در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، ؛


چهارشنبه

12 اردیبهشت 1386

14 ربیع الثانی 1428

2.May.2007

سخن از عاشقی است که سینه اش، منزل اشراق نور حق بود

مهدی خلیلیان

سخن از عشق است؛ از پرواز با بالِ شقایق، در حریم دشت های پُر آلاله، و از غریبانه نِشستن در معبدِ عشق، و در انتظارِ بازتاب راز، ماندن... .

سخن از عشق است و از عاشق که با بال و پَری شکسته، بازمانده از پرواز، به امید اعجازِ عشق، پروانه وَش به گِردِ جمال یار می سوزد، تا گره از کار دل، باز کرده، چشم احساسش از عشق یار، بینا گردد.

سخن از عاشقی است که پهن دشت سینه اش، منزل اِشراق اَنوار حق بود و فضای درونش از شبنم مهر محبوب، لبریز. همو که خواب مرداب ها را آشفت و هماره نوشت و نوشت و گفت. دفترش سرشار بود از: آفتاب، ستاره عشق، شوق، درد، امید و سطرهای سپید. دلی داشت سربلند، و سری سر به زیر که بر سری چند، سایه می گسترد، گُل می داد، بَرمی آورد.

انسان کامل

مطهری، شیفته خاندان «وحی و نبوت» و مظهر «جاذبه و دافعه علی» بود و «الگوی سیمای انسان در قرآن».

او «هدف زندگی» را، چیزی جز «تکامل اجتماعی انسان» و رسیدن به «زندگانی جاویدان با حیات اخروی» نمی دانست. فریادهای او بر «تحریف های عاشورا» نشان دهنده آشنایی عمیقش با «حماسه حسینی» «ختم نبوت» و برداشت های صحیحش از «قرآن و تاریخ» بود. او ضمن تفسیر بسیاری از «سوره های قرآن» به «جهاد» با نَفس پرداخت و «سیری در نهج البلاغه» را آغاز کرد تا با استفاده از «امدادهای غیبی در زندگی بشر» به مقام «انسان کامل» دست یابد. وی معتقد بود: «خورشید دین هرگز غروب نمی کند» و تنها در پرتوِ «آشنایی با قرآن» و آشنایی با علوم اسلامی» می توان به «جهان بینیِ توحیدی» و «دیدگاه توحیدی» دست یافت.

از نگاه دیگران

روحی بزرگ داشت؛ از همان گاه که بسیار «کوچک» بود، «بزرگ» می نمود. در سه سالگی، کُتی بر شانه هایش می انداخت و در اتاقی خلوت که کسی او را نمی دید! در حالی که آستین های کُتش به زمین می رسید نماز می خواند.

«مطهری از دور، به «منطق» شبیه بود (خیلی آهنین)، از میانه راه به «فلسفه» و «حکمت» شبیه می شد و اما از نزدیک، عین «عرفان» بود».

«مَرد بسیار دقیق و ظریفی بود و به شدت، تحت تأثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار داشت. با دیوان حافظ و اشعار عرفانی، مأنوس بود... تصور می کنم این طور بود که هر شب... تا مقداری قرآن نمی خواند، نمی خوابید».

او را، همه گفتند و خواهند گفت؛ که نَه تنها «ده گفتار» و «بیست گفتار»، بلکه:

«آثار قلم و زبان او بی استثنا آموزنده و روان بخش است و نصایحِ او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیده نشأت می گرفت، برای عارف و عامی، سودمند و فَرح زا است».

نامش هرگز فراموش نمی شود

... و آن گاه که دشمنان، بر وی هجوم می آوردند و کار را بر او سخت می کردند، به امدادهای الهی، امیدوار بود. استقلالِ شخصیت، گریز از مریدپروری و شهرت، پرهیز شدید از دروغ و غیبت، اهل صفا و صمیمیت، مبارزه با کج روی و بدعت، روح تعبد و تقید به کتاب خدا و عترت، تلاش دردمندانه برای هدایت و... در وجودش موج می زد و نامش از صحیفه تاریخ و جریده جاودان معارف اسلام، هرگز فراموش نمی شود.

پیام های کوتاه

دفترش، سرشار بود از: آفتاب، ستاره، عشق، شوق، درد، امید و سطرهای سپید.

دلی داشت سربلند و سری به زیر که بر سَری چند، سایه می گسترد. گُل می داد، بَرمی آورد.

مطهری رحمه الله ، خوابِ مرداب ها را می آشفت و هماره می نوشت و می نوشت و می گفت.

استاد مطهری را از عشقی که به حقیقت داشت، می شناسیم

محبوبه زارع

خلود، تقدیر روشنی است که جز بر صحیفه وسعت یافتگان، رقم نخواهد خورد.

می شناسیمش؛ نه از نام سبزی که در عرصه ابلاغ و تبلیغ و شکوه به جا گذاشته؛ نه فقط از نسیم روح انگیزی که صفحات داستان راستانش را نوازش می دهد؛ نه فقط با اندیشه ای تابناک که «آزادی معنوی» را تفسیر می کند؛ نه از شفافیتی که بر «سیره ائمه اطهار علیهم السلام » رقم می زند؛ نه فقط در «فلسفه حجاب» و نه در هیچ یک از واژه هایی که قلم تابناک استاد را به اذهان بایر زمان، رویش می دهد.

می شناسیمش؛ فقط از عشقی که به حقیقت در وجودش مشعشع بود و تلالؤ داشت.

فرهنگ مطهری

آرام بود و بی ادعا که خاصیت کوه، همین است. درست مثل بارانی که حرمت بیابان را پاس می دارد و به شن های گُر گرفته صحرا، اخم نمی کند. مظهر اخلاق بود و جریان دهنده شکوه اهل بیت در بستر زمان خویش. بی جهت نیست اگر رمز تطهیر قلم را در فرهنگ مطهری بجوییم.

اولین اصل عاشقی

بیداری، اولین و مستحکم ترین اصل عاشقی اش بود و رساترین فریادی که از حنجره توفانی او؛ جان زمانه را طنین می داد. رمز حیات را بیداری می دانست و رمز بیداری را عشق.

سلام بر او که...!

چه کسی گفته با یک انفجار در عالم ماده، می توان دانشمندی را از ملتی گرفت؟!

این شایعه ای بیش نیست که با ذره ذره کردن جسمی، می شود شهید ساخت. استاد، از روز قلم به دست گرفتن، شهید شده بود و از لحظه شهادتش، جاودانگی یافت.

سلام بر او که مرز اتصال دهنده اش تا خدا، فقط قلم بود و اندیشه!

سلام بر قلم، آن گاه که در دست دانشمندی متعهد، به قیامی عابدانه، لبیک گوید!

اگر مطهری نبود...

نزهت بادی

در سال 58، هنگام روزهای آغازین انقلاب، دیگر آن حدیث متواتر معصوم، به تمامی تعبیر شده بود و دین، در میان تیغ دودم عالمان متهتک و جاهلان متنسک، زخم برمی داشت. هرچند صبح روشن انقلاب، به شام دو هزار و پانصد ساله طاغوت پایان بخشیده بود و روح آزاده آن بزرگ مرد تاریخی، حضرت روح اللّه ، در کالبد مرده زمان، نفس حیات دمیده بود، اما چشمه های اندیشه، کور بودند و آیینه های فطرت را غبار گرفته بود.

بادهای مسموم تفکرات التقاطی و انحرافی، نهال های ایمان را می شکست و آفت ترس و تردید، به ریشه نوپای جوانان چنگ می زد. اسلام، محجوب ابرهای سیاه جهل و غفلت بود و انقلاب، جولانگاه گرگ های گرسنه ای که دندان طمع برای قدرت و سیاست تیز کرده بودند.

اگر استاد مطهری نبود، خورشید اسلام، سرد می شد و دیگر در آفاق ظلمانی مکاتب و ایدئولوژی های کفرآمیز، نشانی از نور دین، در دل های طالبان حقیقت باقی نمی ماند. استاد مطهری، ستاره ای از منظومه درخشان آن پیر فرزانه بود که همچون شهابی، راه خروج از ظلمت به سوی نور را بر جویندگان آزاد اندیش گشود.

از نور، جز نور زاییده نمی شود

از نور جز نور زاییده نمی شود. نور حکمت استاد مطهری، همچون صاعقه ای ناگهانی، خرمن جهان بینی های دشمنان اسلام و انقلاب را به آتش کشاند و داعیه داران مکاتب غرب زده، همچون عقرب های گرفتار در آتش، به نیش زهرآلود دشمنی خویش، از پای درآمدند. آن کس که تفاوت نور و ظلمت را می شناسد، می داند که در آن خفقان و انجماد فکری و فرهنگی آغازین انقلاب که نسل جوان، میان هزاران حزب و فرقه سرگردان بود، «نورانیت فکری» و «عمق دانش» و «طهارت روح» مطهری، سبب ساز جریان اندیشمندی شد که به شکوفایی و آزاد اندیشی جان های تشنه انجامید.

خدمتی که استاد به انقلاب اسلامی کرد، ریشه در قیام حسینی علیه السلام دارد که اگر نهضت کربلا نبود، دین محمدی صلی الله علیه و آله ، در هجوم تحریفات و انحرافات و بدعت های طاغوتیان، تکه تکه می شد. خون استاد مطهری، حیات انقلاب اسلامی را تثبیت کرد و پایداری و ثبات حکومت دینی را تضمین.

چراغ راه اندیشمندان بی چراغ

شهادت، از نور مطهری نکاست، بلکه بر تلالؤ و درخشش آن، جلوه بیشتری بخشید؛ آن چنان که سال ها می گذرد، نسل ها تغییر می کند، اما هنوز کتاب های او، تجدید چاپ می شود و تفکرات او، راه گشای اندیشمندان بی چراغ است.

هنوز ندیده ایم عالم متفکر و آزاده ای را که آن روح آسمانی، او را پاره تن خویش بنامد و آثار زرینش را بی هیچ کم و کاستی، انسان ساز، گران قدر و ارزشمند بداند.

خداوند، روح استاد مطهری را قرین حضرت اباعبداللّه علیه السلام فرماید که در رگ های منجمد و یخ زده دین، در میان جوانان صدر انقلاب، خون تازه ای دمید.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است