در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، ؛


دکتر مهدی محقق از اساتید و محققین بنام ایرانی است که سال ها تدریس و تحقیق و نیز همکاری با اسلام شناسان و ایران شناسان را در داخل و خارج از کشور در کارنامه خود دارد. این استاد دانشگاه که سطوح عالی حوزوی را نیز قبل از به پایان رساندن سطوح عالی دانشگاه، در نزد بزرگان عصر خود به پایان رسانده است، با دو نظام آموزشی و پژوهشی حوزه و دانشگاه آشنایی کامل دارد. نگاه درد شناسانه و درمانگرایانه استاد در خصوص کاستی ها و بایسته های دو نظام حوزه و دانشگاه، صفحه گپ پرسمان را بر آن داشت تا بخشی از نقطه نظرات این چهره ماندگار علم و فرهنگ ایران زمین را تقدیم دانشجویان عزیز کند.

استاد دانشگاه باید در دانشگاه باشد.

ما(من و شهید مطهری) در جلسه هایی که به وسیله وزارت علوم تشکیل می شد، اغلب با هم بودیم. من نماینده دانشکده ادبیات و علوم انسانی بودم و ایشان نماینده دانشکده علوم معقول و منقول بود و حتی در بعضی از این جلسات هم که می دانستیم افرادی شرکت می کنند که ما حرفی برای آنان نداریم، مرحوم مطهری برای شرکت در جلسه با من مشورت می کردند. من می گفتم: وقتی وزارت علوم دعوت کرده و جلسه ای تشکیل شده است و بزرگان مملکت هم که اغلب بزرگان سیاسی بودند و شرکت می کنند و در جریان علم قرار می گیرند، ما باید شرکت کنیم؛ زیرا یکی از آفات مملکت ما همین بوده است که گاهی بعضی از افراد با نفوذ سیاسی، خودشان را وارد جریان می کنند؛ در حالی که نه علاقه ای به علم دارند و نه به درد معلمی می خورند؛ ولی چون که کلمه دانشگاه یک کلمه دهان پرکنی هست، می آیند تا گفته بشود که ایشان مدیر عامل فلان اداره هستند یا در فلان وزارت خانه در رأس قرار دارند و در ضمن استاد دانشگاه هم هستند.

در کشورهای مترقی این جور نیست. آن کسی که استاد دانشگاه هست، باید استاد دانشگاه بماند و باید ساعت 9 در دفتر خودش باشد و در اختیار دانشجویان قرار بگیرد. کسی که چند تا شغل دارد و یک شغلش، استادی دانشگاه است، این استاد به معنی واقعی نیست. او می آید آن جا یک درسی می دهد و آن عنوان را یدک می کشد. غرض این که افرادی هم که آن جا نشسته بودند، اکثرشان از این قبیل بودند و نه همه شان.

وقتی ما با مرحوم مطهری با هم به آن جا رفتیم، آنها گفتند: هدف از این جلسه این است که دانشجویان دیگر الان یک خورده سرکش شده اند و فرمان بردار نیستند و طغیان می کنند و از این حرف ها و ما می خواهیم افرادی بیایند الگو برای اینها بشوند تا در حقیقت آنان تحت تأثیر آن افراد قرار بگیرند؛ پس این الگوها را این جا جمع کردیم و در این جمع فقط چند نفر استاد بودند که من می شناختم.

آنها واقعا استاد به معنی واقعی بودند؛ ولی بقیه شان همان افراد اداری و دیوانی بودند که به دانشگاه راه یافته بودند. افرادی بودند که ده تا شغل داشتند که یکی هم تدریس در دانشگاه بود. مرحوم مطهری می فرمودند: نسل جوان ما و دانشجویان ما از بزرگان این مملکت مأیوس شدند؛ از بس که دیدند متملق و چاپلوس هستند، دنبال مال و منال دنیا هستند و اعتنایی به دانشجویان ندارند و چه بسا دانشجویان را تحقیر می کنند.

این است که جوان ایرانی از اینها مأیوس شده، الگوی خودش را دیگر نمی تواند از ایران به دست بیاورد و پس سعی می کند الگویش را از خارج از ایران به دست بیاورد و به دنبال فلان قهرمان فکری آمریکای جنوبی می رود و این را الگوی خودش قرار می دهد و یک جمله ای گفتند که شاید مثلاً من جرأتش را نداشتم که این جمله را بگویم؛ ولی مرحوم مطهری می گفتند و بعد هم گفتم: شما خوب گفتی. گفت: «ممکن است بعضی ها شرح حال خودشان را بنویسند و بدهند دست دانشجو که بیا این را الگوی خودت قرار بده و دانشجو ممکن است این را بخواند؛ و به خاطر این که من چه کار بکنم که مثل این نشوم». این تعبیر برای آنها خیلی گران آمد و واقعا هم تعبیر درستی بود. همان طوری که عرض کردم دانشجویان کاملاً استاد واقعی را از استاد غیر واقعی تمییز می دادند. آن جا در دانشکده ادبیات که بودم، استادان بزرگ و بزرگواری مثل مرحوم دکتر یحیی مهدوی داشتیم که تمام حقوق خودش را صرف نشر کتاب های قرآنی و تفسیری می کرد.

استاد دکتر غلام حسین صدیقی، استاد جلال الدین همایی و مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را دانشجویان استاد واقعی می دانستند؛ ولی کسانی هم بودند که ده جا ارتباط داشتند، ده جا شغل داشتند و می آمدند سر کلاس و وقت شاگرد را هدر می دادند اجازه نمی دادند که دانشجویان با آنان صحبت بکنند که اینها را هم دانشجویان می شناختند.

بهشتی مرا به دایرة المعارف اسلام کنجکاو کرد.

اولین باری که من مرحوم بهشتی را ملاقات کردم دیدم یک کتاب کفتی زیر بغلش است. سالی بود که با هم امتحان ورودی می دادیم برای ورود شدن به دانشکده منقول و معقول. بعد از این که آشنا شده بودیم، دو دفعه سلام و علیک کرده بودیم. در جریان امتحان کنکور بودیم و اینها یکی دو تا کتاب کلفت زیر بغلشان بود. گفتم این چیست؟ یک دوستی داشتند که او هم با ما وارد دانشکده معقول و منقول شد ؛ آقای سید کمال الدین موسوی که در اصفهان تا همین اواخر هم تدریس می کردند الان هم در قید حیات هستند. او خیلی شوخ طبع بود و به من می گفت: «تأبط شرا؛ یعنی شری را زیر بغلش گرفته».(شوخی می کرد).

بعد که من کنجکاو شدم که این کتاب چیست؟ گفت کتاب دایرة المعارف اسلام است و تا آن وقت شاید من زیاد کنجکاو نبودم که دائرة المعارف اسلام چیست؛ ولی مرحوم بهشتی گفت مگرتو نمی دانی که از 150 سال پیش اروپایی ها تحقیق و تتبع کردند درباره مسائل مختلف اسلام؛ از تاریخ، قرآن، جغرافی و اینها را به صورت الفبایی در این جا مدون کردند.

خوب یک طلبه حوزه به هیچ وجه ضرورتی نداشت که یک کتاب انگلیسی را که فرنگی ها نوشتند، بخواند؛ حتی در بعضی جاها مثل حوزه علمیه مشهد که حتی خواندن فلسفه هم علنی مجاز نبود، یادم است که من شب ها می رفتم پیش یک استاد و منطق حاج ملاهادی سبزواری را می خواندم.

در هر حال، مرحوم مطهری یا مرحوم بهشتی و دیگر دوستان ما مثل آقای دکتر سید جعفر شهیدی که خداوند وجودشان رابرای علم این مملکت نگه بدارد، کاملاً متوجه شده بودند که اگر خواسته باشند یک مورخ قوی باشند، باید غیر از شرح حال نویسی، تاریخ تولد و تاریخ وفات نویسی، بلد باشد؛ یعنی متوجه شده بودند که یک مورخ واقعی باید به تحلیل علمی وقایع و رخدادها بپردازد. بنابراین مرحوم مطهری هم این دغدغه را داشت که در حوزه علمیه خواهش های او بر طرف نمی شود. و علاوه بر این او یک رسالت بزرگ تری هم در خودش حس می کرد که می گفت این نسل جوان الان مشتاق اسلام شدند و یک مقدار از آن جبری که در زمان رضا خان به وجود آمد یا بی توجهی که بعد از او پیدا شد، وجود ندارد.

دانشگاه باید استاد محور باشد

در مملکت ما همیشه استاد مداری رایج بوده، مرید و مرادی بوده و امام و مأمومی بوده؛ اگر استاد قوی باشد، به طرفش روی می آورند؛ هر رشته ای می خواهد باشد. مرحوم بدیع الزمان فروزان فر، استاد زبان و ادبیات فارسی ما بود؛ ولی چون که یک استادی قوی بود، رشته زبان وادبیات فارسی را آن قدر اعتلا و ارتقا بخشیده بود که عده زیادی از دانشجویان، دانشکده های دیگر را رها می کردند و می آمدند رشته زبان و ادبیات فارسی می خواندند. همین چند وقت پیش ما مراسم بزرگ داشت استاد بهاء الدین خرمشاهی را برگزار کردیم که او گفت: من و کامران فانی دانشجوی پزشکی بودیم و دانشکده ادبیات، استادان بسیار بزرگی داشت که ما را جذب کرد. آن وقت مرحوم استاد جلال الدین همایی آن جا بود؛ فروزان فر آن جا بود؛ احمد بهمن یار آن جا بود؛ مرحوم میرزا عبدالعظیم خان قریب آن جا بود که هر کدامشان استوانه ای بودند؛ استادانی که واقعا استاد به معنی واقعی بودند. از این جهت بود که مرحوم مطهری معتقد بود: اگر یک استاد قوی پیدا بشود، جذب می کند. مگر همان کسانی که خود مرحوم مطهری جذب کرده بود، با چه نیرویی جذب کرده بود. دولت که کمک نمی کرد؛ بلکه آن شخصیت علمی خودش بود. مرحوم مطهری هم معتقد بود که اگر استادان بزرگ بیایند، دانشگاه واقعا حرف اول علم را می زند و افراد قوی به وجود می آیند. او معتقد بود که هر چه استادها ضعیف تر بشوند، علم ضعیف تر می شود. مرحوم استاد همایی هم یک وقتی می فرمودند: دانشگاه ما از نظر علم، وقتی ضعیف شد که دبیرستان های ما ضعیف شدند و اگر ما خواسته باشیم علم پیشرفت بکند و ارتقا پیدا بکند، بایست به همان دبستان و دبیرستان توجه بکنیم؛ حتی به کودکستان توجه بکنیم. چرا سطح کتاب خوانی در مملکت ما در درجه بسیار پایین است. حالا از کسانی که آمار می گیرند، بپرسید که کتاب خوانی در آلمان چگونه است و در مملکت ما چگونه است؛ چرا باید این طور باشد؟ دین ما و مذهب ما، با کتاب و با قلم آغاز شده است؛ پس چرا باید از نظر کتاب خوانی در درجه چندم قرار بگیریم؛ پس معلوم می شود که از همان کودکی ما را کتاب خوان و علاقه مند به کتاب و علاقه مند به علم بار نیاورند. مرحوم مطهری عقیده اش این بود که باید ما استادهای قوی داشته باشیم تا بتوانند دانشجویان را جذب بکنیم؛ ولی اگر یک استاد، استاد حرفه ای شده و اگر وسیله ای برایش پیدا می شد که برود مثلاً بزاز بشود یا برنج فروش بشود، خوب مسلما رفته بود.

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه این جا به پناه آمده ایم.

من در کانادا درس دادم. آنها استاد را بعد از چهار سال اخراج می کردند و می گفتند: رکود علمی داشته است. کدام استاد را ما تا حالا بیرون کردیم تا بگوییم رکود علمی داشته است؟ مرحوم مطهری مسائل را کاملاً می دانست و از این جهت بود که می گفت: بزرگ ترین شخصیت های علمی که از ایران عبور می کنند، به من معرفی کن که ببینم اینها چه کار کردند تا به این جا رسیدند.1

پی نوشت:

ر.ک: حسن ابراهیم زاده، از چشمه تا دریا،مجموعه خاطرات شهید مطهری، ص 41 - 57.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است