در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: فروردین و اردیبهشت 1379، شماره 97، میری، عباس ؛




تذکر:
این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

آب که از سرچشمه می جوشد, زلال و بی آلایش است. به هنگام جریان در مسیر, کم کم, رنگ و بوی آن دگرگون می شود و زلالی و شفافیت خود را از دست می دهد. آلودگی اگر به چشم دیده شود, به خودی خود, سبب پرهیز از مصرف می گردد. اگر به گونه ای نامحسوس به میکروب کشنده درآمیزد, هر چند به ظاهر صاف و زلال نماید, خطرناک خواهد بود و با هشدار آگاهان, باید از آن پرهیز شود.

باورهای دینی و آموزه های مذهبی, همانند آب روان و شفافی می مانند که از سرچشمه زلال وحی منشا گرفته و درگذر زمان, ممکن است به انگیزه های گوناگون از سوی دیگراندیشان و افراد و جریانهای گوناگون, دچار تحریف و التقاط گردند.

از این روی, همواره باید آموزه ها و باورهای دینی از سوی اهل معرفت و خبره پالایش شوند. اسلام به عنوان دین خاتم و داعیه دار جهانی شدن, از همان آغاز در معرض خطر و هجوم پیرایه ها قرار داشته و از این ناحیه از سوی دوست و دشمن زیان دیده است.

در این عرصه, بویژه در صدر اسلام, از همه پیشتازتر یهودیان تازه مسلمان بودند, ولی در باطن به مرام خود, باور داشتند و در نشر آن تلاش می ورزیدند.

اینان, آموزه های دینی خود را در پوشش حدیث, تفسیر و... در میان مسلمانان رواج می دادند و آموزه ها و باورهای دینی را می آلاییدند و چنان در این کژ راهه پیش رفتند که بر پیامبر(ص) نیز دروغ بستند و سخنان آن بزرگوار را تحریف کردند که فرمود:

(کثر علی الکذابه.)1

در زمان أمه(ع) نیز, کسانی به انگیزه های گوناگون دست به تحریف و جعل گفتار و احادیث آنان آلودند. بدین جهت, پیشوایان معصوم(ع) معیار صدق گفتار و سیره و سنت خویش را, قرآن دانستند و خود, همواره با تحریف گران و دروغ پردازان درگیر بودند و سعی داشتند, گوهر واقعی دین را به دور از پیرایه ها به امت اسلامی بنمایانند:

(... ان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال المبطلین و تاویل الجاهلین...)2

در میان ما خاندان, در هر نسل و عصری, عادل مردانی می زیند که تحریف اهل غلو و بر چسب اهل باطل و تاویل نادانان را از چهره دین می زدایند.

عالمان دین نیز که مرزبانی از باورهای دینی را در عصر غیبت بر عهده دارند, به دستور خدا و پیامبر و امامان معصوم(ع) باید به پاسداری از اسلام ناب برخیزند و آن را از هر آلودگی به دور دارند:

(یحمل هذا الدین فی کل قرن عدول ینفون عنه تاویل المبطلین و

در هر برهه ای, مردان عادل, بار مسوولیت این دین را بر دوش کشیده و تاویل اهل باطل و تحریف غالیان و نادانان را از آن دور می کنند.

همواره عالمان دین, در برابر تحریف و انحراف در اصول و مبانی دین حساس بوده و با تلاش علمی, فرهنگی و عملی, جامعه را از هجوم موجهای سهمگین تحریف گران به دور داشته اند. از آغاز روزگار غیبت تاکنون, با همه فراز و فرودها, در مسند نگهبان از برج و باروی دین, بزرگانی چون: شیخ مفید, سید مرتضی, شیخ طوسی, عبدالجلیل رازی, میرحامد حسین هندی, کاشف الغطا, علامه طباطبأی, امام خمینی, شهید مطهری و... از اسلام ناب, باورها و ارزشهای والای اسلامی دفاع کرده و در برابر انحرافهای دینی, شبهه ها و اتهامها, بسان سد پولادین ایستاده اند.

استاد شهید مرتضی مطهری, از این رسالت سترگ این گونه یاد می کند:

(اولین پستی که در دوره خاتمیت از پیامبران به عالمان انتقال می یابد, پست دعوت و تبلیغ و ارشاد و مبارزه با تحریفها و بدعتهاست... عللی که منجر به تحریف و بدعت می شود, همه وقت بوده است و خواهد بود. باز علمای امت هستند که وظیفه دار مبارزه با تحریفها و بدعتها می باشند....)4

در سده های اخیر, که اوضاع اجتماعی فرهنگی جامعه ها از جمله جامعه های اسلامی, بر اثر آمد و شد بیگانگان دگرگونی پیدا کرد و قدرتهای استکباری در درون کشورهای اسلامی پایگاه زدند و روز به روز بر حوزه نفوذ خود افزودند و بازدارنده ها را از سر راه می برداشتند, تنها سدی که همیشه و همه گاه آنها را ناکامیاب می کرد و از پیش روی باز می داشت, دین و باورهای دینی بود.

اینان برای برداشتن این سد بزرک دست به کار شدند و از تمام توان خود بهره بردند. مهم ترین اهرمی که در این کشمکش به کار گرفتند و با دین و دینداری در افتادند, تئوریسنها و نظریه پردازان خود را بسیج کردند, تا شیوه ها و روشهای خود را برای از درون تهی کردن و درهم کوباندن و وارونه سازی باورهای دینی, ارأه دهند.

آنان نیز از هیچ تلاشی دریغ نورزیدند و وارونه سازی اندیشه های دینی را جزء برنامه های خود قرار دادند و دستاوردهای خود را در بین جوانان و متفکران و اهل اندیشه پراکندند و بسیاری از خام اندیشان و ناآگاهان را از راه به دور بردند. در برابر هجوم همه این کژرویها, تحریفها التقاطهای فکری, تنها پاره ای از متفکران اسلامی منادی اسلام ناب بودند; زیرا شماری از عالمان, ضرورت برخورد با تحریف گران را احساس نمی کردند و شماری هم, که احساس داشتند, در برخورد دچار مصلحت اندیشی شده و بر آن بودند که شاید از این راه, بتوانند جوانان و روشنفکران را جذب دین و اندیشه های دینی بکنند.

در چنین روزگاری, شهید مطهری از جایگاه ویژه ای برخوردار بود و برابر این هجوم همه سویه به اسلام, نقش حساس و تعیین کننده ای داشت.

حساسیت مطهری در برابر تحریف و التقاط

شهید مطهری, از سویی از سرچشمه زلال و گوارای معارف اسلامی سیراب شده بود و از دیگر سوی با اندیشه ها, ایدئولوژیها, مکتبها و ایسمهای مطرح در جهان, آشنایی ژرف و همه سویه داشت.

او, با این ویژگیهای برجسته و استعداد و نبوغ ذاتی و پشتکار وتلاش سرسختانه, زمینه لازم را برای آشنایی نسل زمان, با اسلام و زدودن تحریف از پیکره دین فراهم ساخت.

شهید مطهری در هنگامه رویارویی با تحریف گران و رواج دهندگان فرهنگها و اندیشه های ویران گر سرسخت بود. هر روزنه ای را که دشمن می گشود و از آن جا به ویران گری می پرداخت و اندیشه های زلال را می آلود, خشمگینانه به رویارویی بر می خاست و دستهای تباهی آفرین را افشا می کرد. او, از مولایش علی(ع) آموخته بود که پیامبر(ص) درباره اش فرموده بود:

(فوالله علی خشن فی ذات الله)5

و نیز از مکتب غیرت زای استاد بزرگوارش امام خمینی, که سراسر زندگانی عزت مندش آکنده از حساسیت و غیرت دینی بود, بهره برده بود.

در آن بحران فکری و اعتقادی, که از هر سو تاریکیهای تردید, انکار و الحاد, راه بر حق جویان سد می کرد, مطهری دیدبانی جبهه اعتقادات و باورهای دینی و اندیشه مذهبی را بر عهده داشت. در دشمن شناسی و خطرشناسی تخصصی ویژه داشت. با تیزبینی تحریف و انحراف و التقاط را زیر هر پوشش و چهره و شعاری می شناخت. و به هنگام از نفوذ رگه های مکتبها و التقاطهای مرئی و نامرئی خبر می داد.شعارهای فریبنده, موضع گیریهای تند و انقلابی او را فریب نمی داد. دشمن را دشمن می شمرد, به هر رنگی که به میدان آمده باشد. در برابر کسانی که از کمونیستها به عنوان دشمن یاد نمی کردند به مسامحه نمی گذشت, برمی آشفت و به نقد آنان می پرداخت. بر این باور بود: به همان اندازه که امپریالیسم غرب دشمن اسلام است کمونیزم نیز دشمن است.6

در این فضای غبارآلود, شهید مطهری مهم ترین رسالت عالمان و رهبر دینی را زدودن تحریف از افکار و باورهای دینی می دانست:

(وقتی اوضاع زمانه آن گونه شود که شناخت حق از باطل دشوار و صعب گردد.اصلی ترین وظیفه رهبر دینی نشان دادن صراط مستقیم و مبارزه با انحرافها و تحریفهاست.)7

به اعتراف همگان, در میان عالمان و دانشوران آن دوره, شهید مطهری تنها کسی بود که روی جریانهای تحریف گرا و التقاطی حساس بود و یک تنه مبارزه با آنها را آغاز کرد.

رهبر معظم انقلاب می گوید:

(در مورد مبارزه با التقاط, به نظر من[ شهید مطهری] نقش اول و درجه یک را دارند... ما باید اعتراف کنیم که ایشان بعد از امام, بیش از همه حساسیت نشان داد....)8

شهید مطهری, خطرآفرینی و ویران گری جبهه تحریف گری و تفسیر های منحرفانه را بیش تر از قدرتهای بزرگی چون:آمریکا و شوروی می دانست:

(خطری که امروز اسلام را تهدید می کند, تنها آمریکا و شوروی نیستند.... خطر مهم و حساس, تحریف و تفسیرهای منحرفانه از احکام اسلام است.)9

از این روی با تیز بینی ویژه خود, همه دیدگاهها را که در کتابها, جزوه ها و روزنامه ها و مجله ها و ... عرضه می شد و به سوی ذهنها پرتاب می شد, دقیق و عمیق مطالعه می کرد. هر کجا ردپایی و لو نامرئی از تحریف و التقاط دینی می یافت, بدون مسامحه در برابر آن می ایستاد و به نقد و بررسی می پرداخت.

در مقدمه کتاب عدل الهی, به روشنی اعلام می دارد: سمت و سوی نگارشیش, بیش تر مبارزه با انحرافها و کژاندیشیها است:

(این بنده, از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته, مقاله یا کتاب نوشته ام... ادعا دارد... تا حدی که برایش مقدور است... حقایق اسلامی را آنچنان که هست ارأه دهد. فرضا نمی تواند جلو انحرافات عملی را بگیرد, باری, حتی الامکان با انحرافات فکری مبارزه نماید.)10

این دغدغه خاطر استاد سبب شده که در میان گزاره های اساسی دین, به کم تر گزاره ای برمی خوریم که دست تحریف آن را آلوده باشد و استاد مطهری به گونه ای در سخنرانیها و آثار پر برکت خود, به پیرایش آن نپرداخته و غبار تحریف از چهره آن نزدوده باشد. محورهای مطرح شده در آثار شهید در باب تحریف و التقاط, زیاد است. در این جا, تنها به محورهایی که از دید خود استاد برجسته بوده, مانند: باورها, آموزه های دین, وقایع و جریانهای سرنوشت ساز تاریخی, و شخصیتهای برجسته مذهبی, نگاه خواهیم افکند:

(... مخصوصا در این عصر... بزرگ ترین وظیفه ای که داریم, این است که ببینیم چه تحریفاتی در تاریخ ما شده, چه تحریفاتی در نقاشی شخصیتها و بزرگان ما شده... چه تحریفاتی در قرآن شده است... باید با این تحریفات مبارزه کنیم.)11

شهید مطهری, در مبارزه علمی و فرهنگی با تحریف گران و التقاطها, بیش تر با کسانی رویاروی بود که معارف ناب و اصیل اسلامی را با اندیشه های آلوده و مسموم غرب و شرق در می آمیختند و بر آن بودند با فریب مردم, آنان را از ارزشهای حقیقی دور سازند و اربابان آنان بتوانند به آسانی به هدفهای خود دست یابند.

از بحثها و جستارهایی که استاد, بیش تر در ساحت آنها قلم زده و شبهه ها را پاسخ گفته, بحثهایی چون: برداشتهای آزاد از دین, علم گرایی, مادیگری, توجیه و تفسیر مادی قرآن و... را به بوته بررسی نهیم:

برداشتهای آزاد از دین

در روزگار شهید مطهری, افزون بر موجهایی که علیه بن و بنیاد دین برخاسته بود, موج ویران گر دیگری برخاسته بود که هر کس نمی توانست آن را بشناسد و با آن درافتد و آن, این بود که: فلسفه ها, مکتبها و ایسمهای غربی, مبنای کار شماری از روشنفکران قرار گرفته بود. اینان, متون اصیل دینی را درچهارچوب افکار و ایده و خواست جامعه های غربی تفسیر کردند. این اندیشه که با رنگ و لعاب نوگرایی خود را می نمود, دست پخت دیگری از التقاط غربی بود که می خواست محتوای اسلام را با افکار و ایده های جدید بشری, همراه و هماهنگ سازد و آنچه را از دین به کارش می آمد بگیرد و آنچه را به کارش نمی آمد دور ریزد و یا تحریف و از آن چهره ای واژگونه ترسیم کند.

این دامی بود که در قالب شعارهای روشنفکری و اندیشه نو, برای مردم گسترده بودند. این گروه که در لباس دینداری و اسلام خواهی, این جا و آن جا ظاهر می شدند و محفل می آراستند, به گونه ای اسلام را تفسیر می کردند که با اندیشه های وارداتی غرب, سازگاری داشته باشند. تاویل حقایق, مفاهیم قرآن و پایین آوردن معارف دین در سطح یک ایدئولوژی بشری, برنامه آنان بود. پاره ای از آموزه ها و معارف و احکام دینی را, چون بر هاضمه فهم آنان گران می آمد, توجیه می کردند, یا از دور خارج می ساختند. برای اینان, سلیقه و پسند زمانه اصل بود و معیار, نه اسلام.

(برخی دیگر که به مسأل روز توجه دارند و درباره آینده می اندیشند, متاسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه می گذارند. سلیقه روز را معیار قرار می دهند و به نام (اجتهاد آزاد) به جای آن که اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند, سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می دهند; مثلا مهر نباید باشد, چون زمان نمی پسندد, تعددزوجات, یادگار عهد بردگی زن است, پوشیدگی هم, همین طور, اجاره و مضاربه و مزارعه یادگار عهد فئودالیسم است و فلان حکم دیگر, یادگار عهدی دیگر. اسلام دین عقل و اجتهاد است اجتهاد چنین و چنان حکم می کند.)12

این تفسیر از دین پوششی بود برای مشروعیت بخشیدن به آنچه از دیگران پذیرفته و گرفته اند و زدودن مسألی از دین که با سلیقه بیگانه پرستان آنان سازگار نیست.

استاد شهید این گونه نگرش به دین را, آفت بزرگی برای دین شمرده, می نویسد:

و به هر حال, تجددگرایی افراطی... در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست, به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن آفت بزرگی برای نهضت است....)13

البته اجتهادی که در شیعه مطرح است, کار تخصصی است و از عهده هر کسی بر نمی آید. تنها فقیهان برجسته و دارای تمامی ویژگیهای لازم, توانایی بیرون آوردن احکام فرعی را از اصول دارند. استنباط احکام شرعی, بستگی تام به درک و فهم ژرف و صحیح قرآن, سنت, عقل و اجماع دارد. روشن است که این وادی, وادی نیست که هر کسی بتواند در آن گام نهد. هر کسی نمی تواند, به قرآن رجوع کند و یا به مطالعه سنت بپردازد, مگر آن که به ظاهر و به باطن, محکم و متشابه, ناسخ و منسوخ, مطلق و مقید, خاص و عام... قرآن آشنایی داشته باشد و یا دقایق سنت را خوب بشناسد و...

علم گرایی

شماری از روشنفکران, شیفته غرب بودند و می خواستند ایران را به مدل غرب بسازند و اما چون نمی توانستند اندیشه های غربی را عریان و به داخل ایران بیاورند و در ذهنها وارد سازند, زیرا جامعه آن را نمی پذیرفت و پس می زد, اندیشه های غربی را در لفافه دین به هاضمه جامعه وارد کردند.

ملکم خان, از این دست روشنفکران است که خود می گوید:

(... من... وجهه نظرم اسلام است... در اروپا که بودم سیستمهای اجتماعی و سیاسی و مذهبی را مطالعه کردم. با اصول مذاهب گوناگون دنیای نصرانی و همچنین تشکیلات سری فرامانسونری آشنا گردیدم. طرحی ریختم که عقل و سیاست مغرب را با خرد دیانت مشرق به هم آمیزم چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بی فایده است. از این رو فکر ترقی مادی, را در (لفافه دین) عرضه داشتم....)14

در دعوت به اندیشه های غربی در قالب اصلاح طلبی و در لفافه دین, چنان تند رفتند که دیری نپایید اسلام را به پای قبله غرب قربانی کردند.15

این جریان, در دهه های اخیر, خود را در چهره علم گرایی نشان داده است. علم گرایی در این جا یعنی با معیارهای علمی تجربی و حسی به مطالعه معارف و متون دینی رفتن و تفسیر دین با این ابزار. گروهی از غرب گرایان که وابستگی مذهبی خود را نیز حفظ کرده بودند, به دانشهای غرب به عنوان اصول و منطق برتر نگریسته و معارف و آموزه های دین را با آن می سنجیدند. این شیوه نگرش, که بیش تر از مصر به ایران آمده بود, شماری از اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی, بویژه مهندس بازرگان را شیفته خود کرده بود. اینان, تنها راه رسیدن به حقایق جهان را, حس و تجربه می شمردند و حتی سعی می کردند وجود خدا را از راه فرمولهای فیزیکی و ترمودینامیکی ثابت کنند. که به آن جا رسیدند که گفتند: بشر با روشهای علمی می تواند به همان مقصد پیامبران برسد. برای معرفت خدا, راههای دیگر, مانند: حکمت و فلسفه را بی نتیجه دانستند.

در کتاب (راه طی شده) اصول باورهای دینی, چون: وحی, توحید, نبوت, معاد و... با معیارهای دانش تجربی به اثبات رسیده است. شهید مطهری, نخستین عالمی بود که در سالهای پیش از پیروزی انقلاب, مشکل این شیوه را دریافت و نسبت به آن حساسیت نشان داد. آثاری که باورمندان به این دیدگاه می نگاشتند, به دقت بررسی می کرد و انحرافها و تحریفهای آنها را یادآور می شد.

استاد در معرفی تفکر تجربی و حس گرایی می نویسد:

(... در عسر ما مخالفت با تفکر و تعمق در مسأل ماورإ الطبیعی, رنگ جدیدی به خود گرفته است. رنگ فلسفه حسی[ این روش ]گروهی از نویسندگان مسلمان را سخت به هیجان آورده و موجب پیدایش یک نظریه تلفیقی در میان آنها شد, مبنی بر این که الهیات قابل تحقیق است, ولی درالهیات نیز, منحصرا لازم است از روش حسی و تجربی, که برای شناخت طبیعت مورد استفاده قرار می گیرد, استفاده کرد. این دسته, مدعی شدند که از نظر قرآن تنها راه شناخت خداوند مطالعه در طبیعت و مخلوقات, با استفاده از روش حس است و هر راهی غیر این راه, بیهوده است.)17

استاد شهید, با نقد و بررسی زیربنای این تفکر التقاطی, ضعفهای آن را یادآور می شود.

وی پس از نقل بخشی از ادعاهای این گروه از (راه طی شده):

(راه عالم تجربی, با یک خداپرست, به یک جا منتهی می شود و آن, اذعان به وجود خداست. منتهی عالم تجربی از طریق بررسی و مطالعه در طبیعت با روش حسی و تجربی به این معنی می رسد.)

در پاسخ می نویسد:

(... مطالعه حسی طبیعت و تفکر در زمین و آسمان و آنچه در آنهاست, از نظر توحید و خداشناسی, کیفیت و ماهیتی دارد و حد و رسالتی. کیفیت و چگونگیش این است که: نظامات داخلی اشیإ مورد دقت قرار گیرد, تا روشن شود که قوای طبیعت برای تامین یک سلسله هدفها فعالیت می کنند و میان فاعلها و غایتها ارتباط مستقیم برقرار است. اما حدود رسالتش این است که مخلوقیت طبیعت و وجود قوه یا قوایی شاعر و حاکم در طبیعت را بر ما روشن می کنند... این است که گفتیم: راه مطالعه طبیعت از نظر توحید و خداشناسی جاده ای است که تنها تا مرز ماورإ طبیعت کشیده شده است.)19

شهید مطهری روش علوم تجربی و حسی را در پاسخ گویی به مسأل مربوط به عالم غیب و جهان آخرت عقیم می داند و بر آن است که برهانهای طبیعی, چون برد آنها در محدوده ماده و طبیعت است, از بیان و تفسیر مباحثی که بیرون از حوزه ماده قرار دارد, ناتوان است. از این روی, همان گونه که نسبت به مسأل ماورإ طبیعت نمی تواند نظر بدهد, حق رد آن را نیز ندارد.

شهید مطهری, در برابر ادعای نگارنده (راه طی شده) که گفته:

علم, توحید را احیإ کرده, می پذیرد که علم در محدوده و فضای خود نظام غأی, به خداشناسی یاری رسانده; اما خارج از حوزه علم که جای ورود آن نبوده, نه تنها خدمتی نکرده, بلکه میدان برای بی دینان گشوده است.

(اما نظام فاعلی که... بدان تمسک جسته اند, کوچک ترین خدمتی به توحید نکرده و نمی توانسته بکنند... آیا این[ روش] جز سپر انداختن در مقابل مادیین است....

به هر حال, خدمتی که علوم به توحید می کند, از راه نظامات غأی است که در کتاب راه طی شده بدان استناد جسته شده است; اما از راه نظامات فاعلی که بدان استناد جسته شده است, علوم هیچ گاه خدمتی نمی توانند بکنند.)20

استاد, در جای دیگر خطا بودن این روش و ناسازگاری آن را با قرآن یادآور شده و به روشنی ابراز داشته: چنین روشی به انکار صریح قرآن می انجامد:

(ما باید نشان بدهیم جهان بینی اسلامی, نه با جهان بینی غرب منطبق است و نه با جهان بینی شرق... بعضی ها تا اسم ملک و فرشته می آید, تلاش می کنند به طریقی آن را تعبیر و تفسیر کنند. من صریحا می گویم: این روش خطاست... امر حسی که نیازی به آمدن پیامبران ندارد. دین آمده است ایمان به غیب برای ما ایجاد کند.... چنین سخنانی انکار صریح قرآن است.)21

التقاط اسلام با مارکسیسم (مادیگری)

در برهه و دورانی, شعارهای مارکسیستی: آزادی و رهایی خلقها, از بند اسارت رستن خلقها, ستم ستیزی, مخالفت با مالکیت خصوصی, مخالفت با سرمایه داری, طرفداری از طبقه محروم و مستضعف و... کشش و گیرایی ویژه ای داشتند. از این روی, شماری از جوانان به این جریان روی آوردند و گروهی از اینها به کلی از اسلام بریدند و به مارکسیسم پیوستند و گروهی, از اسلام نبریدند, ولی به تفسیر و تحلیل اسلام براساس اندیشه های مارکسیستی پرداختند و به تحریف و التقاط روی آوردند و معارف اسلامی را به دلخواه و براساس آن اندیشه های مادی تفسیر کردند. نمونه بارز این نوع نگرش, منافقین بودند.

حمید عنایت درباره شیوه ریاکارانه آنها می نویسد:

(تلاشهای مربوط به آشتی دادن اسلام با مارکسیسم هرگز آشکار نبوده است. بانیان آن عاقلتر از آن بوده اند که به این کار دست یازند. و اطمینان یافته اند که همنهادی که در پی آنند همواره شکلی مرموز, نهفته و تدریجی بخود خواهد گرفت و... مهمترین مشخصات بینش مجاهدین در حقیقت عبارتند از حملات مستمر به مالکیت خصوصی به عنوان ریشه اصلی تمام شرور اجتماعی و تاکید مداوم بر نزاع طبقاتی به منزله یک جریان همیشگی....)22

رهبران سازمان, آگاهانه یا ناآگاهانه بر این پندار بودند که میان اسلام و مارکسیسم هیچ گونه ناسازگاری وجود ندارد و اسلام, آنچه را کمونیزم در زمینه مسأل اقتصادی, اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آورده می پذیرد. از اعضای سازمان در هنگام بازجوئی از اندیشه التقاطی سازمان این گونه پرده بر می دارد:

(سازمان ما, بر مبنای ایدئولوژی اسلام بنا شده بود و هدف این بود که: از لحاظ ایدئولوژی بتوانیم با قوانین دیالکتیک و مطالعه قرآن, تبیین صحیحی از جهان (مبدا و هدف آن) بنماییم و حاکمیت قانون تکامل و هدف دار بودن جهان را روشن سازیم.)23 در بیانیه گروه آمده است:

(فرهنگ مذهبی با آن که همه زواید ارتجاعی و قشرهای خرافی و... آن زدوده شده بود (تا حد امکان) به هیچ وجه نمی توانست راهنمای ما, در کار سیاسی, تشکیلاتی روز و پاسخ گوی مسأل هر روز پیچیده تر ما باشد... این احساس در همه مشترک بود که... مذهب بدون آمیختن بامارکسیسم لنینیسم در متن آن, حتی یک سانتی متر نمی تواند ما را جلو ببرد...)24

استاد شهید مطهری, با مطالعه ژرف و دقیق نوشته های آنان, پایه و اساس اندیشه آنان را در ترازوی سنجش گذاشت و نخستین کسی بود که ناخالصی این تفکر را شناخت و آن را بزرگ ترین فاجعه برای اسلام شمرد.

رهبرمعظم انقلاب درباره موضع گیری شدید استاد نسبت به این گروه می گوید:

(شهید مطهری از اول حساسیت عجیبی روی تفکر التقاطی داشت. آن وقت که همه با تفکرات التقاطی بر خوردهای سطحی داشتند, او با کمال سخت گیری, روی جا به جای این تفکر ایستاد....)25

استاد در رویارویی علمی و نظری دقیق مباحث مهم و خطرآفرین آنان را به بوته نقد گذاشت. تا از جمله مباحثی که روی آن تکیه داشت, تفسیرمادی قرآن بود.

تفسیرمادی آیات قرآن

قرآن, همان گونه که مفاهیم روشن و ظاهر دارد معانی غیرروشن و متشابه نیز دارد. افزون بر این, آگاهی و شناخت دقیق پیوستگی آیات قرآن, تفسیر و تاویل, محکم و متشابه, ناسخ و منسوخ, عام و خاص و... قرآنی علوم پیش نیاز می طلبد که با کمک آنها و مطالعه تفسیر آیات قرآن, فهم صحیح و استنباط درست از قرآن ممکن است. بدون آگاهی از این دانشها, فهم درست کتاب آسمانی برای هر کس ممکن نخواهد بود و چه بسا, سر از تحریف و التقاط درآورد.

پیش از انقلاب اسلامی و در آستانه آن, کسان و گروههایی, بدون شایستگی تفسیر قرآن, با پیش انگاره هایی که از مکتبهای دیگر, از جمله مارکسیسم دریافت کرده بودند, به سراغ تفسیرقرآن رفتند. اینان سعی داشتند, آنچه از اندیشه های مادی که خود پذیرفته بودند, با ظاهر آیات قرآن توجیه کنند و لباس اسلام بر آنها بپوشانند.

شهید مطهری روی این گونه برداشت و تفسیر از قرآن, بسیار حساس بود و آن را تحریف محتوای دین دانست و بر پیامدهای شوم آن هشدار داد:

(مطالعه نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال اخیر منتشر شده و می شود, تردیدی باقی نمی گذارد که توطئه عظیمی در کار است. در این که چنین توطئه ای از طرف ضد مذهبها برای کوبیدن مذهب در کار است, من تردید ندارم. آنچه فعلا برای من مورد تردید است این است که: آیا نویسندگان این جزوه ها خود اغفال شده اند و نمی فهمند که چه می کنند و تنها دستهای پشت پرده هستند که می دانند چه می کنند؟ و یا خود اینها عالما, عامدا... دست به چنین تفسیرهای ماتریالیستی زده و می زنند....)26

استاد: در معرفی محتوای این نوشته های به اصطلاح تفسیری می نویسد:

(در این تفسیر, همه نامها مذهبی است و ابتدا جلب توجه می کند, از قبیل: الله, توحید, نبوت, وحی, ملک آخرت... اما همین که به عمق و ژرفای برداشتها وارد می شویم, همه از نظر ناپدید می شوند و به جای اینها معانی و مفاهیم دیگری جایگزین می گردند و جز لفظ چیزی باقی نمی ماند.)27

استاد در مقدمه علل گرایش به مادیگری, به نمونه هایی از تفسیر مادی و التقاطی این گروه پرداخته و آنها را برداشتهایی می داند از سوی کسانی که به هیچ روی شایستگی ورود در ساحت قرآن را نداشته اند.

استاد, به یکایک برداشتها, پاسخ می گوید و در پایان نتیجه می گیرد, این برداشتها, اگر چه با ظاهر مذهبی هماهنگ باشند, ولی در باطن برداشتهای الحادی است که در پوشش ظاهر آیات ارأه شده اند.

مقالات مرتبط:

دغدغه ها و حساسیتهای شهید مطهری بخش دوم

پی نوشت:

1. (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه), میرزا حبیب الله خوئی, ج29/14, بنیاد فرهنگی امام مهدی.

2. (اصول کافی), کلینی, ج32/1. دار صعب, دارالتعارف, بیروت.

3. (الحیاه), حکیمی, ج291/2. دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

4. (ختم نبوت), مرتضی مطهری,65/, صدرا.

5. (بحارالانوار), علامه محمد باقر مجلسی, ج116/41. موسسه الوفإ, بیروت.

6. (مطهری مطهر اندیشه ها) محمد حسین واثقی راد, ج166/1, دفتر تبلیغات, به نقل از (پیام انقلاب), شماره/ 31, 34.

7. (پیرامون انقلاب اسلامی), مرتضی مطهری182/, صدرا.

8. (مطهری مطهر اندیشه ها), ج233/1.

9. همان134/.

10. (عدل الهی), مرتضی مطهری10/, صدرا.

11. (حماسه حسینی), مرتضی مطهری, ج100/1 107, صدرا.

12. (اندیشه ترقی), میرزا ملکم خان ناظم الدوله64/.

15. (تحلیل بر تداخل فرهنگی معاصر ایران), عباس نصر344/, جهاد دانشگاهی.

16. (راه طی شده), مهندس بازرگان.

17. (اصول فلسفه و روش رئالیسم), مرتضی مطهری, ج5 مقدمه, صدرا. 18. (راه طی شده).

19. (اصول فلسفه و روش رئالیسم), ج5/5, مقدمه.

20. همان.

21. (پیرامون انقلاب اسلامی)130/ 132.

22. (تفکر نوین سیاسی در اسلام), حمید عنایت, ترجمه ابوطالب صارمی210/, امیرکبیر.

23. (نهضت امام خمینی), ج355/3.

24. همان.

25. به نقل مصاحبه از مصاحبه ایشان در تاریخ 1361/2/9.

26. (علل گرایش به مادیگری), مقدمه.

27. همان.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است