در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: فروردین و اردیبهشت 1379، شماره 97، ذاکری، علی اکبر ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

مقوله آزادی و بحث از آن از مسأل روز و مورد نیاز جامعه است. کندوکاو در زاویه های گوناگون آن ما را از فرو افتادن در تحلیل و تفسیرهای نابجا باز می دارد و راه بند برداشتهای نادرست از این موضوع مهم و حیاتی می گردد.

استاد شهید مطهری, از اندک اندیشه ورانی است که به این مقوله مهم, پیش و از پس پیروزی انقلاب اسلامی, پرداخته و به نسل نوخاسته و جویای حقیقت تقدیم کرده است.

سخن از آزادی از آن جهت اهمیت دارد که گروهی بر این پندارند که دین با آزادی ناسازگاری دارد و از آن جا که آزادی ارزش انسانی و فرادینی دارد, نمی توان آن را به چهارچوب درآورد و مرزهایی برای آزادی اندیشه و عقیده و بیان ترسیم کرد و خط قرمز قرارداد. اگر اندیشه ای با آزادی ناسازگار باشد, باید در درستی آن اندیشه شک کرد; زیرا آزادی مرزی را به رسمیت نمی شناسد و حق فطری و حق طبیعی تمام افراد جامعه است. در برابر گروهی بر این نظرند: آزادی مطلق, ادعایی بیش نیست و همواره آزادی در چهارچوب ویژه ای پذیرفتنی است و بدون ترسیم مرزها, هرج ومرج و فساد و بی بندباری بر اجتماع حاکم می گردد و نباید از این حق طبیعی, استفاده نادرست کرد.

اسلام, جانبدار آزادی است, ولی آن آزادی را می پذیرد که برابر ترازهای اسلامی باشد. بسیاری از آزادیهای پذیرفته شده در غرب با اسلام همسوئی ندارد و با شرافت انسانی و فطرت بشری ناسازگار است. نظر استاد شهید, ما را در رد یا پذیرش هر یک از این دو دیدگاه, مدد می رساند و روشن می کند که آیا آزادی مرزپذیر است و اگر مرز دارد آن مرز چیست؟ و چگونه از آزادی می توان به شیوه درست بهره برد.

استاد در کتابهای گوناگون خویش, مانند: پیرامون انقلاب اسلامی, پیرامون جمهوری اسلامی, گفتارهای معنوی, ده گفتار, جهاد, سیری در نهج البلاغه, علل گرایش به مادیگری, جاذبه و دافعه علی(ع), آشنایی با قرآن جلد سوم, اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب, انسان در قرآن, انسان کامل, انسان و سرنوشت و... از مقوله آزادی سخن گفته است که بیش ترین بحث در سه کتاب اول و کتاب جهاد است.

استاد مطهری در مباحث خود, گونه های آزادیها را به بوته بررسی نهاده و یا از آنها به اجمال سخن گفته است. مانند: آزادی فردی, آزادی اجتماعی, آزادی معنوی, آزادی اخلاقی, آزادی جنسی, آزادی مطلق, آزادی تفکر و اندیشه, آزادی عقیده, آزادی بیان, آزادی و دموکراسی, آزادی و ایمان و... از بحثهای طرح شده, چند موضوع را که با دو دیدگاه مطرح شده در پیوند است, ارأه می کنیم:

* پیوند دین و آزادی

* آزادی بیان عقیده

* مرز و حدود آزادی

اهمیت و ارزش آزادی

آزادی, از ارکان جامعه انسانی و از ارزشهای مهم است و برتر از ارزشهای مادی و حیوانی. بسیاری از انسانها به جهت تلاش در راه آزادی, ارج یافته اند. آزادگان, همیشه در چشم مردم عزیز و در نزد آنان محترم زیسته اند. بسیار کسان فقر و سختی را برتافته اند, تا آزاد بزیند و برده و فرمانبردار دیگران نباشند. استاد برای برجسته تر کردن جایگاه آزادی و نمود دادن به آن, داستان کناس و بوعلی را یادآور می شود.1

وی, در اهمیت و ارزش آزادی می نویسد:

(آزادی یکی از بزرگ ترین و عالی ترین ارزشهای انسانی است... آزادی برای انسان ارزشی ما فوق ارزشهای مادی است. انسانهایی که بویی از انسانیت برده اند, حاضرند با شکم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترین شرایط زندگی کنند, ولی در اسارت یک انسان دیگر نباشند, محکوم انسان دیگر نباشند, آزاد زندگی کنند.)2

آزادی از نظر استاد, از حقوق انسانی و (مقدسات بشری)3 است.

آزادی در جامعه های بشری, چنان ارزشمند و والاست که مخالفان آزادی, مبارزه خود را با عنوان دفاع از آزادی آغاز می کنند; زیرا دفاع از آزادی مفهوم مقدسی است4 و استاد آن را واقعیت مقدس5, امر مقدس6, و یک اصل مهم اسلامی7 می داند و آیات و روایاتی را شاهد می آورد.

پیوند دین و آزادی

پیوند دین و آزادی, از بحثهایی است که در غرب و بین مسیحیان پیشینه دارد. به جهت چیرگی کلیسا در قرون وسطا و تفتیش عقاید, نوعی ناسازگاری و بیگانگی بین مذهب و آزادی پدید آمد و دین در برابر آزادی قرار گرفت. اما برخلاف مسیحیت تحریف شده. یکی از هدفهای پیامبر اسلام در قرآن رهأی و آزادی مردم یاد شده است, رهایی از سلطه استبداد و تعهدهای تحمیلی و رسیدن به آزادی و شکوفأی.

(ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم.)8

و بار گران[ و تعهدهای تحمیلی] را ازآنان بر می دارد و زنجیرهایی که بر آنان است.

(اصر) را در کتابهای لغت, به معنای ثقل و سنگینی, عقد و بستن معنی کرده اند و به هر کار سنگینی که انسان را از تلاش بازدارد (اصر) گویند, چه چیرگی ستمگران باشد و چه دیدگاههای خرافی و چه پیمانهای استعماری و تحمیلی که انسانها را از تلاش و آزادی باز می دارد. از این روی, از هدفهای پیامبر اسلام رهایی از این قید و بندها و رسیدن به آزادی برای رشد و تعالی انسان ذکر گردیده است.

مسلمانان در صدر اسلام, در جنگهایی که داشتند بر این هدف مقدس, که رهایی و آزادی است, تکیه می کردند و می گفتند:

(خدا ما را فرستاده است. خدا ما را مامور کرده بندگان او را از سختیها و بدبختیها رهایی بخشیم و مردمی را که دچار فشار و استبداد و ظلم سایر کیشها هستند نجات دهیم و آنها را در ظل عدل اسلامی در آوریم.)9

شهید مطهری در افتادن دانشمندان غرب را با دین, با این انگاره که دین مخالف آزادی است, ناشی از ناآشنایی و ناآگاهی آنان از اسلام و از آموزه های حیات بخش آن می داند و یکی از علل گرایش به مادیگری را در غرب, نارسایی مفاهیم اجتماعی, سیاسی در دنیای مسیحیت و غرب یاد می کند.

(در اروپا مساله استبداد سیاسی و این که اساسا آزادی از آن دولت است, نه مال افراد با مساله خدا توام بوده است. افراد فکر می کردند که: اگر خدا را قبول کنند. استبداد قدرتهای مطلقه را نیز باید بپذیرند; بپذیرند که فرد در مقابل حکمران هیچ گونه حقی ندارد و حکمران نیز در مقابل فرد, هیچ گونه مسوولیتی نخواهد داشت. حکمران تنها در پیشگاه خدا مسوول است; لذا افراد فکر می کردند که اگر خدا را بپذیرند, باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند, باید خدا را انکار کنند, پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند.)10

به گفته استاد شهید, آنان میان حق حاکمیت ملی از یک سوی و بی خدایی از دیگر سوی,ملازمه به وجود آوردند.

متاسفانه امروز نیز, شماری از مدعیان آزادی چنین انگاره ای را می پراکنند و به دیگران القإ می کنند.

می گویند: قیدها و بندهایی که در قانون اساسی آمده: نباید قانون مخالف دین اسلام و یا نظام جمهوری اسلامی باشد, مخالف آزادی و حقوق بشر است!

استاد شهید در پاسخ به این گونه پندارها می نویسد:

[)از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی] نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسوولیت دارد, بلکه از نظر این فلسفه, تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسوول می سازد و افرادی را ذی حق می کند.) استاد آن گاه سخن امیرالمومنین در نهج البلاغه را گواه سخن خود می آورد که امام می فرماید: حق همیشه دو طرفی و دادوستدی است; یعنی هرکسی از حق بهره مند شود, مسوولیتی در مقابل آن خواهد داشت.11

(از نظر اسلام, مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است. درست بر عکس آنچه... در غرب جریان داشته; یعنی این که مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است.)12

در اسلام, حاکم هم در برابر خداوند مسوول است و هم در برابر مردم باید پاسخ گو باشد. بین مردم و والی حقوق متقابل فرض شده است. شهید مطهری, یکی از انگیزه های در افتادن مردم با دین و مذهب را در غرب, در افتادن کلیسا با نیازهای طبیعی مردم می داند, بویژه که این نیاز در سطح عمومی باشد. آزادی از این نوع نیازهاست و ناسازگاری با آزادی در مسیحیت بسیار به چشم می خورد:

(از نظر روانشناسی مذهبی یکی از موجبات عقب گرد مذهبی این است که اولیإ مذهب, میان مذهب و یک نیاز طبیعی تضاد برقرار کنند; مخصوصا هنگامی که آن نیاز در سطح افکار عمومی ظاهر شود.)13

اما اسلام, دینی فطری است که به تمام نیازهای انسان, از آن جمله آزادی, توجه دارد. به گفته استاد: (اسلام دین آزادی است) دینی است که آزادی را برای جامعه می خواهد.14 و به گفته امام خمینی (آزادی یک هدیه الهی)15 و (نعمت الهی)16 است; بلکه از بالاترین نعمتهایی17 است که خداوند به بشر داده است.

استاد شهید, یادآور می شود: پافشاری مرجع تقلیدی, مانند امام خمینی بر آزادی, این انگاره را که آزادی تنها یک شعار سیاسی است به یک موضوع اسلامی دگر کرده است:

(آزادی یک موضوع صرفا سیاسی نیست, بلکه بالاتر از آن یک موضوع اسلامی است و این نکته روشن شد که یک نفر مسلمان, باید آزاد زیست کند و باید آزادیخواه باشد.)18

زمانی که هدف بعثت, رهایی مردم و خارج ساختن آنان از عبادت و ولایت بندگان, به عبادت و ولایت الهی باشد,19 زمانی که هدف از برانگیختن پیامبر(ص) بر پایی قسط و عدل باشد20, به طور طبیعی در چنین جامعه ای ستم و استبداد نخواهد بود و مردم آزادند انتقاد کنند و پیشنهادهای خود را ارأه بدهند, خیرخواهانه به حاکمان, کاستیها را یادآور شوند.

(النصیحه لأمه المسلمین) برای همین هدف در کتابهای حکومتی و فقهی, بیان گردیده است.

از نشانه های روشن آزادی در اسلام, میدان دادن به پیروان و مخالفان برای بحث و پرسش است. رسول خدا(ص) و امامان شیعه(ع) از شبهه های گوناگون به گرمی استقبال می کردند و به آنها پاسخ می دادند. گفت وگوهایی که با عنوان احتجاج در کتابهای روایی و تاریخی آمده, بیش تر, درباره این نوع شبهه هاست.

امام صادق(ع) با دهریان زمان خود,بهترین برخورد را داشته و با سعه صدر به اشکالهای آنان پاسخ می داده است.21

و از دیگر نشانه های آزاد اندیشی در اسلام, روا ندانستن تقلید در اصول دین و باورداشتن به آن, با دلیل و برهان است.

اعتقاد به توحید, نبوت, معاد, عدل و امامت باید همراه با استدلال و برهان باشد و این خود نشانه روشنی بر آزادی تفکر و اندیشه در اسلام است.

(در اسلام, اصلی است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما و هر مذهب دیگری, مخصوصا مسیحیت همین است. اسلام می گوید: عقأد را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری نمی پذیرم; یعنی جناب عالی باید موحد باشی, خداشناس باشی; اما چرا خداشناس باشم, به چه دلیل؟ می گوید: دلیلش را خودت باید بفهمی این یک مساله علمی است... در مسیحیت درست مطلب بر عکس است. یعنی اصول دین مسیحی ماورای عقل و فکر شناخته شده است. اصطلاحی هم خودشان وضع کردند که این جا قلمرو ایمان است, نه قلمرو عقل; یعنی برای ایمان یک منطقه قأل شدند و برای عقل و فکر منطقه دیگر.)22

قرآن کریم نیز, به روشنی در این باره سخن می گوید که مردم باید با عقل و درک خود دین را برگزینند:

(لا اکر اه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت

ویومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی.)23

در دین اکراه و اجباری نیست, راه رشد از گمراهی روشن شده است.

پس هر کس که با طاغوت کفر بورزد و ایمان به خدا بیاورد, به دستاویز استواری چنگ زده است.

در شان نزول آیه شریفه نوشته اند: وقتی اسلام مدینه را زیر چتر خود گرفت بت پرستان مسلمان شدند; اما بیش تر یهود بر دین خود باقی ماندند و اندکی به اسلام گرویدند. شماری از جوانان شهر مدینه پیش از ورود اسلام, از اندیشه های یهود اثر پذیرفته بودند و به یهود گرایش یافتند. تا این که یهود بنی نضیر خیانت کردند. قرار شد در اثر خیانت و پیمان شکنی مهاجرت کنند. بچه های انصار که به آنها علاقه مند بودند گفتند: اگر قرار است اینان بروند, ما هم با اینان می رویم. پدران آنان, بر آن شدند که فرزندان خود را از رفتن بازدارند و گفتند حق ندارید بروید و باید مسلمان شوید.

نزد پیامبر آمدند, حضرت فرمود:

(نه! شما باید اسلام را بر آنان عرضه کنید, اگر پذیرفتند مسلمان می شوند و اگر نپذیرفتند ما اسلام اجباری هرگز نمی خواهیم لا اکراه فی الدین...)24

بنابراین, ایمان و اعتقاد اجباری در اسلام نیست; زیرا دین و عقیده اجبار بردار نیست. آزادی را می توان به یک ملتی داد و ستمگر را از بین برد و در برابر زورگویان و سرکشان ایستاد, اما دین را نمی شود به زور در قلبها و ذهنها وارد ساخت.

(این که قرآن می گوید در دین اجبار نیست, نمی خواهد بگوید, دین را می شود با اجبار تحمیل کرد ولی... شما تحمیل نکنید... از این باب است که دین را با اجبار نمی شود تحمیل کرد. آن که با اجبار تحمیل بشود, دین نیست.)25

جهاد در اسلام هم برای بار کردن عقیده بر دیگران نیست. جهاد برای از بین بردن بازدارنده هاست. بازدارنده های آزادی فکری و اجتماعی را از بین می برد. مسلمانان با حکومتهای زورگو می ستیزیدند و دولتها را که سد و بازدارنده آزادی مردم بودند, از میان بر می داشتند و پس از آن مردم را آزاد می گذاشتند, اگر اسلام را می پذیرفتند, مانند دیگر مسلمانان با آنها رفتار می شد و اگر مسلمان نمی شدند, برابر قانون اسلام درباره اهل ذمه, از آنان بدون هیچ گونه آزار و اذیت و سخت گیری مالیات می گرفتند.26

ممکن است گفته شود: جزیه ویژه اهل کتاب بوده است. اما نسبت به دیگران چنین نبوده و آنان را ناگزیر به پذیرش اسلام می کردند. به دیگر سخن, عقیده اسلامی را به زور به آنان می قبولاندند.این سخن, درست نیست; زیرا دیگران نیز از آزادی برخوردار بودند. ایرانیان زمینهای عراق را در اختیار داشتند و روی آن کار می کردند و اجاره زمین را به عنوان خراج می پرداختند. مصریان نیز, خراج زمینهای کشاورزی را می دادند و اجباری در پذیرش اسلام برای آنان نبوده در دوران حکومت امیرالمومنین(ع) آن زمان که محمد بن ابی بکر استاندار مصر بود, از حضرت امیر(ع) درباره حکم زندیقان پرسید, امام به او فرمان داد:

(ان یقتل من کان یدعی الاسلام ویترک سأرهم یعبدون ما شاووا.)27

مدعی اسلام و مرتد, کشته شود و دیگران را وا نهد, تا آنچه را که خواهند بپرستند.

همچنین به مالک اشتر سفارش می کند:

(دل خویش را با مهر به رعیت سرشار ساز و به آنان مهر بورز برای آنان درنده ای خونخوار مباش که خوردنشان را غنیمت شماری! چه رعیت دو دسته اند: یا برادر دینی تواند, یا در آفرینش با تو برابر و همانندند...)28

این جمله حضرت: (یا در آفرینش با تو برابر و همانندند) ناظر به افراد غیر مسلمان است که در مصر به سر می برده اند. و این دلیل روشنی است بر این که حکومت اسلامی کسی را به زور وا نمی داشته تا به اسلام ایمان بیاورد. و نشانه روشنی است بر آزادی عقیده, در حوزه اسلامی, عقیده ای که بر خلاف دینها و آیینهای آسمانی است. باید توجه داشت این سخن به معنای به رسمیت شناختن عقأد باطل نیست, بلکه به معنای آزاد بودن آنها در اعمال شخصی است. بدیهی است چنین گروهی چون به رسمیت شناخته نشده اند, حق تبلیغ آیین خود را در جامعه اسلامی ندارند. اسلام, هم آنان را وادار به پذیرش دین اسلام نمی کندو تنها احکام الهی را بر آنان عرضه می دارد.

آزادی بیان عقیده

استاد شهید, بسیار بر آزادی عقیده و بیان, پای می فشرد و راه ماندگاری انقلاب اسلامی را همین آزادیها می داند و بر این نظر است که: تجربه به ما نشان داده که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری برخوردار بوده, نتیجه آن به سود اسلام بوده است, زیرا اندیشه های اسلامی از چنان استواری و والایی برخوردار است که برای هر اشکال پاسخ شایسته دارد:

(اگر در جامعه ما, محیط آزاد برخورد آرإ و عقاید به و جود بیاید, به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل, آرإ و نظریات خودمان را مطرح کنیم, تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هرچه بیش تر رشد می کند و به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف, همین است والا اگر جلو فکر را بخواهیم بگیریم, اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم.)29

از سخنان استاد استفاده می شود که رمز ماندگاری انقلاب برخورداری جامعه از آزادی فکر و بیان است و اسلام هراسی از طرح اندیشه های مخالف ندارد.

استاد به این مساله باورداشت, باور عمیق. از این روی, به گروه های ملحد و کمونیستی پیشنهاد می کند بدون فریبکاری به بیان اندیشه های خود بپردازند.

استاد شهید بیان هر عقیده ای را جایز نمی شمارد. آن عقیده ای را روا می شمارد که براساس فکر و منطق و اندیشه باشد و از این روی بین آزادی اندیشه و آزادی عقیده فرق می گذارد. آزادی اندیشه را به طور مطلق روا می شمارد; چون فکر و اندیشه و منطق است; اما عقیده ممکن است براساس اندیشه نباشد, بلکه منشا آن تقلید و پیروی از پیشینیان و یا کسان باشد. بنابراین, می توان گفت: انسانها در تفکر و اندیشه آزادند و نظری که بر این اساس باشد, محترم است; اما هر عقیده ای آزاد نیست و به رسمیت شناخته نمی شود:

(فرق است میان آزادی فکر و میان آزادی عقیده, فکر منطق است, انسان یک قوه ای دارد به نام قوه تفکر که در مسأل می تواند حساب بکند و انتخاب بکند. براساس تفکر و منطق و استدلال, ولی عقیده به معنی بستگی و گره خوردگی است. ای بسا, عقیده هایی که هیچ مبنای فکری ندارد, صرفا مبنایش تقلید است, تبعیت است, عادت است, حتی مزاحم آزادی بشر است. آنچه که از نظر آزادی بحث می کنیم که باید بشر در آن آزاد باشد, فکر کردن است.)30

براین اساس, استاد مطهری از ملکه انگلستان, به خاطر احترام به بتهای هندی31 و کورش پادشاه ایران به خاطر احترام به بت پرستان و بتخانه آنها, انتقاد می کند و آن را گونه ای فریب و درناآگاهی قرار دادن بشر می داند, گرچه با عنوان آزادی عقیده از آن یاد می شود.32 زیرا بت و بت پرستی و احترام به این عقیده خرافی, هیچ گونه توجیه خردمندانه ای ندارد و تنها عقیده و باوری است که از پیشینیان به ارث رسیده و تقلید کورکورانه است.

خداوند در قرآن, در بیش از ده آیه, انسانها را از تقلید بی دلیل از پدران و پیشینیان باز می دارد و معیار و تراز را در درستی و نادرستی آنها, عقل می داند:

(قرآن, یادآوری می کند که: پذیرفته ها و باورهای گذشتگان را مادام که با معیار عقل نسنجیده اید نپذیرید.)33

امروزه, شماری آزادی عقیده را به عنوان حقی از حقوق بشر شناخته اند و می گویند: این حقی است طبیعی و فطری که هر کس اختیار دارد و آزاد است هر عقیده ای که می خواهد برگزیند. اگر کسی بخواهد, با صاحب عقیده ای, به خاطر عقیده اش درافتد و مزاحم او گردد, با حقی که آفرینش و طبیعت به بشر داده مبارزه کرده و این ستم به بشریت است.

استاد مطهری, چنین حقی را برای انسان نمی پذیرد و بر این باور است که حق طبیعی و فطری بشر این نیست که هر عقیده ای را برگزیند محترم خواهد بود; زیرا بسیاری از عقیده ها و باورها ستم به بشریت است, مانند: بت پرستی. می گویند: انسان از آن جهت که انسان است محترم است. پس اراده و گزینش او هم محترم است, چون انسان با اراده خود عقیده ای را برگزیده و کسی حق برخورد با او را ندارد. استاد شهید در پاسخ می نویسد:

(از نظر اسلام این حرف درست نیست. اسلام می گوید: انسان محترم است, ولی آیا لازمه احترام انسان این است که[ هر] انتخاب او محترم باشد؟ یا لازمه آن این است که استعدادها و کمالات انسانی محترم باشد... یعنی انسانیت محترم باشد.)34

بنابراین, عقیده ای اگر برخلاف عقل و منطق و شرافت انسانی انسان باشد, احترام ندارد. آن عقیده ای محترم است که بر مبنای اندیشه و خردورزی باشد. انسان در مسیر انسانیت خویش آزاد است, نه در هر چه بخواهد و اراده کند, گرچه بر ضد انسانیت او باشد.

آزادی انسان, آزادی خواست انسان نیست. بدین معنی هر چه انسان بخواهد در آن آزاد باشد.

این که گفته اند: انسان در انتخاب عقیده آزاد است, سخن درستی نیست, بسا انسان عقیده ای را بر می گزیند و بر آن پای بند می شود که ضد انسان و ضد خرد اوست.35

چنین انسانی, آزادی خردورزی را از خود می گیرد و برای این کار در جهت اراده خویش, دچار مشکل می گردد و گرفتار تقلید و سوء رفتار می شود. استاد شهید, به نقدماده نوزدهم اعلامیه حقوق بشر می پردازد که می گوید:

(هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور, شامل آن است که از داشتن عقأد خود بیم و اضطرابی نداشته. در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسأل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.)

تفکر و اندیشه در اسلام, جایگاه والا و ارجمندی دارد و در ردیف کارهای واجب و عبادی قرار دارد. در این مکتب, آزادی تفکر و اندیشه, چیز پذیرفته شده ای است.36

اما عقیده چگونه است؟ اعتقاد و عقیده از ماده عقد و انعقاد است; یعنی بستن و بسته شدن و به منزله گره است. دل بستن انسان به چیزی دو گونه است:

1. ممکن است مبنای اعتقاد و دل بستن انسان, تفکر باشد. در این صورت عقیده وی بر مبنای تفکر است و محترم.

2. گاهی این اعتقاد, کار دل است و کار احساس نه کار عقل و اندیشه. مبنای آن تقلید از پدر و مادر, یا اثرپذیری از محیط و حتی علاقه ها و کششهای شخصی و یا منافع فردی و اجتماعی است. در این صورت, عقأد وی دلبستگی است, نه تفکر و بیش تر عقأد مردم این گونه است و این دلبستگیهاست که در انسان تعصب, جمود, خمود و سکون پدید می آورد و پای فکر را می گیرد و از تلاش آزاد تفکر, انسان را باز می دارد و چشم بصیرت را کور و گوش بصیرت جوی انسان را کر می کند.

(دیگر انسان نمی تواند حقیقت را ببیند و نمی تواند حقیقت را بشنود; مثلا بت پرستهایی بتها را پرستش می کردند و می کنند, آیا این را ما باید برای آنها تفکر حساب بکنیم و عقیده و اعتقاد آنها را یک اعتقاد زاییده از فکر و عقل آزاد تلقی بکنیم؟ یا یک دلبستگی و یک جمود و یک خمودی که ناشی از یک سلسله تعصبات و تقلیدهایی است که طبقه به طبقه به اینها رسیده است. شما هیچ می توانید باور بکنید که یک بشر با فکر و عقل آزاد خودش به این جا برسد که بت را باید پرستش کرد.)37

این جا گونه ای فریب و گمراهی وجود دارد که از یک سوی می گویند: فکر و عقل بشر باید آزاد باشد و از دیگر سوی می گویند عقیده هم باید آزاد باشد, تا این حد که بت پرست هم باید در عقیده اش آزاد باشد, گاوپرست هم باید آزاد باشد, اژدها پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد. آزادی در این جا به معنای جلوگیری از تفکر و اندیشه است. این نوع آزادی بشر را از رسیدن به اندیشه و مسیر درست باز می دارد. و این جاست که مصالح حقیقی افراد جامعه را باید بر این باورها و عقیده های بی اساس مقدم داشت. همان گونه که انسان در بهداشت آزاد نیست و باید در راه حفظ سلامتی خود بکوشد, در راه رسیدن به سعادت معنوی و روحی نیز آزاد نیست که دنبال بت و بت خانه برود. چگونه است که بهداشت جهانی, تزریق برخی از واکسنها را اجباری اعلام می کند; اما در غذای روح تمام باورها و عقیده ها را محترم می شمارد. چگونه است که وادار کردن به نگهداشت بهداشت مخالف آزادی نیست, اما در این جا بازداری از عقیده ها و مرامهای خرافی, مخالفت با آزادی نموده می شود.

نمونه دیگر در مسأل آموزشی و فرهنگی است. همین اعلامیه حقوق بشر, در ماده بیست وشش تعلیمات ابتدایی را اجباری می داند; یعنی حق آزادی را از بشر می گیرد38; اما در باب دین و مذهب, این حرف را نمی زند.

بنابراین در جاهایی می توان آزادی انسانها را گرفت و از اجبار در راه سعادت مندی و بهروزی آنان سود برد. اسلام آن عقیده را که از روی تفکر باشد, می پذیرد; اما عقیده ای که در آن اندیشه ای نباشد و فقط عقیده صرف و به جای مانده از گذشته و آمیخته با خرافات باشد, نمی پذیرد:

(در اسلام آزادی تفکر هست و آزادی عقیده ای که بر مبنای تفکر درست شده باشد هست; اما آزادی عقیده ای که مبنایش فکر نیست.

هرگز در اسلام وجود ندارد. آن آزادی معنایش آزادی بردگی است, آزادی اسارت است.)39

در کتابهای حقوق اساسی, از آزادی فکر و اندیشه سخن به میان آمده و بیان اندیشه و ابراز آن, در قالبهای گوناگون بیان شده است.

آزادی اندیشه و فکر به معنای گسترده آن, به تمامی تلاشهای ذهنی و معنوی گفته می شود که به صورتهای گوناگون ابراز می شود.

1. آزادی اندیشه.

2. آزادی عقیده.

3. آزادی مذهبی.

4. آزادی بیان و تبلیغ.

5. آزادی اجتماعات.

6. آزادی احزاب و انجمنها.

7. آزادی قلم و مطبوعات.

8. آزادی سیاسی به طور کلی.40

در واقع سه گونه نخست, اساس و پایه است. اگر هر یک از آنها را به رسمیت بشناسیم امکان انتشار و تبلیغ آن در قالب پنج قسم پایانی وجود دارد. اگر ما قأل به آزادی اندیشه شدیم, هر صاحب اندیشه ای می تواند اندیشه خود را در این قالبها ارأه دهد.

نکته دیگر این که ما ممکن است آزادی را در پیوند با اندیشه بپذیریم, اما نه به صورت مطلق, بلکه مرزها و چهارچوبهایی نیز برای آن قأل باشیم.

نکته سوم این که اگر اندیشه و عقیده ای مخالف اندیشه و عقیده ما بود, آیا باید آن را برتابیم؟ یا خیر باید با آن برخورد کنیم؟

یا این که در ارشاد و صاحب چنین عقیده هایی تلاش ورزیم؟ یا به عنوان یک عقیده و نظر شخصی آزاد است و ما چون آن را قبول نداریم, به رسمیت نمی شناسیم, می توانیم از تبلیغ و نشر آن جلوگیری کنیم.

به رسمیت شناخته شدن مذهبها و آیینهای الهی در اسلام و در نتیجه در جمهوری اسلامی ایران, به این معناست که آنان در داشتن عقیده و انجام مراسم مذهبی خود آزادند و در حقوق شخصی می توانند برابر آیین خویش رفتار کنند و در تلاشهای سیاسی مشارکت داشته باشند و کارهای دولتی نیز بر عهده بگیرند. مگر آن دسته از کارها و شغلها و پستهایی که قانون اساسی و یا قانونهای عادی شرایط ویژه ای برای آن یاد کرده است.

اما درباره اندیشه های سیاسی و یا مذهبی و اسلامی, استاد بر این باور است که همگان در ابراز و اظهار آن آزادند و تا یک نظری به مرحله درخور پذیرش نرسد, دیگران ناگزیر به نگهداشت آن نیستند. آن دسته از تئوریهای علمی که ثابت شده درخور اجراست و اگر دانشمندی تئوری جدیدی ارأه دهد, تنها در محدوده ویژه ای می تواند آن را آزمایش کند; اما حق ندارد دیگران را وادارد به آن پای بند باشند و عمل کنند.41 در یک نظام اجتماعی نیز, شهروندان, ناگزیرند به پذیرش قانون اساسی; اما این حق را دارند که اندیشه ها و عقیده های مخالف خود را وا گویند, بدون این که درصدد توطئه و یا تبانی با بیگانگان در جهت براندازی و خدشه بر ارکان حکومت باشند.

بهترین نمونه عینی که ما را در برنامه ریزی برای آزادیهای سیاسی کمک می کند, حکومت علی(ع) است. بویژه آن گاه که گروه سرکش و گستاخ و کژاندیش خوارج با حضرت در افتادند. اینان, در هر کوی و برزن, شعار (لاحکم الا لله) را سر می دادند, کسی جلودار آنان نبود و برخوردی با این گروه از سوی حکومت رخ نداد و حتی امام علی(ع) آنان را از دریافت سهم بیت المال محروم نکرد و خطاب به آنها فرمود:

(ان لکم عندنا ثلاثا; لانمنعکم صلاه فی هذا المسجد ولانمنعکم

نصیبکم من هذا ما کانت ایدیکم مع ایدینا ولانقاتلکم حتی تقاتلونا.)42

شما نزد ما سه حق دارید: شما را از نماز در مسجد باز نمی داریم و تا زمانی که دستان شما با دستان ما همراه است, جلوی بهره شما را از بیت المال نمی گیریم و با شما نمی ستیزیم تا زمانی که شما با ما به ستیز برنخیزید.

استاد شهید از این آزادمنشی علی(ع) و سیره وی به بزرگی یاد می کند و آن را بی سابقه می داند.

(امیرالمومنین(ع) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش, هرگونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود; اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد, به آنها نیز همچون سایر افراد می نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست; اما چیزی است که در دنیا کم تر نمونه دارد.)43

خوارج در همه جا عقیده و نظر خود را آزادانه بیان می کردند و حضرت و اصحاب آن حضرت, با منطق, با عقیده آنان مبارزه می کردند و به استدلالهای ایشان پاسخ می دادند. این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه است, آن هم در آن زمان که هر مخالفی سرکوب می شد و از حقوق اجتماعی محروم می گردید.

بنابراین, مبارزه علی(ع) با خوارج در مرحله اول, مبارزه تبلیغاتی بود, نه این که مبارزه نمی کرد و در برابر آنها هیچ واکنشی نشان نمی داد, بلکه استدلالهای آنها را پاسخ می داد و زشتی و ناشایستی کارهای آنان را می نمایاند و در سخنرانیها, عقیده و باور آنان را عالمانه, دقیق و روشنگرانه نقد می کرد. و تا زمانی که خوارج دست به اسلحه نبردند, حضرت با آنان به نبرد بر نخاست.

اگر هم برای او روشن می شد کسی درصدد توطئه است, او را به زندان نمی افکند که این برخورد نمونه هایی هم دارد, از جمله حضرت احتمال داد شخصی به شورش برخیزد, پیش از آن که دست به کار شود و فتنه ای انگیزد, شهر کوفه را برای مخالفت با علی(ع) ترک کرد. یکی از یاران امام از امام پرسید, چرا او را دستگیر نکردید, امام فرمود:

(انا لو فعلنا هذا لکل من نتهمه من الناس ملانا السجون منهم ولا

ارانی یسعنی الوثوب علی الناس والحبس لهم و عقوبتهم حتی یظهروا لنا الخلاف.)44

اگر ما این کار[ زندانی کردن] را درباره تمام کسانی که آنان را به مخالفت متهم می کنیم, انجام دهیم, باید زندانها را از مخالفان پر کنیم. من از آنان نیستم که به مردم بتازم و آنان را زندانی کنم و کیفر دهم, جز آن گاه که با ما اظهار مخالفت کنند.

از این برخورد امام علی(ع) استفاده می شود که ایشان این گروه را از جهت اطلاعاتی زیرنظر داشته ولی آنها شبانه کوفه را ترک کرده بودند و برای تعقیب آنان بخشنامه ای به کارگزاران خود ابلاغ کرد که نیروهای اطلاعاتی را برای پی گیری حرکت شورشیان بگمارند و اطلاعات خود را به مرکز اعلام کنند.

باید توجه داشت که ناسازگاری خوارج و رو در رویی آنان با علی(ع) از روی اندیشه عقیدتی نبود, بلکه دیدگاههای سیاسی بود که آنان را به رو در رویی کشانده بود. به سخن روشن تر, خوارج از موضع سیاسی به این اعتقاد عقیدتی رسیدند. آنان خود حکمیت را پیشنهاد کردند و زمانی که علی(ع) آن را پذیرفت, به مخالفت برخاسته و آن را خلاف قرآن دانستند و امروزه نیز ما, شاهدیم که کسانی با انگیزه ها و موضع سیاسی, به عقیده و باور ویژه ای چنگ می زنند و به موضع عقیدتی می رسند و به توجیه آن می پردازند. درباره برخورد علی(ع) با خوارج, یادآوری دو نکته لازم است.

1. امیرالمومنین(ع) در برابر موضع سیاسی, عقیدتی خوارج, در آغاز, به ارشاد آنها پرداخت و به شبهه های آنها پاسخ گفت و توانست گروهی از فریب خوردگان را از این عقیده و کژراهه باز دارد و حتی یزید بن قیس ارحبی را به استانداری اصفهان گمارد.45

هنگامی که حضرت امیر(ع) با این روش مدبرانه و خردورزانه, نتوانست شعله های سرکش فتنه را فرو نشاند و خوارج گستاخانه دست به شورش زدند, علی(ع) در برابر فتنه انگیزان ایستاد و این شجره خبیثه را از بن درآورد.

2. نباید انگاشته شود که آزادی دادن به خوارج در دوران حضرت امیر(ع) به جهت ضعف حکومت آن حضرت بوده و وی ناچار به این کار شده; زیرا جان به کفان و ایثارگران و جان فداهای علی(ع) و حکومت علوی بسیار بودند. بلکه این نرمش برخاسته از روحیه آزادگی علی(ع) بود. او, بر این باور بود: عده ای از آنها فریب خورده اند و می باید در راه هدایت آنها تلاش کرد و اگر نشد, دست به سلاح برد.

در حکومت علی(ع) چنان مردم آزاد بودند که شماری از مردم تعهدهای اجتماعی خویش را در برابر حکومت حضرت, از یاد بردند. اما علی(ع) برای فرمانبری و پیروی بی چون وچرای آنان از حکومت از زور بهره نبرد. علی می دانست کوفیان تحت نظام زور و سلطه به وظیفه خود عمل خواهند کرد و از حریم مملکت اسلامی به دفاع بر خواهند خاست, ولی به کارگیری زور را باعث فساد و استبداد می دانست; از این روی, خطاب به مردم کوفه فرمود:

(اتریدون ان اضربکم بسیفی, اما انی اعلم الذی تریدون, و یقیم

اودکم ولکن لا اشتری صلاحکم بفساد نفسی بل یسلط الله علیکم قوما فینتقم لی منکم, فلا دنیا استمتعتم بها ولا آخره صرتم الیها, فبعدا وسحقا لاصحاب السعیر.)46

آیا می خواهید که من شما را با شمشیرم بزنم. آگاه باشید من می دانم آنچه شما اراده کرده اید آنچه کژی شما را راست می کند, ولی صلاح شما را به فساد خودم نمی فروشم. آری, خداوند بر شما قومی را چیره خواهد ساخت و از شما برای من انتقام می گیرند. پس نه در دنیا بهره برید و نه به سوی آخرت می روید. پس دوری و بدی باد برای اصحاب جهنم.

منظور علی(ع) از فساد نفس, روحیه استبدادی است که حاکمان به طور معمول, گرفتار آن می شوند. از این سخن علی(ع) نباید این گونه برداشت کرد که: مردم جامعه در انجام هر کاری آزادند, گرچه بر خلاف اسلام و مصالح مسلمانان باشد; زیرا علی(ع) خود را در برابر قانونهای الهی متعهد می دانست و اجازه نمی داد مردم گرفتار گمراهی و فحشإ شوند. در سخنی, انگیزه خود را از جنگ با مخالفان, ریشه کن کردن فساد و فحشإ در جامعه اعلام می دارد:

(وانما حاربت لدفع الضلال والنهی عن الفحشإ والفساد.)47

من در دوران حکومتم برای جلوگیری از گمراهی و بازداری از فحشإ و فساد جنگیدم.

از این روی, آزادی سیاسی در جامعه امری پذیرفته شده و در خور پذیرش است ولی فساد و فتنه انگیزی, گمراه کردن مردم, گسترش فساد, ناپسند است. کسی حق ندارد به نام آزادی فحشإ و فساد را در جامعه بگستراند و سبب گمراهی مردم گردد.

امام خمینی, درباره حد و مرز آزادی می گوید:

(آزادی که می خواهیم ما, آزادی که اسلام به ما داده است, حدود دارد. آزادی در حدود قانون است. همه جای دنیا این طور است که آزادی که هر ملتی دارد, در حدود قانون آزادی دارد. نمی تواند کسی به اسم آزادی قانون شکنی.)48

مقالات مرتبط:

دین و آزادی از دیدگاه شهید مطهری بخش دوم

پی نوشت:

1. (انسان کامل), شهید مطهری;48/ (پیرامون انقلاب اسلامی)35/, صدرا.

2. (انسان کامل)48/.

3. (جهاد), شهید مطهری42/, صدرا.

4. همان مدرک45/.

5. (پیرامون انقلاب اسلامی)7/.

6. (گفتارهای معنوی)15/.

7. (پیرامون انقلاب اسلامی)53/.

8. سوره (اعراف), آیه 157.

9. (داستان راستان), شهید مطهری319/, صدرا.

10. (علل گرایش به مادیگری), چاپ شده در (مجموعه آثار), ج554/1, صدرا.

11. (نهج البلاغه), خطبه207/.

12. (مجموعه آثار), ج555/1.

13. سیری در (نهج البلاغه) چاپ شده در (مجموعه آثار), ج442/16.

14. (پیرامون انقلاب اسلامی)52/.

15. (صحیفه نور), بیانات و پیامهای امام خمینی, ج92/7, سازمان مدارک انقلاب اسلامی.

16. همان مدرک, ج131/10.

17. همان مدرک, ج49/8.

18. (پیرامون انقلاب اسلامی)53/.

19. علی(ع) در خطبه ای درباره هدف از بعثت رسول خدا(ص) می فرماید:

(فان الله تبارک و تعالی بعث محمدا(ص) بالحق لیخرج عباده من

عباده عباده الی عبادته و من عهود عباده الی عهوده ومن طاعه عباده الی طاعته و من ولایه عباده الی ولایته.)

بحارالانوار, ج365/74, به نقل روضه کافی

20. سوره (حدید), آیه :25 (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط.)

21. (داستان راستان)275/.

22. پیرامون جمهوری اسلامی)94/, 95.

23. سوره (بقره), 256/.

24. (پیرامون جمهوری اسلامی);79/ (جهاد)34/.

25. (جهاد)49/.

26. (سیری در سیره نبوی)252/.

27. (سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب, امیرالمومنین(ع)), علی اکبر ذاکری ج193/2, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

28. (نهج البلاغه), نامه 53.

29. (پیرامون انقلاب اسلامی)63/, 64.

30. (جهاد)55/.

31. (پیرامون انقلاب اسلامی);10/ (سیری در سیره نبوی)251/, صدرا.

32. (پیرامون انقلاب اسلامی)/10, ;103 (پیرامون جمهوری اسلامی)101/.

33. (انسان و ایمان), چاپ شده در (مجموعه آثار), ج67/2.

34. (آشنایی با قرآن), ج222/3.

35. همان مدرک224/.

36. (پیرامون جمهوری اسلامی)93/.

37. همان مدرک98/ 97.

38. همان مدرک107/.

39. همان مدرک109/.

40. (حقوق اساسی و نهادهای سیاسی), ابوالفضل قاضی, ج660/1, انتشارات دانشگاه تهران; (آزادیهای عمومی وحقوق بشر), دکتر منوچهر طباطبایی موتمنی21/, انتشارات دانشگاه تهران.

41. روزنامه (کیهان), چهارشنبه 18 آذر 77, شماره 1/76391. دست نوشته شهید مطهری.

42. (سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمومنین(ع)), علی اکبر ذاکری, ج410/2.

43. (جاذبه و دافعه علی(ع)) شهید مطهری143/.

44. (سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمومنین(ع)), 422/2.

45. همان مدرک, ج;400/1 (الامم و الملوک), محمد بن جریر طبری, ج64/4, موسسه اعلمی, بیروت.

46. (بحارالانوار), علامه مجلسی, ج364/74, موسسه الوفإ, بیروت.

47. (شرح نهج البلاغه), ابن ابی الحدید, ج328/20, شماره 765, دار احیإ التراث العربی.

48. (صحیفه نور), ج91/7.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است