در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، محمد صادق مزینانی ؛


اساس و پایه همه شریعتهای الهی, بر دوستی و مهربانی, رحمت و مدارا استوار شده است.پیامبران الهی, همیشه و همه گاه, بر آن بوده اند که رحمت و مهربانی و مهرورزی را در میان مردم بگسترانند و صلح و صفا و صمیمیت و آرامش را در جامعه های انسانی پایدار سازند.

قرآن کریم, رمز پیشرفت پیامبر اسلام(ص) را مدارا و مهربانی وی, با مردم دانسته است.1

پیامبر(ص) نه تنها خود با مردم با نرمش برخورد می کرد که به مبلغان و پیام رسانان دین و همه مسلمانان سفارش می کرد:با نوید و بشارت, حسن خلق و روی خوش با مردم روبه رو شوند و از نیکی و مهرورزی به دیگران, هم کیش و غیرهم کیش, دریغ نورزند. با هم کیشان در اوج دوستی, برادری و برابری بزیند و چون بنیانی استوار یکدیگر را پاس بدارند و در غم و شادیهای هم شریک باشند.

در آموزه های اسلام مسلمانان از خشونت در روابط اجتماعی به هر شکلی بازداشته و به رحمت2, عفو و گذشت3 و مدارا 4 دعوت شده اند: پیامبر اسلام(ص) می فرماید:

(هیچ کاری نزد خدا و پیامبرش از ایمان به خدا و نرمش و مدارا با بندگانش نیست.در برابر, هیچ کاری نزد خدا و پیامبرش زشت تر از شرک به خدا و خشونت با مردمان نیست.)5

در سفارشهای خضر به موسی بن عمران نیز, بخشش و گذشت و مدارا با مردم, از والاترین و بهترین کارها بر شمرده شده است.6

در روایات بسیار, مسلمانان از تحقیر و اهانت مومنان,7 آزار و اذیت 8, ترساندن و یا زدن 9 و...باز داشته شده اند.

افزون بر همه اینها, هستی بر محور رحمت و بخشایش و مهربانی استوار است و خداوند رحمان و رحیم است و رحمت او بر دیگر صفاتش پیشی دارد.10 آموزه های دین نیز,مظهر رحمت الهی اند و صد در صد انسانی و به سود انسان و مایه سعادت و آرامش و نیک بختی او.

با این همه, جهان غرب و ایادی آنان در داخل و خارج, با همه توان تلاش کرده اند که از اسلام چهره ای خشن و خون آلود ترسیم کنند. چهره ای که در آن, انسان دوستی, مدارا, صلح و صفا جایی ندارد. در برابر, مسیحیت و مردم مغرب زمین را جلوه و نماد انسان دوستی و مهرورزی نشان دهند.

پیش از انقلاب اسلامی, این شبهه بارهای بار از سوی متفکران اسلامی به بوته نقد و تحلیل گذارده شد و پاسخ درخور خود را دریافت کرد.

پس از انقلاب اسلامی, با حضور اسلام در صحنه اجتماع, ایادی استعمار در لباس شرق شناس و متفکر و نظریه پرداز و روزنامه نگار برای رویارویی با انقلاب و امت اسلامی, دوباره از خشونت گرایی اسلام سخن گفتند.شماری از دنباله روان اینان و غرب زدگان بی هویت در داخل نیز, با آنان همنوا شدند.شماری از اینان که علاقه ای هم به اسلام داشتند, به توجیه مسألی چون: جهاد, حدود و تعزیرات و...پرداختند و به کژراهه افتادند. اینان برای زدودن خشونت از چهره اسلام, خواهان دگرگونیهایی در احکام اجتماعی اسلام, شدند. زهی بیراهه!

در این میان, شماری از لیبرالها تا آن جا پیش رفتند که احکام اجتماعی اسلام, بویژه احکام جزایی آن را دستورهایی غیرانسانی و خشونت آمیز خواندند که نه مفید است و نه در خور اجرا.11

برخی از اعضای دولت موقت, همچنین جبهه ملی, در برابر قانون (قصاص) ایستادند و صف آرایی کردند و در اعلامیه ای از هواداران خود خواستند که برای رویارویی با این قانون, به اصطلاح آنان غیرانسانی, به خیابانها بیایند.12

در برابر این شبهه افکنیها, متفکران اسلامی,بویژه امام خمینی 13 و شاگردان آن بزرگوار 14به دفاع از اسلام و آموزه های حیات بخش آن برخاستند و به نقد و تحلیل سخنان یادشده پرداختند.

استاد شهید, در برهه ای این مهم در دستور کار خویش قرار می دهد و به خوبی تمامی زوایای آن را وا می رسد و ردپای اثرپذیری شماری از مسلمانان 15 را در اوأل مشروطیت از این انگاره به درستی می نمایاند و از اهل نظر و فکر و تحقیق می خواهد که به دفاع از منطق اسلام بپردازند.16

در این نوشتار, به کالبد شکافی واژه خشونت از نگاه شهید مطهری می پردازیم و سپس با اشاره به فلسفه احکام جزایی اسلام, پاره ای از آنها را به بوته بررسی و تحلیل می نهیم که ببینیم آیا خشونت زایند و یا خشونت زدا.

کالبد شکافی مفهوم خشونت

بیش تر کسانی که از خشونت سخن گفته اند, به روشنگری و بیان مقصود خود از این واژه نپرداخته اند. شاید از نگاه اینان, مفهوم این واژه روشن بوده و نیازی به شناساندن و شرح نداشته است.اما استاد, چنین شیوه ای را دنبال نکرده, بلکه با اشاره به مفهوم لغوی خشونت, به کالبد شکافی دقیق و عالمانه آن پرداخته است:

(محبت و نقطه مقابل آن خشونت است. البته نقطه مقابل محبت, معمولا بغض است, ولی اثر محبت احسان و نرمی است و اثر بغض قهرا خشونت است و سخت گیری.)17

اسلام دین فطری است. هم مهر می ورزد و هم خشم. درگاه مهرورزی, با تمام وجود مهر می ورزد و درگاه خشم, بی هیچ چشم پوشی, برای حیات فرد و جامعه و پویندگی و بالندگی آنها, خشم خود را بسان صاعقه بر سر پایمال کنندگان حقوق مردم و سرکشان فرو می ریزد.

اما مسیحیت تحریف شده, تنها مهرورزی را در کانون توجه خود قرار داده و می دهد و مهربانی و مهرورزی آن, همگان را در بر می گیرد, چه نیکوکاران و چه بدکاران و سرکشان را!

با این حال, شماری از دانشوران و صاحب نظران غربی, در مقایسه اسلام با مسیحیت, مسیحیت را ستوده اند, غافل از این که چنین آیین و دینی, خشونت زاست و خشونت گستر.

اینان, با نادیده انگاشتن چنین اصل مهمی, به اسلام خرده گرفته و نوشته اند:

(اگر در اسلام مساله محبت به انسانها مطرح است, (و اگر در اسلام) احسان به انسانها و نرمش در مقابل انسانها (مطرح است). در مقابل, دشمن داشتن انسانها هم و خشونت به خرج دادن...هم مطرح است.)18

درباره مسیحیت نوشته اند:

(عیسای مسیح به محبت دعوت می کرد. در محبت هم میان افرادی که باید به آنها محبت شود استثنإ نمی کرد, خداپرست باشند یا نباشند, پیرو عیسی 19 باشند یا نباشند.)

شماری, که شعاع دید و نگاه آنان کوتاه و سطحی است, به صرف برخورد بایک اندیشه و عملی به ظاهر خشونت آمیز از سوی انسان یا مکتبی, آن را محکوم می کنند. اما واقع گرایان, بدون شتاب و افتادن در دام احساس و عاطفه و هیجانهای زودگذر, به کالبدشکافی و تحلیل موضوع و پیامدهای آن پرداخته و سپس به داوری می نشینند. استاد شهید, با چنین نگرشی به موضوع, با یادآوری سخن گرانمایه زیر از پیامبر گرامی اسلام(ص):

(احبب للناس ماتحب لنفسک واکره لهم ما تکره لنفسک.)20

برای دیگران, همان را دوست بدار که برای خود دوست می داری و همان را دشمن بدار که برای خود دشمن می داری.

یادآور می شود: این دستور در همه شریعتهای بزرگ, همانند شریعت موسی, عیسی و ... یکسان است.

سپس استاد پرسشی را بدین گونه طرح می کند: آیا این دستور در دیگر شرایع کلی و مطلق است؟ ولی در اسلام این گونه نیست؟ آیا در اسلام معنی حدیث بالا این است که: برای مردم دوست بدار آن چه را برای خود دوست می داری, مگر برای بعضی از مردم. یا برای مردم دوست بدار آنچه را برای خود دوست می داری, مگر در بعضی از امور.

استاد شهید, در پاسخ به پرسش یاد شده می نویسد: اسلام با دیگر شریعتهای آسمانی در این اصل کلی اختلاف ندارد. اختلاف در تفسیر محبت و برابرسازی آن بر موارد و نمونه های آن است21 که در عرصه های گوناگون چالشهایی را در پی داشته است. بنابراین, باید دید مقصود از محبت و دوستی چیست؟ آیا مقصود محبت ظاهری است; یعنی کاری کنیم که طرف مقابل خوشش بیاید, هر چند برای او در واقع زیان داشته باشد.

یا مقصود از محبت, محبت عقلانی و منطقی است؟ یعنی آنچه در واقع خیر و سعادت است, همان گونه که برای خود می خواهی برای عموم مردم بخواه.

آن گاه, استاد, برای روشن تر شدن مفهوم ظاهری و سطحی محبت از مفهوم واقعی آن به چند نمونه زیر اشاره می کند:

1. ممکن است انسان گاه چیزی را برای خودش دوست بدارد که برای او زیان آور باشد. در مثل کسی که بیماری قند دارد, شیرینی برای او زیان دارد, ولی او شیرینی را دوست دارد. آیا درست است که در این جا بگوییم چون تو شیرینی را دوست داری, برای همه مردم دوست بدار, حتی برای کسانی که بیماری قند دارند؟ بی گمان چنین تفسیری از محبت در هیچ یک از شریعتها درست نیست.

2. پدر و مادر فرزند خود را دوست دارند, این دوستی دوگونه ممکن است جلوه نماید:

الف. ممکن است برای شماری از پدر و مادرها, مقیاس دوستی این باشد که هر چه فرزندشان خواست و دوست داشت در اختیارش قرار دهند و از هر چه بدش آمد, به او ندهند. حالا اگر این کودک مریض است و پزشک برای او آمپول و دیگر داروهای تلخ و بدمزه را نسخه کرده و کودک هیچ یک از اینها را دوست ندارد.

نوعی از دوستی این است که پدر و مادر این داروها را به کودک ندهند, چون ناراحت می شود!

ب. گونه دیگر از محبت نسبت به فرزند محبت عقلانی و منطقی است.

چون پدر و مادر, بچه خود را دوست دارند, هر چند با ناراحتی و ناآرامی کودک, با همه توان تلاش می کنند که داروها را به هنگام به او بخورانند.

پدر و مادری که دوستی اش عاقلانه و منطقی است, نمی تواند به خواست فرزند در زمان حال بسنده کند, بلکه باید آینده او را نیز, در نظر بگیرد.

3. خانواده ای دارای چند فرزند است. پدر و مادر, همه آنها را دوست دارند. حال اگر یکی از اینها به حق دیگر فرزندان دست درازی کند, آیا می توان گفت: چون پدر و مادر او را دوست دارند, باید او را آزاد بگذارند. در این جا دوستی و محبت دیگران هم مطرح است. در این جا دوستی عقلانی و منطقی اقتضإ می کند که مصلحت جمع معیار و مقیاس باشد, نه فرد.22

نمونه های فراوانی در جامعه داریم که مصلحت جمع با مصلحت فرد برخورد می کند. در این جا, حتی مصلحت فرد این است که مصلحت او, فدای جمع شود:

[)در این گونه موارد] خود محبت ایجاب می کند, عدم نرمی را, خود محبت ایجاب می کند خشونت را. خود محبت گاهی ایجاب می کند, حداکثر چیزی را که طرف برای خودش بدی تلقی می کند, مثلا اعدام را آن جا که پای مصلحت جمع در میان است.)23

سپس استاد شهید, به عنوان نمونه از (قصاص) سخن به میان می آورد و یادآور می شود: در اسلام اگر کسی به عمد بی گناهی را از بین ببرد, اسلام اجازه قصاص می دهد که این را به مجازات او اعدام کنند. ممکن است گروهی بگویند: این قاتل یک نفر را کشته, چرا ما باید فرد دیگری را بکشیم.

اگر کشتن کار بدی است; چرا ما باید این کار بد را تکرار کنیم؟ قرآن به این شبهه پاسخ می دهد:

(ولکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب.)24

ای خردمندان, قصاص مایه حیات و زندگی است.

این گونه کشتن را مرگ نینگارید حیات و زندگی بینگارید, ولی نه زندگی فرد, بلکه زندگی جمع. یعنی با قصاص یک نفر قاتل و سرکش, حیات جامعه و افراد دیگر را حفظ کرده اید; چرا که اگر شما به متجاوز و قاتل که یک نفر بی گناهی را کشته است, مهلت دهید و جلوگیری نکنید, فردا و فرداها دیگرانی پیدا می شوند و دست به خون بی گناهان می آلایند پس این را کم شدن افراد جامعه نباید انگاشت که حفظ و بقای جامعه, در گرو آن است. با این نگاه, مفهوم (قصاص) دشمنی با انسان نیست.بلکه دوستی با انسان است.

انسان دوستی

گروهی پنداشته اند: احکام جزایی اسلام, با انسان دوستی سازگاری ندارد. استاد شهید برای پاسخ به این شبهه به تحلیل مفهوم انسان دوستی پرداخته و می نویسد: مقصود از انسان دوستی چیست؟ آیا انسان را از آن جهت که انسان است باید دوست داشت; یعنی انسان با ارزشهای انسانی به اصطلاح امروز:

یا مقصود از انسان, همین هیلکی است که دارای یک سر و دو گوش است. همین ظاهری که در همه افراد مشترک است. به دیگر سخن, آیا مقصود شما از انسان, هر کسی از نسل آدم است و زیست شناسی او را انسان می داند. اگر انسان را به این معنی بگیریم, تفاوتی بین حضرت عیسی(ع) و کسانی که به پندار خود او را به دار آویختند, نیست. همچنین آنانی که با پیامبر(ص) و علی و امام حسین(ع) جنگیدند با آن بزرگواران از این جهت فرقی ندارند!

انسان دوستی, نمی تواند به این معنی باشد. انسان دوستی, یعنی انسانیت دوستی. انسان را باید دوست داشت, به خاطر انسانیت او, نه به خاطر قرار گرفتن او در صف انسانها. در این صورت اگر انسانی ضد انسان شد, ضد انسانیت شد, مانع راه و تکامل دیگر انسانها شد, در این جا, هر چند اسم او انسان است, ولی در معنی انسان نیست25. به تعبیر علی(ع):

(فالصوره صوره انسان والقلب قلب حیوان.)26

ظاهر او انسان است, ولی باطن او حیوان است.

آیا در این جا, به نام انسان دوستی می توان گفت: باید این گونه انسانها را دوست داشت؟ انسان دوستی به معنای انسانیت دوستی است و گرنه اگر انسان زیست شناسی مقصود باشد, از نظر زیست شناسی فرقی بین انسان و حیوان نیست; چرا ما گوسفندان را به اندازه انسانها دوست نداشته باشیم.

استاد شهید از نکته های یاد شده چنین نتیجه می گیرد:

(پس گذشته از این که محبت صرفا رعایت خواسته ها و میلها نیست. و گذشته از این که عبارت است از رعایت خیر و سعادت و مصلحت طرف و گذشته از این که مصلحت فرد, به تنهایی نمی تواند مقیاس باشد, باید مصلحت جمع در نظر گرفته شود. اساسا مساله انسان دوستی, به معنای انسانیت دوستی است... از این جا معلوم می شود که دوستی و دوست داشتن انسانها, این نیست که از همه چیز قطع نظر کنیم و فقط دوست داشته باشیم, این منطق غلطی است. آن محبت منطقی است که در جاهایی هم توام با خشونت باشد. در جایی هم با جهادها و مبارزه ها با کشتن انسانهایی که خار راه انسانیت اند, همراه باشد.)27

اسلام دین دوستی و مهرورزی 28,دین رحمت و بخشش29 است و خشونت آن هم برای گسترش محبت و ژرفا بخشیدن به دوستیها و برداشتن خارهای راه دوستی و دوست داشتن است.

از نگاه اسلام, کیفرهای جزایی در اسلام, به عنوان رحمت الهی مطرح است. فقیهان در مباحث جزایی اسلام, از کیفرها به عنوان احسان و لطف الهی به جامعه بشری نام برده و آن را به سخت گیری پدر در تربیت فرزندان و یا تلاش پزشک برای معالجه بیمار, همانند دانسته اند.

این رحمت, ویژه جامعه نیست, بلکه فرد بزهکار را نیز در برمی گیرد, هرچند ممکن است برای بزهکار با درد و رنج همراه باشد.همان گونه که در هنگام معالجه, بیمار ممکن است, بسیار درد بکشد و رنج ببرد. به همین جهت اگرچه اجرای پاره ای از احکام جزایی اسلام, به از بین رفتن عضوی از اعضای جامعه و گاه ناقص العضو شدن یکی از اعضای جامعه بینجامد,ولی حیات اجتماعی در گرو چنین کیفرهایی است. قانونها و دستورهای جزایی اسلام, بر اساس مصلحت نوع انسان و رسیدن جامعه به صلح و آرامش و امنیت عمومی پی ریزی شده اند.

به دیگر سخن, جامعه حکم یک بدن را دارد اگر عضوی از اعضای آن فاسد شد, اگر از اصلاح آن خودداری کنیم, به همه اندام سرایت می کند و قرار و آرامش را از دیگر اعضإ می گیرد.پس سلامت جامعه, بدون مبارزه با فساد و شرانگیزی و جنایت دوام نمی یابد.

استاد شهید, با اشاره به وجود قانون حدود و تعزیرات در اسلام می نویسد:

(اسلام...دینی است که معتقد است که مراحل و مراتبی می رسد که مجرم را جز تنبیه عملی,چیز دیگری تنبیه نمی کند و از کار زشت باز نمی دارد; اما انسان نباید اشتباه کند و خیال کند همه موارد جای خشونت و سخت گیری است.)30

سپس آن بزرگوار, به روشنگری و بیان سخن حضرت امیر(ع) درباره پیامبر(ص) می پردازد:

(علی(ع) درباره پیامبر اکرم(ص) این طور تعبیر می کند:(طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه و احمی مواسمه) او طبیب بود, پزشکی بود که بیمارها و بیماریها را معالجه می کرد. به اعمال اطبإ تشبیه می کند که اطبإ مرهم می نهند و هم جراحی می کنند.و احیانا داغ می کنند.

می گوید: پیامبر(ص) دوکاره بود: پزشکی بود هم مرهم نه و هم جراح و داغ کن.

مقصود این است که پیامبر(ص) دوگونه عمل می کرد: یک نوع عمل پیامبر(ص) مهربانی و لطف بود. اول هم (احکم مراهمه) را ذکر می کند; یعنی عمل اول پیامبر(ص) همیشه لطف و مهربانی بود, همیشه از راه لطف و مهربانی معالجه می نمود و با منکرات و مفاسد مبارزه می کرد. اما اگر به مرحله ای می رسید که دیگر لطف و مهربانی, احسان و نیکی سود نمی بخشید, آنها را به حال خود نمی گذاشت.این جا بود که وارد عمل جراحی و داغ کردن می شد. هم مرهمهای خود را بسیار محکم و موثر انتخاب می کرد و هم آن جا که پای داغ کردن و جراحی در میان بود, عمیق داغ می کرد و قاطع جراحی می کرد.)31

سپس استاد شهید به شعر زیر از سعدی استشهاد می کند:

درشتی و نرمی به هم در به است

چو رگزن که جراح و مرهم نه است

گستره انسان دوستی

خداوند در قرآن, چهره مومنان راستین را چنین ترسیم می فرماید:

(محمد رسول الله و الذین معه اشدإ علی الکفار رحمإ بینهم.)32 محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند, در برابر کافران سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.

آیا برخورد قهرآمیز با کافران, همان شبهه پیشین را به ذهن نمی آورد که قانون دوستی در میان مسلمانان همگانی نیست. مسلمانان وظیفه دارند, برخی را دوست بدارند و با برخی دیگر دشمن باشند؟ استاد شهید با توجه به آیات قرآن , کافران را به دو دسته بخش می کند. کافرانی که با دین مسلمانان و مسلمانان سرجنگ ندارند و کافرانی که سرجنگ دارند و می خواهند دین و همچنین خود آنان را نابود کنند.33 قرآن اجازه می دهد که نسبت به دسته نخست محبت و احسان, روا داشته شود بلکه بدان سفارش نیز می کند:

(لاینهکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من

خداوند شما را باز نمی دارد از دین با آنان که با شما نستیزیده و شمایان را از خانه و دیارتان بیرون نرانده اند, و به نیکی و عدل با آن رفتار کنید که به درستی خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد.

اما درباره کسانی که به خاطر دین با مسلمانان می جنگیدند و آنان را از خانه هایشان بیرون راندند, می فرماید:

(انما ینهکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین واخرجوکم من

خداوند باز می دارد شما را از این که با ستیزگان با شما در دین و بیرون کنندگان شما از دیارتان و آنان که به یکدیگر یاری رساندند, تا شما را بیرون برانند, دوستی کنید و آنان را ولی خود قرار دهند. هر که آنان را ولی و دوست خود بگیرد, پس آنان, همان ستمکاران باشند.

اسلام, به روشنی دستور می دهد که با چنین کافرانی و با سرکشان و دستبردزنان و آدم کشان و زورگویان, باید برخورد قهرآمیز نیز بشود; چرا که محبت و احسان به آنها دشمنی با مسلمانان و تقویت بنیه دشمن است.

دستور مولی(ع) تامین زندگی پیرمرد کوری از اهل ذمه که گدایی می کرد36, دستور امام صادق(ع) به سیراب کردن مرد کافری که در بیابان تنها مانده بود37, دستور امامان معصوم(ع) به برخورد نیکو و محبت آمیز با کودکانی که پدران و مادرانی کافر دارند38, همه و همه, دلیل بر این است که محبت و احسان به کافران تا آن هنگام که مایه تضعیف جبهه حق نشود, نه تنها مانعی ندارد که از نگاه اسلام به آن سفارش نیز, شده است.

فلسفه احکام جزایی در اسلام

شاید نتوان هدف و یا هدفهای ویژه ای را برای همه کیفرها در اسلام یادآور شد; زیرا در اسلام برای هرگونه از بزهکاری, کیفر و هدف ویژه ای در نظر گرفته شده است:

اجرای عدالت, دفاع از مصالح جامعه, تادیب و اصلاح بزهکار, پیش گیری از جرم, اصلاح جامعه, تشفی خاطر ستمدیده و... از هدفهای مجازاتها و تنبیه ها شمرده شده اند. روشن است که پاره ای از اینها در پاره ای دیگر نهفته است و به اصطلاح تداخل دارند.

استاد شهید, در یک جمع بندی سه انگیزه و هدف برای کیفرهای اسلامی یادآور می شود:

1. جلوگیری از تکرار جرم به وسیله خود مجرم یا دیگران, از راه ترس و وحشتی که کیفر دادن ایجاد می کند. به همین جهت می توان این گونه مجازاتها را (تنبیه) نامید.

2. تشفی و تسلی خاطر ستمدیده و این در مواردی است که گناه از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد.

استاد شهید, پس از سخنان یاد شده یاد آور می شود که حس انتقام جویی و تشفی خاطر, در بشر بسیار قوی است و در دوره های ابتدایی و جامعه های بدوی قوی تر بوده است. اگر انسان بزهکار را از راه قانون کیفر نمی دادند, تباهی و فساد بسیاری در جامعه پدید می آمد. این حس هم اکنون نیز, در بشر هست. نهایت این که در جامعه های متمدن اندکی ضعیف تر و یا پنهان تر است.

انسان ستمدیده دچار عقده روحی می گردد, اگر عقده او خالی نگردد, ممکن است به گونه ای آگاه و یا ناخودآگاه روزی, دست به جنایت بزند; اما وقتی که ستمگر را در برابر او کیفر دهند, عقده اش باز و روانش از کینه و ناراحتی پاک می گردد.

3. وجود قانونهای جزایی برای تربیت بزهکاران و برقراری نظم در جامعه, ضروری و لازم است و هیچ چیز دیگری نمی تواند جانشین آن گردد. این که شماری می گویند: به جای کیفر دادن باید انسان بزهکار را تربیت کرد و به جای زندان باید دار التادیب ایجاد کرد, یک مغالطه است. تربیت و ایجاد دار التادیب لازم است. تربیت درست از بزهکاریها می کاهد. همچنان که نابسامانیهای اجتماعی, یکی از علتها و انگیزه های بزهکاریها به شمار می آید و در برابر, با برقراری نظامهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی درست نیز, از بزهکاریها کاسته می شود. ولی هیچ یک از اینها, جای یکدیگر را نمی گیرند. نه تربیت و نه نظامهای عادلانه جانشین کیفرها نمی شود. همچنین کیفرها نیز نمی توانند جانشین تربیت درست و نظام اجتماعی سالم گردند.39

هر اندازه تربیت درست و نظام اجتماعی سالم و عادلانه باشد, باز طاغی و سرکش پیدا می شود که تنها راه جلوگیری از آنها مجازاتها و کیفرهاست.

از راه تقویت ایمان و تربیت درست و اصلاح جامعه و از بین بردن علتها و انگیزه های وقوع جرم, تا حدودی می توان از میزان بزهکاریها کاست و باید هم از این راهها استفاده شود.

(ولی نمی توان انکار کرد که مجازات هم در جای خود لازم است و هیچ یک از امور دیگر آن را ندارد. بشر هنوز موفق نشده است و شاید هم هیچ وقت موفق نشود که از طریق اندرزگویی و ارشاد و سایر وسأل آموزشی و پرورشی, بتواند همه مردم را تربیت کند و امیدی هم نیست که تمدن و زندگی مادی کنونی بتواند وضعی را به وجود آورد که هرگز جرمی واقع نشود. تمدن امروز, نه تنها جرمها را کم نکرده است, بلکه به مراتب آنها را بیش تر و بزرگ تر کرده است.

به دلألی که ذکر شد, باید پذیرفت که وضع مجازاتها و کیفرهای قراردادی برای اجتماعات بشری لازم و مفید است.)40

نمونه هایی از احکام جزایی اسلام

احکام جزایی اسلام بر دوبخش اند:

الف. بخشی از آنها همانند (قصاص) حق الناس به شمار می آیند.

ب. بخشی دیگر, حق الله بوده و جنبه عمومی دارند که حدود و تعزیرات حکومتی از این جمله اند.

در این بخش از نوشتار, از منظر شهید مطهری به این پرسش پاسخ داده می شود که آیا احکام جزایی اسلام خشن و با انسان دوستی ناسازگار است؟ و یا با دقت در آنها به این نتیجه می رسیم که با انسان دوستی هیچ گونه ناسازگاری ندارد و به هیچ روی, خشونت زا نیستند, بلکه سد باب خشونت اند؟

شهید مطهری دیدگاه دوم را پذیرفته است. برای شرح و بیان دیدگاه ایشان, نگاهی می افکنیم, به پاره ای از احکام جزایی اسلام:

1. قصاص

پیش از اسلام, عادت عرب جاهلی بر این بود که اگر کسی از قبیله آنان کشته می شد, تا آن جا که قدرت داشتند از قبیله قاتل می کشتند.41 خداوند با نازل کردن قانون قصاص: (کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر....)42 خط بطلان بر آداب و سنن جاهلی کشید. اسلام, اصل (قصاص) را پذیرفت, ولی آن را محدود ساخت:

(ولاتقتلوا النفس التی حرم الله بالحق ومن قتل مظلوما فقد جعلنا

به کشتن انسانی که خدا خونش را محترم دانسته است دست نیازید, هر کس به ستم کشته شود, به طلب کننده خون او قدرتی داده ایم, ولی در انتقام از حد نگذرد که او پیروزمند است.

بر اساس متون اسلامی, خداوند قصاص را برای جلوگیری از ریختن خون بی گناهان تشریع کرده است;44 زیرا کسی که می داند اگر انسانی را بکشد خود نیز, کشته می شود, دست به چنین کاری نمی زند.

قرآن کریم, پس از آن که از حفظ احترام خونها و حکم قصاص و چگونگی بخشش سخن می گوید, فلسفه تشریع قصاص را چنین ترسیم می کند:

(ولکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب.)45

ای خردمندان, در قصاص حیات و زندگی است.

قانون قصاص, مایه حیات جامعه است; زیرا اگر حکم قصاص نبود و انسانهای بزهکار و سنگدل احساس امنیت می کردند, جان هزاران انسان بی گناه به خطر می افتاد. گواه بر این مدعا, کشورهایی است که حکم (اعدام) را به کلی برداشته اند که این سبب شده, آمار قتل و جنایت به سرعت بالا برود.46 از سوی دیگر, قانون (قصاص) مایه حیات خود قاتل نیز هست; چرا که او را از فکر آدم کشی تا حدود زیادی باز می دارد و کنترل می کند.

از سوی دیگر, در قانون (قصاص) برابری حاکم است: یک قتل در برابر یک قتل. مرد در برابر مرد و زن در برابر زن. با این قانون, جلو قتلهای پی در پی گرفته می شود. اسلام با آوردن و اجرا کردن این قانون والا و خردمندانه, به سنتهای جاهلی که یک قتل, گاه مایه چندین قتل و یا کشتار دسته جمعی می شد, پایان بخشید.

شماری ندانسته و شماری دانسته و آگاهانه, این جا و آن جا می نویسند و می گویند: به جای قصاص, باید به تربیت مجرم پرداخت. هرچند این سخن به ظاهر عقلانی می نماید, ولی با توجه به پیامیدهایی که دارد, نادرستی آن به خوبی روشن می شود. هیچ کس منکر اصلاح و تربیت انسانهای بزهکار نیست; اما سخن ما در صورتی است که به علتها و انگیزه هایی در جامعه اصول اصلاح و تربیت مورد غفلت واقع شده و یا در بزهکارانی تربیت و نصیحت کارگر نیفاده است.پس از موعظه و نصیحت براساس منطق قرآن, نوبت به شمشیر می رسد:

(لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب... وانزلنا

شهید مطهری, پس از طرح شبهه یاد شده, در پاسخ به شبهه افکنان خارجی و داخلی می نویسد:

(بسیاری از افراد پیدا می شوند و می گویند: مجازات اعدام یعنی چه؟ مجازات اعدام, غیرانسانی است; یعنی (جانی) هر جنایتی را مرتکب شد, نباید اعدام شود. اینها سخن خود را چگونه توجیه می کنند و چه تحلیلی می کنند؟ می گویند: (جانی) را باید اصلاح کرد.

عجب مغالطه بزرگی! شکی نیست که انسانها را باید اصلاح کرد, ولی قبل از آن که مرتکب جنایت شوند, باید اصلاح کرد و نگذاشت از آنها جنایتی سر بزند; اما یا در جامعه, مثل اکثر جامعه ها, تربیت به اندازه کافی وجود ندارد و نه تنها عوامل اصلاح وجود ندارد, بلکه عوامل افساد و فساد وجود دارد و یا فرضا عوامل اصلاح به اندازه کافی وجود دارد, ولی در جامعه ها همیشه عناصر منحرفی هستند که علی رغم عوامل اصلاحی, دست به جنایت می زنند.

برای اینها چه فکری باید کرد؟ همین قدر که مجازات الغإ شود, آن جانیهای بالقوه اصلاح نشده... یک عده جانی بالفطره ای که به هر شکلی روح جنایت در آنها هست[ دست به جنایت می زنند] ما امروز به بهانه این که جانی را باید اصلاح کرد به این معنی که جانی را بگذار جنایت کند و بعد که جنایت کرد برویم او را اصلاح کنیم, داریم به همه جانیان بالقوه, چراغ سبز می دهیم, بلکه این کار ما تشویق جانی, به جنایت است)48.

شماری, با انتقاد از قانون (قصاص) می گویند: قاتل یک نفر را کشته, حالا چرا ما فرد دیگری را بکشیم. اگر کشتن کار بدی است, ما چرا این کا را به عنوان (قصاص) تکرار کنیم.49

در پاسخ این گروه باید گفت: هر چند در اجرای حکم قصاص, کشتن انسان دیگر به ظاهر غیر عقلانی و غیر اخلاقی به نظر می رسد و نباید پاسخ عمل غیراخلاقی را با عمل غیراخلاقی داد و نباید با کشتن انسان دیگری دلهای دیگری را جریحه دار کرد و برای جامعه یتیمان بیش تری را بر جای گذاشت. ولی با کالبدشکافی و آثار و پیامدهای زیانبار این سخنان, نه تنها روشن می شود که حکم (قصاص) غیراخلاقی و غیر عقلانی نیست که لغو آن غیر عقلانی و غیر اخلاقی است; چرا که به گفته استاد شهید لغو قانون قصاص, به مانند چراغ سبز به بزهکاران است. در این فرض است که بزهکاران و افراد فاسد, بدون ترس از کشته شدن دست به کشتار فردی و جمعی می زنند. افزون بر این, آیه شریفه اشارت داشت که قصاص مایه حیات و زندگی است. همان گونه که به خاطر حفظ بدن, عضو فاسد را باید برید و همان گونه برای رشد گیاهان و یا درختان, علف هرزها و شاخه های مزاحم را می برند از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک نیز, بهترین وسیله برای رشد و تکامل اجتماع است. کسانی که کشتن قاتل را نابودی فرد دیگری از اجتماع می دانند, دید فردی دارند و اگر مصلحت جامعه را در نظر بگیرند و بدانند که قصاص چه نقشی درپاسداری وتربیت دیگر انسانها دارد, درگفتار خود تجدید نظر می کنند. از بین بردن افراد خون ریز در اجتماع, همانند: قطع عضو فاسد, قطع و از بین بردن شاخه مزاحم و زیان رسان است که به حکم عقل باید آن را قطع کرد و به دور انداخت. تاکنون کسی به قطع عضو فاسد و شاخه های مزاحم اعتراض نکرده است.

با توجه به آنچه گفته شد, هدف از تشریع (قصاص, حمایت از انسانها وافراد جامعه و جلوگیری از خون ریزی بیش تر است. در عین حال, قرآن کریم در کنار آیات قصاص به گذشت نیز سفارش کرده است.50 و برای این که عضو جنبه عملی نیز, به خود بگیرد (دیه) را وضع کرده تا کسانی که حاضر به عفو بدون عوض نیستند, در برابر عفو, دیه و یا خون بهایی بالاتر از آن بر اساس مصالحه دریافت کنند.

کیفر دزدی

یکی دیگر از گناهانی که امنیت جامعه را تهدید می کند و با این حال, بستری برای انحطاط اخلاق فردی و اجتماعی به شمار می آید, دزدی است. در پاره ای از جامعه های پیش از اسلام, کیفر این جرم اعدام بوده51, ولی اسلام با شرایط ویژه ای دستور به قطع انگشتان دزد داد, تا جامعه از این گناه مصون بماند:

(السارق والسارقه فاقطعوا ایدیهماجزإ بما کسبا نکالا من الله

دست مرد دزد و زن دزد را به کیفر کاری که انجام داده اند, به عنوان یک مجازات الهی قطع کنید...

جمله: (جزإ بما کسبا...) اشاره به این مطلب است که این کیفر, نتیجه کار آنان است و چیزی است که برای خود خریده اند. هدف از آن نیز, پیش گیری و بازگشت به حق و عدالت است; زیرا (نکال) به معنی مجازاتی است که با هدف پیش گیری و ترک گناه انجام می شود. این واژه, در اصل به معنی لجام و افسار است و سپس به هر کاری که از انحراف جلوگیری کند گفته شده است.

درباره شرأط کیفر دزد و همچنین اندازه قطع دست دزد, مطالب بسیاری است به بخشی از آنها اشاره خواهد شد.

در این جا نیز, مخالفان اسلام در خارج و داخل به دفاع از دزدان بر آمده و این حکم اسلامی را بسیار شدید و خشن و غیرانسانی و... خوانده اند. استاد شهید, در آثار و نوشته های خود, همه اشکالهایی را که به این حکم جزایی اسلام وارد کرده اند, آورده و پاسخ گفته است:

اینان گاه می گویند: دنیای امروز دیگر نمی پسندد که دست دزد را ببرند.53

استاد شهید در پاسخ به این سخن, با اهانت آمیز بودن آن نسبت به اسلام و مسلمانان یادآور می شود:

مگر ما باید تابع پسند و تشخیص دیگران باشیم, مگر ما قدرت شناخت و انتخاب نداریم؟ سپس در تحلیل شبهه یاد شده می نویسد:

به چه دلیل بریدن انگشتان دزد نارواست؟ گفته اند:

1. دزدی مجازات ندارد; زیرا کسی که دزدی کرده کار مهمی انجام نداده است که درخور کیفر و مجازات باشد.

2. دزد را نباید مجازات کرد, باید تربیت کرد و نجات داد. استاد شهید در این باره می نویسد:

(این سخن خیلی فریبنده و عوام پسند است. اما سخن در این نیست که یا تربیت و یا مجازات. سخن در این است آن جا که تربیت موثر واقع نشد, چه باید کرد؟ آیا مجازات آخرین دوای تربیت نیست)54.

3. بریدن انگشتان دزد خشونت است و باید به کم تر از آن, در مثل چند تازیانه بسنده کرد.

استاد شهید, پس از نقل سخنان یاد شده به نقد آن پرداخته و با یادآوری معیار و ملاک خشونت و ملایمت اجرای این حکم را سد باب خشونت می داند:

(جواب این است که ملاک خشونت و ملایمت چیست؟ دزدی ضرر به امانت است, ضرر به ناموس اجتماع است. دأما می بینیم و می خوانیم که خود دزدی احیانا منجر به کشتنها و کشته شدنها و دست و پاشکستنها و ناقص الخلقه شدنها می شود. باید دید چه مجازاتی قادر است نقش آخرین دوا را بازی کند. تجربه نشان داده است در جاهایی که این مجازات, اجرا نمی شود صدها و هزارها دزدی می شود و خانمانهایی سقوط می کنند و آدمهایی کشته می شوند و آدمهای دیگری ناقص العضو می گردند. اما آن جا که این قانون اجرا می شود, با بریدن انگشتان یک دزد به کلی باب دزدی با همه تبعات و آثار قهریش از بین می رود. بریدن انگشتان یک خأن, سد باب خشونت است, جلوگیری از یک سلسله خشونتهای صد درجه سخت تر است.)55

و گاه می گویند: بریدن دست دزد قساوت است و با انسانیت و انسان دوستی ناسازگار.56

اگر این حکم در دنیای امروز عملی شود, باید بسیاری از دستها را ببرند.

استاد شهید در نقد سخنان یاد شده می نویسد:

(آدمهایی که شعاع دیدشان کوتاه است. این حرف را می زنند. شما به صفحات حوادث روزنامه ها نگاه کنید و این صفحات را بخوانید و ببینید در اثر دزدی تنها, نه فقط چقدر اموال ربوده می شود, بلکه چقدر جنایتها و آدم کشیها واقع می شود. اگر مجازات دزد در جای خودش صورت گیرد و دزد مطمئن باشد و یقین داشته باشد که اگر دزدی کند و به چنگال پلیس و قانون بیفتد, این چهار انگشتش را قطع می کنند و تا آخر داغ این جنایت روی بدنش هست,[ هرگز دزدی نمی کند].)57

همان گونه که استاد در فرازهای پیشین و در فراز بالا اشاره کرد:

(اگر مجازات دزد در جای خود صورت گیرد.) هر دزدی را این حکم در بر نمی گیرد, بلکه تنها گروهی از دزدان خطرناک را شامل می شود که امنیت مردم و جامعه را بر هم زده اند. امروز دزدی زیاد, رخ می دهد, به خاطر این است که این قانون اجرا نمی شود.

استاد شهید, به عنوان نمونه از وضعیت عربستان سعودی و امنیت نداشتن حجاج بیت الله الحرام در گذشته یاد می کند و سپس اشاره می کند: وقتی که عربستان سعودی این حد اسلامی را به اجرا گذاشت, کم کم دزدی از آن منطقه رخت بر بست و حجاج با امنیت کامل می رفتند و بر می گشتند:

(پس این نوع رافتها و دل سوختنها و ترحمها, ترحمهایی غیر منطقی است. یعنی قساوتهایی است به صورت ترحم. به عبارت دیگر, این نوع ترحم, ترحم در یک مورد و قساوت در موارد دیگر است.)59

در این گونه موردها, عاطفه و احساس, در برابر عقل و مصلحت قرار می گیرد. بی شک, مصلحت جامعه بر عاطفه ها و احساسها مقدم است. گاه می گویند: اجرای این حد, برای (ربع دینار) با آن همه احترامی که اسلام برای جان انسان قأل شده, ناسازگار است.

استاد شهید, پاسخ می دهد: ابوالعلإ معری همین اشکال را کرده بود و سید مرتضی بدان چنین پاسخ داده است:

عز الامانه اعلاها و ارخصه

ذل الخیانه فافهم حکمه الباری60

عزت امانت آن دست را گران قیمت کرد و ذلت خیانت, بهای آن را پایین آورد. فلسفه حکم خدا را بدان.

شرائط مجازات دزد

استاد شهید, پس از پاسخ به شبهه های یاد شده یادآور می شود: از نگاه اسلام, قانونهای جزایی, آن گاه اجرا می شود که به گونه ای روشن اعلام شده باشند و بزهکار با آگاهی از این که مجازات دزدی چیست, به این عمل دست زده باشد. بنابراین, انگشتان دزد, همین که دزدی انجام گرفت, بریده نمی شود, آن چنان که شماری از نا آشنایان به احکام اسلام پنداشته و گفته اند: اگر بنا شود این حکم در دنیای امروز عمل شود, باید بسیاری از دستها را ببرند. بلکه اجرای این حد اسلامی, شرایط زیادی دارد که بدون آن شرایط, بریدن دست دزد روا نیست, از جمله:

1.مالی که ربوده شده باید دست کم یک ربع دینار ارزش داشته باشد.

2. از جای محفوظی, همانند خانه و مغازه دزدی صورت گرفته باشد.

3. دزد عاقل و بالغ باشد و در حال اختیار دست به این کار بزند.

4. دزدی پدر از مال فرزند, شریک از مال شرکت, نباشد.

5. در قحط سالی که مردم گرسنه و راه به جایی ندارند, نباشد. و....

این شرطها و شرطهای دیگر, سبب شده است که این حد اسلامی, در طول چند قرن نخستین در مواردی اندک, به اجرا درآید.

آیا بریدن دست چند بزهکار برای امنیت چند قرن یک ملت قیمت گزافی است؟

کیفر گناهان جنسی

از دیگر احکامی که مورد اشکال شماری از ناآگاهان و غربیان و غرب زدگان قرار گرفته, حد اسلامی بزه های جنسی است. از نگاه اسلام, در پاره ای از موارد زن و مرد زناکار باید اعدام شوند: زنای محصن و محصنه; یعنی مردی که همسر دارد و همسر او در اختیار اوست و زنی که شوهر دارد و شوهرش نزد اوست و همچنین زنای با محارم و زنای ذمی با مسلمه و زنای به عنف و زور.

از جمله حدود اسلامی, زدن صد تازیانه بر بدن زن و مرد زناکار است:

(الزانیه والزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماه جلده ولاتاخذکم

زن و مرد زناکار را هر یک, صد تازیانه بزنید. هرگز در دین خدا ترحم روا مدارید, اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید. و باید گروهی از مومنان مجازات آنها را ببینند.

آیه شریفه, با بیان حکم عمومی (زنا) سه دستور زیر را بیان می کند:

1. حکم زنان و مردان و زنان آلوده به فحشإ.

2. تاکید بر این که در اجرای این حد الهی گرفتار عاطفه و احساس بی مورد نشوید. این گونه مهرورزیها, جز فساد و آلودگی اجتماع چیزی را در پی نخواهد داشت.

3. دستور به حضور گروهی از مومنان در صحنه کیفر و مجازات; چرا که هدف تنها این نیست که بزهکار عبرت گیرد, بلکه عبرت دیگران نیز, هدف است.

افزون بر این, با حضور مردم, بزهکار از تکرار این عمل غیر اخلاقی بازداشته می شود.

استاد شهید پس از طرح و تفسیر آیه یاد شده, اظهار می دارد: در این گونه موارد مهربانیها و دلسوزیها به گونه ای حکم می کند و عقل و منطق به گونه ای دیگر. عاطفه می گوید: مجازات نکن. عقل و منطق می گوید: مجازات بکن. عقل و مصلحت می گوید: اگر هر بزهکاری از کیفر رهایی یابد, پیامدهای زیانباری برای مردم و جامعه دارد; از این روی, قرآن می گوید: (لاتاخذکم بهما رافه) یعنی آن جا که پای حد اسلامی در میان است, به مصلحت مردم است که آن حد اجرا شود. این جا, جای دل سوزی و ترحم نیست. این رافت قساوت نسبت به اجتماع است.62

سپس استاد شهید, به تحلیل شعر زیر از سعدی می پردازد:

ترحم بر پلنگ تیز دندان

ستمکاری بود برگوسفندان

ترحم به پلنگ, قطع نظر از منطق و مصلحت و عقل, یک امر عاطفی است. فرض کنید پلنگی گوسفندان ما را خورده است. آیا باید او را مجازات کنیم یا رها کنیم؟ اگر نزدیک بین باشیم به او ترحم روا می داریم و رهایش می کنیم; ولی اگر دوراندیش باشیم, مجازاتش می کنیم. اگر جز این پلنگ, موجود دیگری در عالم نبود, این عاطفه, عاطفه درستی بود, اما اگر چشم باز کنیم و آن سو تر را ببینیم, می بینیم که ترحم ما به این پلنگ, مساوی است با قساوت نسبت به صدها گوسفند. عاطفه دیگر نمی تواند ببیند که این ترحم, مستلزم قساوتهای دیگری است. عقل و مصلحت است که همه را با یکدیگر می سنجد و پشت سر این عاطفه, قساوتهایی را می بیند.63

آنچه در این نوشتار فرادید خوانندگان گرامی قرار گرفت, عقلانیت احکام اجتماعی اسلام, بویژه احکام جزایی آن بود. امید است همان گونه که استاد شهید, انتظار داشت, متفکران اسلامی به شبهه های جدید در این باره پاسخ گفته و به آرزوی دیرین آن بزرگوار در این باره جامه عمل بپوشانند.


پی نوشت ها:

1. سوره (آل عمران), آیه 159.

2. (من لایحضره الفقیه), شیخ صدوق, ج272/4, دارصعب, دارالتعارف, بیروت.

3. (بحارالانوار), علامه محمد باقر مجلسی, ج294/13, موسسه الوفإ.

4. همان مدرک, ج50/72 64.

5. همان مدرک54/.

6. همان مدرک, ج294/13.

7. همان مدرک, ج142/72.

8. (اصول کافی), کلینی, ج350/2 354, دار صعب, دارالتعارف, بیروت.

9. همان مدرک147/.

10. دعای جوشن کبیر: یا من سبقت رحمته غضبه.

11. روزنامه (کیهان), 1358/3/7.

12. (صحیفه نور), مجموعه رهنمودهای امام خمینی, ج15/2, ارشاداسلامی.

13. همان مدرک 19/ 21.

14. (او به تنهایی یک امت بود), زندگی نامه و مصاحبه های شهید بهشتی, از مجموعه راست قامتان جاودانه تاریخ, دفتر اول211/ ;215 دفتر سوم905/, واحد فرهنگی بنیاد شهید.

15. (پیرامون جمهوری اسلامی)136/, صدرا.

16. همان مدرک; (مجموعه آثار), ج354/1, صدرا.

17. (تعلیم و تربیت در اسلام)218/, الزهرإ.

18. همان مدرک.

19. همان مدرک.

20. (نهج البلاغه), نامه31/, فیض الاسلام921/ با اندکی تفاوت در واژه ها با آنچه شهید مطهری آورده است; (مستدرک حاکم), ج168/4 نیز محتوای آن را آورده است.

21. (تعلیم و تربیت در اسلام)219/.

22. همان مدرک220/ 222.

23. همان مدرک222/.

24. سوره (بقره), آیه 179.

25. (تعلیم و تربیت در اسلام)223/ 224.

26. (نهج البلاغه), صبحی صالح, خطبه 87.

27. (تعلیم و تربیت در اسلام)224/ 225.

28. (جاذبه و دافعه علی(ع)), شهید مطهری55 64.

29. (من لایحضره الفقیه), شیخ صدوق, 172/4.

30. (مجموعه آثار), ج247/17, صدرا.

31. همان مدرک248/.

32. سوره (فتح), آیه 29.

33. (تعلیم و تربیت در اسلام)225/.

34. سوره (ممتحنه), آیه 8.

35. سوره (ممتحنه), آیه 9.

36.(تعلیم و تربیت در اسلام)171/.

37. همان مدرک227/ 228.

38. (اصول کافی), کلینی, ج161/2 162.

39. (مجموعه آثار), ج225/1 226.

40.همان مدرک, 226 227.

41. تفسیر (نمونه), ج;603/1 (المیزان), علامه طباطبایی, ج434/1 435, موسسه اعلمی.

42. سوره (بقره), آیه 178.

43. سوره (اسرإ), آیه 32.

44. (نهج البلاغه), فیض الاسلام1197/, حکمت244/.

45. (سوره بقره), آیه 179.

46. (اسلام و دفاع اجتماعی), سید محمد علی احمدی ابهری342/ 346. آمارهای فراوانی را در این باره گردآوری کرده است.

47. سوره (حدید), آیه 26.

48. (انسان کامل)281/ 282, صدرا.

49. (تعلیم و تربیت در اسلام)223/.

50. سوره (بقره), آیه 178.

51. (بررسی تطبیقی مجازات اعدام), محمد ابراهیم شمس ناتری 21 28, مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم.

52. سوره (مأده), آیه 38.

53. (امداد های غیبی در زندگی بشر), شهید مطهری142/, صدرا; (اسلام و مقتضیات زمان), ج189/1.

54. (امدادهای غیبی در زندگی بشر)142/.

55. همان مدرک142/ 143.

56. (انسان کامل) 282/.

57. همان مدرک.

58. همان مدرک;283/ (اسلام و مقتضیات زمان), ج189/1.

59. (انسان کامل)284/.

60. (سیری در سیره نبوی), شهید مطهری165/ 166, صدرا.

61. سوره (نور), آیه 2.

62. (فلسفه اخلاق), شهید مطهری50/.

63. همان مدرک51/.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است