در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: فروردین و اردیبهشت 1379، شماره 97، مخلصی، عباس ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

روزی که دانش کلام به دامن فلسفه آویخت و گفت وگوهای دینی ردای جدل در کلام را به کنار نهادند و جامه فلسفه و برهان بر تن کردند, عقلانیت دینی به تمام, رخ نمود.

این دگردیسی به دست خواجه نصیرالدین طوسی (م,672ه.ق.) انجام گرفت. پس از او, روشن گری, اثبات و دفاع عقلانی از باورها و گزاره های دین, شفاف تر از پیش شد و به سوی کمال ره پیمود.

سیر و پویش عقلانیت, با ظهور حکمت متعالیه, در قرن یازدهم هجری, روانی و استواری بیش تری یافت. صدرالمتالهین, الهیات و آموزه های دین را بر بام فلسفه نهاد. او, با این کار از یک سوی ژرفا و پیوند دین و خرد را نمایاند و از دیگر سوی, عقلانیت دینی را به اوج رساند. این مکتب تاکنون بر تفکر اسلامی در ایران اثرگذار بوده و همچنان بی بدیل و جایگزین پاینده است.

متفکر شهید استاد مرتضی مطهری, در مکتب حکمت متعالیه, رشد یافت و تفکر فلسفی و کلامی خود را بارور ساخت. از این نگاه, استاد, میراث بر سنت فکری و شاخه ای روییده بر ریشه دیرپای تفکر دینی است و از نگاه دیگر, چنان که حیات فکری و آثار و اندیشه های او نشان می دهد, احیاگری است که به جهان جدید بستگی دارد. او, به خوبی آگاه است که انسان در جهان جدید, به دستاوردهای علمی و فلسفی نوینی دست یافته و به افقهای تازه و پرسشهای نو, در گفتاگوهای دین و فلسفه آشناست. عقلانیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مغرب زمین را فهم کرده و به ارزیابی پرداخته و به بوته نقد گذاشته است. سره را از ناسره جدا کرده و نگران افسون گری ناسره های آن است. باور دارد بذرهای خردگرایی و عقلانیت هماهنگ و هم تراز را می توان در روح فرهنگ اسلامی باز یافت. از این روی, می کوشد تا نشان دهد پذیرش علم و خرد جدید, بناچار, به از میدان به در بردن دین نمی انجامد, بلکه اگر این کار, سره از ناسره شناسانه و عالمانه صورت گیرد, در پرتو آن, هم می توان به دین پای بندی نشان و به دستورهای آن گردن نهاد و هم مقوله ها و دریافتهای دینی را از نو تفسیر کرد.

بی گمان, چالش عقل و دین و تلاش تاریخی خردورزان و دینداران در پدیدآوری هماهنگی و سازگاری میان این دو مقوله, در درازای تاریخ, چگونگی, چونی, ترکیب و درونمایه یکسانی نداشته است.

عقل مقوله ای سیال و رشد یابنده است; از این روی روشن گری و بیان بستگی و پیوستگی میان آن دو, به تلاش پیاپی نیاز دارد.

متفکر شهید به خوبی بر این امر آگاه بود; از این روی, در جای جای آثار و در هر هنگام و مجالی به این موضوع دقیق می شد و آن را شرح می کرد.

در این نوشتار, ابتدا سیر کوتاهی خواهیم داشت بر دیدگاههای مطرح و مورد گفت وگو و سپس می پردازیم به دیدگاه و اندیشه استاد.

جریانهای معاصر

در دوران معاصر, سه جریان مهم درباره عقل و دین شکل گرفته است:

عقل گرایی حداکثری, ایمان گرایی و عقل گرایی انتقادی. این سه دیدگاه, از آن جا ناشی شده که این پرسش مطرح گردیده: آیا عقل در مقام داوری و اعتبار دهی به اعتقادها و باورهای دینی, جایگاهی دارد یا خیر؟

Strong Rationalism)) برای آن که نظام اعتقادی عقل پذیر باشد, باید بتوان راستی و درستی آن را ثابت کرد. متالهانی که بر این دیدگاهند, می گویند تمام اعتقادها و باورهای دینی, باید خردپذیر باشد; یعنی نخست آن که در قالب دریافتها مقوله های عقلی درآیند و دو دیگر, توجیه عقلی داشته باشند. برابر این دریافت و برداشت, دین به شرطی پذیرفته است که تمام زوایا و گستره آن به بعد عقلی تحویل پذیر باشد.

دو پرسش در برابر این دیدگاه مطرح است: آیا می توان این دیدگاه را در عمل پیاده کرد؟

به بیان دیگر, آیا در عمل امکان دارد دیدگاه باورمندان به عقلانیت حداکثری را اجرا کرد و راستی نظام اعتقادات دینی ویژه را چنان نمایاند که به تمام در پیشگاه عقل پذیرفته شود؟

گمان دیگر آن که: آیا این گونه پای بندی و تعهد عقلانی که عقل گرایان حداکثری بر آن تاکید می ورزند, از منظر ایمان دینی هم, خوش آیند است یا خیر؟

دومین دیدگاه, ایمان گراییFideism) ) نامیده می شود. ایمان گرایی دیدگاهی است که نظام اعتقادی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمی داند و نقش عقل در اعتبار دادن به باورهای دینی را باور ندارد; چرا که عقل را به ساحت اعتقادها و باورهای دینی راهی نیست از چشم انداز این دیدگاه, بنیانی ترین انگاره ها در خود نظام اعتقادی یافت می شود. ایمان دینی, بنیان زندگی شخص است. در این صورت, ارزیابی ایمان به وسیله معیارها و ترازهای عقلانی خطا خواهد بود, خطایی که حاکی از نبود ایمان راستین است. به همین دلیل, گاهی می گویند: اگر ما کلام خداوند را با منطق یا علم مورد سنجش و داوری قرار دهیم, در واقع علم و منطق را پرستیده ایم, نه خداوند را!

این دیدگاه, با تردیدها و دشواریها و پیچیدگیهای جدی روبه روست. از جمله: برای کسی که از پیش تعهد سپرده و ایمان, بنیان زندگی او شده, مشکلی به نظر نمی رسد, ولی در مورد کسی که در جست وجوی ایمان است و با چندین راه ایمان روبه روست چه می توان گفت؟ جز آن که راهها را به دقت عقلانی وارسد و آن یک که در نظرش پذیرفته آید, همان را برگزیند؟ پس بی گمان بایسته است که پاره ای روشهای خردپسندانه در اختیار باشد, تا بر مبنای آنها بتوان نظامهای اعتقادی رقیب را ارزیابی کرد و سنجید.

دیگر آن که: اگر بخواهد یک نظام اعتقادی در دید انسانهای خردمند و فرهیخته مهم جلوه کند و بدان توجه شود, این نظام باید در آزمونهایی مانند: سازواری منطقی درونی, سازواری با دیگر داده های فلسفی و علمی, سازواری و برابری با واقع, جامعیت و... قرار گیرد و بتوان آن نظام اعتقادی را با این ترازها آزمود و اعتبار عقلی بخشید. چه در غیر این صورت, برای آنان پذیرفته و پرجلوه نخواهد بود.

سومین دیدگاه, عقل گرایی انتقادیCritical Rationalism) )است.

این دیدگاه کاستیها و زیاده روی و گزافه گویی دو دیدگاه پیشین را ندارد و نسبت عقل و دین را به درستی روشن می کند. در این برداشت و دریافت نظامهای اعتقادی را باید خردمندانه مورد نقد و ارزیابی قرار داد, اگر چه ثابت کردن تمام آنها امکان پذیر نیست; زیرا پاره ای از باورهای دینی و پاره ای از ساحتهای دین فرا عقلی اند. ولی فراعقلی بودن آنها در نظر عقل, پذیرفته است. عقل گرایی انتقادی به ما می گوید: نباید مدعی یقین عقلی بیش از آن که به راستی برای ما دست یافتنی باشد, بشویم و با این حال وقتی می خواهیم درباره دین, مهم ترین مساله زندگی خود, تصمیم بگیریم, نباید از درنگ و خردورزی خودداری کنیم.

برخلاف هر دو دیدگاه دیگر, عقل گرایی انتقادی هرگز خودش را در دید حل کامل و تمام و همیشگی پرسشهای کلامی قرار نمی دهد و مدعی نمی شود که بحث درباره راستی و اعتبار باورهای دینی اش به نتیجه نهایی رسیده و جایی برای نقد و بررسی باقی نمانده است. بدین جهت, روش این دیدگاه به گونه ای به آزاد اندیشی در عرصه گفت وگوهای کلامی می انجامد1 و چه بسا انسان را به وادی سفسطه ولاادری گری بکشاند.

در گفتاگوییهای کلام فلسفی یا فلسفه دین در مغرب زمین, عقلانیت دینی انگاره ها و مبانی معرفت شناختی خاصی دارد که عقلانیت دینی در فرهنگ اسلامی نمی تواند یکسر با آن هماهنگ و همسو باشد. این نابرابری, هم در دین و فرق اسلام با مسیحیت وجود دارد و هم در مفهوم عقل. شهید مطهری, در بحثهای فلسفی و کلامی, همواره, تلاش می ورزید که جداییها و فرقهای معرفت شناختی و دین شناختی اسلامی را بنمایاند. ایشان حیرت فکری حاکم بر فیلسوفان مسیحی را در بسیاری مسأل, زاییده فرهنگ ناترازمند علمی و دین و تحریف شده مسیحیت می دانست; در مثل در باب مفهوم عقل, در سنت اسلامی دیدگاهی را نسبت به عقل می یابیم که به طور کامل با نظر فیلسوفان دین در غرب, همخوانی و سازگاری ندارد.

آن فهمی که به وسیله عقل به دست می آید و قرآن به آن اشاره کرده و یا آنچه در روایات معصومان(ع) بیان شده است, نه محدود به روشهای علوم طبیعی و نظری است و نه در بند قاعده ها و قانونهای منطق و مابعدالطبیعه ارسطویی. در سنت اسلامی, گاه عقل با دل و روح عقلانی (نفس ناطقه) یکسان گرفته شده است. برخلاف دیدگاه ایمان گرایی مسیحی که آن دو را ناسازگار با هم می بینند; در سنت اسلامی, هرگز عقل از درجه اعتبار نیفتاده است, آن گونه که در سنت مسیحی گفته می شود.2 در اندیشه های شهید مطهری خواهیم دید, عقل دینی, ناهمتا و ناسازگار با روشهای علوم طبیعی و نظری نیست, بلکه آنها را در بر می گیرد و برای کامل کردن آنها به سطحی فراتر امتداد می یابد.

عقل در نگاه استاد

در اندیشه شهید مطهری, عقل به هر دو مفهوم: ارزشی و ابزاری3 جایگاهی درخور دارد. ایشان می کوشد تا ریشه داری آن را در تفکر اسلامی, بویژه از چشم انداز شیعی آن, بنمایاند.

استاد به عقل, نگاه ویژه ای دارد که از بینش و نگرش او بر می خیزد. در بینش استاد, عقل و اسلام از پایه, ریشه و بنیاد قوی و استواری برخوردار است.

وی, از قرآن و سنت گواهها و دلیلهای بسیار عرضه می دارد که عقل در اسلام جایگاه والا دارد و حجت است.

اصالت عقل در قرآن

قرآن همواره به دانایی, دانش اندوزی و خردورزی دعوت می کند. از بشر, تنها نمی خواهد دستورها و آیینهای آن را بپذیرد و به آنها گردن نهد بلکه کرنش و پذیرش را از انسان بر پایه دریافتی عقلانی و ایمانی خواسته است. از همین روی, درباره همه امور تکوین و تشریع به اندیشیدن و خردورزی فرا می خواند. در قرآن, واژه (علم) نزدیک به هفتصد و هشتاد بار, واژه (عقل) چهل و نه بار, واژه (تفکر) هیجده بار, واژه (لب) شانزده بار, واژه (تدبر) چهار بار و واژه (نهی) که به معنای عقل است, دو بار آمده است.

خداوند در آیات زیادی, پس از آن که درباره پدیده های طبیعت, نزول قرآن, جهان آخرت و رخدادهای تاریخ انسان سخن به میان می آورد, می فرماید:

(این موضوع را طرح کردیم تا درباره آن بیندیشید.)

به راستی, اگر خردورزی و اندیشیدن سند حجت نبود, در وحی این همه از آن سخن می رفت و چنین جایگاهی می یافت؟

چندین دسته از آیات, گاه به دلالت مطابقی و گاه به دلالت التزامی, ریشه داری و اصیل بودن عقل را بیان می کنند, از جمله:

1. بهره گیری از بخردانه اندیشیدن

(ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لایعقلون.)4

بدترین جنبده ها نزد خدا, کسانی هستند که کرند و لال و نمی اندیشند.

شرح استاد:

(لایعقلون) کسانی هستند که از اندیشه خویش سود نمی گیرند. قرآن این گونه افراد را, که نام انسان زیبنده آنان نیست, در سلک حیوانات و به نام چهارپایان مخاطب خویش قرار می دهد[ .یعنی مقام انسان بودن که خلیفه اللهی را شایسته او کرده, در سایه خردورزی حاصل می شود].)5

(ویجعل الرجس علی الذین لایعقلون.)6

خداوند پلیدی را بر آنان که خرد نمی ورزند و عقل را به کار نمی بندند, مقرر می دارد.

(وقالوا لوکنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر.)7

اهل دوزخ گویند: اگر سخن انبیإ را می شنیدیم یا به دستور عقل رفتار می کردیم, از دوزخیان نبودیم در این آیه, خردورزی وسیله درست راه یابیدن در زندگی و مایه رستگاری اخروی دانسته شده است.

در آیاتی دیگر, جستاری بیان شده که پذیرفتن آن بدون اصیل دانستن اندیشیدن و خردورزی, ممکن نیست.

(قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.)8

بگو: برهانتان چیست بیاورید, اگر راست می گویید.

(لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا.)9

اگر در آسمان و زمین به جز خدا, خدایانی بود, خلل و فساد در آن راه می یافت.

در این آیه, برای ثابت کردن توحید, قیاس منطقی و استدلال عقلی ترتیب یافته است.

2. تکیه بر پیوند عینی و عقلی میان پدیده ها

پیوند و بستگی علت و معلول و اصل علیت میان پدیده ها, پایه اندیشیدن و خردورزی است. پاره ای از آیات, مسأل بسته و وابسته به جهان را در پیوند و بستگی علی و معلولی آنها بیان می کنند و از نظام سببی و مسببی که بر انسان و جامعه و طبیعت حاکم است, سخن می گویند, مانند:

(یا معشر الجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات

ای گروه پریان و آدمیان, اگر می توانید از کرانه های آسمانها و زمین رخنه آرید, رخنه آرید. رخنه نخواهید آورد, مگر به قدرتی برآمده از دانش.

(ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.)11

خدا هیچ قومی را دگرگون نمی کند, مگر خودشان دگرگون شوند.

شرح استاد:

(می خواهد بگوید درست است که همه سرنوشتها به اراده خداست, ولی خداوند سرنوشت را از ماورای اختیار و تصمیم و عمل بشر, بر او تحمیل نمی کند و کار گزاف انجام نمی دهد, بلکه سرنوشتها هم نظامی دارند. خدا سرنوشت هیچ جامعه ای را به خودی خود و بی وجه عوض نمی کند, مگر آن که آنان که آنچه که مربوط به خودشان هست, مانند: نظامهای اخلاقی و اجتماعی و... آنچه مربوط به وظایف فردی شان هست, تغییر دهند.)12

3. تبیین فلسفه عقلی احکام

قرآن در ساحت تشریع نیز, قانون عقلی را جاری می داند. به همین جهت, برای احکام و دستورهای شرعی فلسفه ذکر می کند. می آموزد که حکم و دستور الهی معلول مصلحت است; از این روی علمای اصولی می گویند:

(مصالح و مفاسد در سلسله علل احکام قرار دارند.)

برای نمونه درباره تشریع نماز, خداوند می فرماید:

(واقم الصلوه ان الصلوه تنهی عن الفحشإ والمنکر.)13

و نماز به جای آور که نماز از هر کار زشت و ناپسند باز می دارد.

شرح استاد:

[)در این آیه] اثر روحی نماز یاد شده که چگونه نماز به انسان تعالی می دهد و به سبب این تعالی,[ انسان نمازگزار] از فحشإ و بدیها انزجار و انصراف پیدا می کند.)

استاد شرح می دهد: قرآن درباره سایر احکام مانند: روزه, زکاه و جهاد و... آثار فردی و اجتماعی بیان می کند; یعنی به احکام آسمانی در عین ماورأی بودن جنبه این دنیایی و زمینی می دهد و از انسان می خواهد درباره آنها بیندیشد, تا حقیقت و فلسفه احکام بر او روشن گردد و نپندارد که اینها, تنها یک سلسله رمزهای مافوق فکر و عقل بشر است.14

4. مبارزه با لغزشهای عقل

در دسته دیگری از آیات, با بازدارنده های راه اندیشیدن و خردوزی و آنچه که انسان را به لغزش و اشتباه در اندیشه دچار می کند, مبارزه شده و از انسان خواسته شده که آن بازدارنده ها را از خود دور سازد, تا توان خردورزی را از کف ندهد.

یکی از باعثها و سببهای به کژراهه در افتادن فکر و عقل از نظر قرآن, پیروی از گمان و ترتیب اثردادن به امور غیر علمی است15; زیرا وقتی انسان به گمان بسنده کند و در پی فهم نباشد, از رسیدن به حقیقتها و واقعیتها باز می ماند.

دومین سبب خطای فکر, بویژه در مسأل اجتماعی, تقلید و پیروی نابخردانه و کورکورانه است. قرآن با تقلید و تسلیم فکری, بدون درنگ و خردورزی به مقابله بر می خیزد و با ناپسند خواندن آن, از عقل و خردورزی حمایت می کند. تاکید می ورزد که هر مساله ای را با معیار عقل بسنجید و در انتخاب فکر و عقیده از اندیشه و خرد خود مدد بجویید.16

از نظر قرآن, حالت تسلیم و پیروی در برابر بزرگان, سنتها, عقاید, گروهها, احزاب, شخصیتها و... اگر برابر ترازها و معیارها نباشد, نابخردانه است.

سومین سبب کژ روی و اشتباه اندیشه, راه یافتن هواها و هوسها و انگیزه های نفسانی در عرصه های فکری است. قرآن از انسان می خواهد خواهشهای ناروا را از خود دور کند تا در اندیشیدن و خردورزی, به اشتباه نیفتد.17

استاد بر این باور است که: مبارزه قرآن با لغزشهای عقل, در حقیقت, پشتیبانی و جانبداری این کتاب از عقل و خردآدمی است.

نتیجه: این چهار دسته از آیات بر حجت و سند بودن و اعتبار عقل در قلمرو دین دلالت دارند. به این ترتیب, ایمان گرایی بدون خردورزی دیدگاه قرآن مردود دانسته می شود.18

اصالت عقل در سنت

در احادیث اسلامی, همانند قرآن, دانش و خردورزی تکریم شده و درباره ارزش و اعتبار آن مسایل بسیاری مطرح گشته است.

متفکر شهید, به مناسبتهای گوناگون, سند بودن و ریشه داری عقل را از لابه لای روایات بیرون کشیده و از این چشم انداز, اسلام را تنها دینی می داند که این اندازه به عقل و خرد انسان توجه کرده است.19

از جمله روایات مورد نظر استاد, فرموده امام موسی بن جعفر(ع) است:

(ان لله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه, فاما الظاهره

خدا بر مردمان دو حجت دارد: حجتی بیرونی و آشکار و حجتی درونی. حجت آشکار, همانا پیامبران و أمه(ع) و حجت درونی, خردهایند.

شرح استاد:

(این دو حجت[ عقل و وحی] مکمل یکدیگرند; یعنی اگر عقل باشد و پیامبران نباشند, بشر به تنهایی راه سعادت خود را نمی تواند طی کند و اگر انبیإ باشند و عقل نباشد, باز انسان راه سعادت خود را نمی پیماید. (عقل) و (نبی) , هر دو یک کار را انجام می دهند. دیگر از این بالاتر در حمایت عقل نمی شود سخن گفت.)21

روایاتی که درباره سند بودن و اعتبار عقل و ارزش و جایگاه آن است, بیش تر در مجموعه روایات شیعه و از طریق عالمان و محدثان شیعی نقل شده است. این گونه حدیثها را محدثان اهل سنت کم تر یاد کرده اند. به همین جهت تفکر عقلی در جریان شیعی, رشد و بالندگی بیش تری داشته و دارد.

امامان شیعه نیز, در این امر نقش بزرگی داشته اند; چرا که بحثها و گفت وگوهای ایشان در بحثهای الهیات, تجزیه و تحلیلهای عقلی درباره توحید و خداشناسی و دفاع عقلانی از گزاره ها و باورهای دینی در برابر منکران و مادی گرایان, سبب شد که عقل شیعی از آغاز به صورت جریانهای کلامی و فلسفی رشد یابد. البته امامان(ع) به پیروی از آموزه های وحی و به عنوان تفسیر قرآن, آن حقایق و مطالب ژرف عقلی را بیان کرده اند.

شماری, مانند احمد امین مصری, خواسته اند گرایش عقلی و فلسفی در میان شیعه را به باطنی گری و معنویت گرایی شیعیان پیوند دهند و یا برتراند راسل, تعامل میان شیعیان و ایرانیان را به عنوان علت یاد کرده است.22

به باور استاد, این سخنان گزاف و از سرناآگاهی به فرهنگ شیعی است. گرایش عقلی و تفکر عقلی را امامان(ع) در میان پیروان خود احیا کردند. امامان(ع) در تفسیر آموزه های قرآن, احتجاجها, خطابه ها, دعاها و احادیث, عالی ترین و دقیق ترین مسأل عقلی و حکمی را ارأه کردند و شیعیان این سیره را تداوم بخشیدند.

همه محققان اهل سنت اعتراف دارند که امام علی(ع) حکیم اصحاب بود و عقل آن حضرت با عقل دیگر اصحاب, در خور قیاس نبود. ابوعلی سینا می گوید:

(کان علی(ع) بین اصحاب محمد(ص) کالمعقول بین المحسوس).)23

علی(ع) میان یاران رسول خدا مانند گوهر عقل, در میان اجسام مادی, می درخشید.

به باور استاد, اگر سخنان علی(ع) نبود شاید برای همیشه معارف عقلی قرآن بدون تفسیر می ماند.

در نهج البلاغه, سخنان حضرت درباره ذات و صفات خدا, احدیت خدا, اول و آخر و پیدا و پنهان بودن خدا, حدوث و قدم جهان و..., در اوج تفکر عقلی و فلسفی است.

صدرالمتالهین که اندیشه هایش حکمت الهی را دگرگون کرد, از سخنان امام علی(ع) اثر عمیق پذیرفته روش او در مسأل توحید براساس استدلال ذات به ذات و از ذات بر صفات و افعال خداوند و استدلال بر صرف الوجود بودن خدا, مبتنی بر سخنان آن حضرت در نهج البلاغه است. نشانه ای از بحثهای الهیات نهج البلاغه, در کتابهای کسانی چونان: فارابی, بوعلی, ابن رشد و غزالی یافت نمی شود.24

به هر روی, در مجموعه های روایی, سخنان امامان(ع) درباره خرد و خردورزی, فزون از شمار است. محدث بزرگ شیعی, کلینی در کتاب اصول کافی, نخستین باب را به ارزش عقل و دومین باب را به ارزش علم ویژه کرده و احادیث بسیاری را گردآورده است. برای نمونه, صدرالمتالهین در شرح اصول کافی, حدیث زیر را از امام علی(ع) درباره عقل آورده و شرح کرده است:

(جبرئیل بر آدم(ع) فرود آمد, گفت:

ای آدم! من دستور دارم که تو را در انتخاب یکی از سه چیز آزاد گذارم. یکی را برگزین و دو دیگر را رها کن.

آدم گفت: آن سه چیز کدامند؟

جبرئیل گفت: عقل و حیا و دین.

آدم گفت: من عقل را اختیار کردم.

جبرئیل حیا و دین را خطاب کرد و گفت:

بروید و عقل را به آدم واگذارید.

دین و حیا گفتند: ای جبرئیل! ما دستور داریم که همواره با عقل همراه باشیم, هر کجا عقل باشد ما نیز خواهیم بود.

جبرئیل گفت: بر دستور خود باشید.)25

صدرالمتالهین در شرح آن, به این نکته اشاره می کند: ماموریت دین و حیا در همراه بودن با عقل, امری تکوینی است, نه تشریعی. یعنی دین و حیا به مقتضای ذات و تکوین خود, چنین اند که با عقل باشند و بی آن نباشند. بر خلاف امور تشریعی, در امور تکوینی جایی برای نافرمانی وجود ندارد, پس هر کجا (عقل) باشد (دین) نیز خواهد بود.26

تاکید و تکیه قرآن و احادیث بر کاربری اصیل و تعیین کننده عقل, سبب شد, مسلمانان از موضع دین به تفکر واندیشه های عقلی و حکمی اهتمام ورزند. البته این رویکرد در تمام دوره های تاریخی, به گونه یکسان آشکار نبوده است; زیرا بیرون رفتن از اعتدال و پاگذاشتن نحله های فکری بر دو لبه تند روی و کند روی عقلانیت اسلامی را از هم گسسته, گاه از سوی گروهی گوهر دین در عقلانیت ویژه شده و گاه در واکنش با آن گروهی عقل را در عرصه دینداری خود به تمام, پنهان داشته اند. ظهور عقل گرایی معتزلی در سده های دوم و سوم هجری و در برابر, بی مهری اشاعره به عقل برآیند چنان تند روی و کند روی است.

نقش سببها و انگیزه های بیرونی در عقل گرایی اسلامی را نیز, نمی شود نادیده گرفت و انکار کرد. گسترش اسلام به سرزمینها و فتح تمدنها و رویارویی مسلمانان با فرهنگها و فلسفه های موجود و مبارزه آنها در عرصه فکری و فرهنگی با مسلمانان, سببهایی بوده اند که اندیشه وران اسلامی را به پیش گرفتن روش عقلی برانگیخته است. اگر خردگرایی معتزلی گاه به گزافکاری می گراید, باید برخاسته از همین سببها و علتها دانست.

در تشیع تا قرن سوم, میان خردگرایان و نص گرایان اختلاف چندانی, بسان اختلاف و بگومگوی معتزلیان و ظاهرگرایان اهل سنت, دیده نمی شود; زیرا اعتدال متکلمان شیعی در کاربری عقل, بویژه حضور امامان(ع) در کنار شیعیان از بروز چنان گزافکاریها و درگیریهایی کاست. اما از آغاز دوران غیبت, کم کم دو جریان (کلام) و (حدیث) و سپسها (اصولی) و (اخباری) با دو دیدگاه جدای از هم, انگاره هایی را در ناسازگاری (عقل) و (نقل) شکل داد, ولی این امر جز در برهه هایی کوتاه, ناکام و بی پیرو بوده است.

متفکر شهید, پیروزی نص گرایی اشاعره بر عقل گرایی معتزلیان در میان اهل سنت را, ضربه ای بزرگ بر حیات تفکر عقلی می شمارد.

همچنین اخباری گری کم عمر و بی حاصل در میان شیعیان را, مسلکی خطا و قرإتی نادرست از متون اسلامی می داند.27

استاد, در بسیاری از آثار خود به نقد این دیدگاه پرداخته است. و نیز تلاش ورزیده تا سند بودن و اعتبار عقل را در قلمرو دین نشان دهد و عقل را به جایگاه اصلی اش بازگرداند.

مقالات مرتبط:

عقلانیت دین در قرائت شهید مطهری بخش دوم

پی نوشت:

1. (عقل و اعتقاد دینی), مایکل پترسون, ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ 72 91, طرح نو, تهران.

2. مجله (نقد و نظر), سال اول, شماره دوم15/.

3. اگر بخواهیم میان دو واژه عقل و علم در اسلام, با آنچه که هم اکنون درگفتمانهای عقلی مورد نظر است, نگاهی تطبیقی و مقایسه ای انجام دهیم, می توان این دو واژه را ناظر به دو مفهومی دانست که امروزه از آن با عنوان (عقل ارزشی) و (عقل ابزاری) یاد می شود. عقل ارزشی گوهری مستقل است که خدا آن را می آفریند و اصول و قواعدی نیز در طبیعت آن می گذارد که با آنها خوب و بد را از هم تشخیص می دهد و مسأل را تجزیه و تحلیل و غربال می کند. (عقل ابزاری) یا به تعبیر دیگر (عقل علم و تکنیک) عقلی است که محصول خود انسان و برآینده تکامل او است. برای بشر تمدن ساز بوده است و پیشرفتهای بشری مرهون این عقل است.

4. سوره (انفال), آیه 22.

5. (آشنایی با قرآن), استاد شهید مطهری,ج 1و2/48,صدرا.

6. سوره (یونس), آیه 100.

7. سوره (ملک), آیه 10.

8. سوره (بقره), آیه ;111 سوره (انبیا), آیه 24.

9. سوره (انبیا), آیه 22.

10. سوره (رحمن), آیه 33.

11. سوره (رعد), آیه 11.

12. (آشنایی با قرآن), ج1 و 51/2.

13. سوره (عنکبوت), آیه 45.

14. (آشنایی با قرآن), ج1 و 52/2.

15. سوره (نجم), آیه 28.

16. سوره (بقره), آیه 170.

17. سوره (نجم), آیه 23.

18. (آشنایی با قرآن), ج1 و 50/2.

19. (مقتضیات زمان), استاد شهید مطهری, ج247/1, صدرا.

20. (اصول کافی), کلینی, ج16/1, بیروت.

21. (انسان کامل), استاد شهید مطهری154/.

22. (تاریخ فلسفه), برتراند راسل, ج64/2.

23. (سیری در نهج البلاغه), استاد شهید مطهری43/.

24. همان75/.

25. (اصول کافی), ج10/1.

26. (شرح اصول کافی), صدرالمتالهین, تصحیح محمد خواجوی219/

222.موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی, تهران.

27. (سیری درنهج البلاغه)46/.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است