در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: فروردین و اردیبهشت 1378، شماره 91، مزینانی، محمدصادق ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

از دیر باز, متفکران اسلامی, در آثار کلامی و فقهی خود از مقوله قلمرو دین سخن گفته اند, ولی بی گمان طرح آن به اندازه امروز ضرورت و اهمیت نداشته است.

حال باید دقت کنیم و همه زوایای بحث را بکاوییم که چرا از این مقوله در گذشته کم تر سخن رفته, یا اگر رفته به این گستردگی نبوده و نیاز, چنین گسترده و پردامنه احساس نمی شده است.

پاسخ را باید در رشد علوم, بویژه علوم تجربی و نگرش کارکرد گرایانه به دین جست وجو کرد. در گذشته نگرش انسانها به دین, نگرشی حقّ جویانه و پرسشها از درستی و نادرستی آن بوده است, ولی در دنیای امروز, نگرش به دین, نگرشی کارکردگرایانه و سودجویانه است. پرسشها نیز, با عنوان: (انتظار بشر از دین) از آثار و منافع آن است.

هر چند چنین رویکردی به دین, ویژه غرب و فرهنگ دینی مسیحیت است و با فرهنگ دینی اسلام, به هیچ روی, همخوانی ندارد, ولی چون امروزه همان دیدگاهها در جامعه ما به عنوان یک پرسش و شبهه دینی, بلکه به عنوان یک دیدگاه اسلامی طرح می گردد, متفکران اسلامی, بویژه حوزه های علمیه وظیفه دارند به تحلیل و پاسخ گویی عمیق و دقیق آن بپردازند.

در جهان مسیحیت, پس از (رنسانس), دو گروه با انگیزه ای متضاد به محدود کردن قلمرو دین, روی آوردند و از (جدایی دین از سیاست) و یا (جدایی دین از شؤون دنیوی) که همان (سکولاریزم) باشد, سخن گفتند:

الف. ملحدان, به انگیزه نجات و رهایی از دین, (سکولاریزم) را طرح و ترویج کردند.

ب. موحّدان, با انگیزه نجات دین, به آن تن دادند.

آنان به انگیزه کنار زدن دین از صحنه حیات اجتماعی و نشر وتثبیت اندیشه های لیبرالیستی, اومانیستی ولائیک, از (سکولاریزم) جانبداری کردند و اینان, از سر دلسوزی و پاسداری از دین, و یا قداست دین (سکولاریزم) را تأیید کردند. هر چند این حرکت در غرب روی داد, ولی کسانی در جهان اسلام و ایران اسلامی از غرب الگو گرفتند و به عرضه دستاوردهای آن دیار پرداختند. پس از انقلاب اسلامی, این اندیشه و هواداران آن منزوی شدند, امّا چندی است که شماری از روشنفکران در داخل و خارج ایران, همصدا با غربیان از (جدایی دین از سیاست) و یا به گونه ای گسترده تر از (جدایی دین از امور دنیوی) سخن می گویند و آن را به عنوان کالایی نو و جدید با لباسهایی رنگارنگ می آرایند و عرضه می دارند, دیدگاه یاد شده, بارهای بار از سوی متفکران اسلامی به بوته نقد و تحلیل گذارده شده است. استاد شهید مطهری, که اکنون سخن از اوست و از کارهای بنیادین و ژرف او, در آثار خود به خوبی این مهمّ را به انجام رسانده است.

در این نوشتار, که به پاس بزرگداشت بیستمین سالگشت شهادت آن یار سفر کرده نگاشته می شود, برآنیم که چگونگی نگرش ایشان را به این موضوع بنمایانیم.

دیدگاهها

متفکران اسلامی, در آثار گوناگون خود, از قلمرو اجتماعی دین, سخن گفته و دخالت دین را در شؤون دنیوی امری روشن و ناشی از طبیعت دین دانسته اند و گفته و نوشته اند: دین اسلام, تنها عهده دار پیوند انسان با خدا و محدود به بیان احکام عبادی و اخلاقی و ثواب و عقاب اُخروی نیست, بلکه برنامه هایی برای اداره جامعه بر محور قسط و عدل و جهت دادن سیاستها براساس عزت و حکمت دارد.

سیاست و حکومت, از اساسی ترین و مهم ترین مقوله هایی به شمار می روند که اسلام از آن سخن گفته و درباره چگونگی اجرا و تبلور یافتن آن در عرصه زندگی دستورها و رهنمودهایی داده است.

مشروعیت حکومت بستگی به اجرای تک تک این دستورها و رهنمودها دارد و اگر حکومت در چهارچوب این دستورها, حرکت نکند از اعتبار می افتد و اعتبار شرعی نخواهد داشت. انسان در زندگی اجتماعی, همواره نیاز دارد که دین دست او را بگیرد و اموری را که برای هدایت و سعادت اجتماعی او لازم است بنمایاند.

متفکران غربی و شماری از روشنفکران در جهان اسلام, بر این پندرند که دین امری قلبی و شخصی است و نمی تواند قلمرو اجتماعی و سیاسی داشته باشد به گمان اینان آموزه های دین, تنها برای پیوند دادن انسان با خدا, هدایت او به سرچشمه های معنوی و آماده سازی او برای حیات اخروی آمده است و کاری به دنیای مردم ندارد و مردم دنیای خود را باید با خرد و تجربه خود اداره کنند.

علامه استاد شهید مرتضی مطهری, در آثار گوناگون خود, بارهای بار بر گستردگی قلمرو دین و محدود نبودن آن به امور فردی و عبادی تأکید کرده است, از جمله این فراز که اکنون نقل می کنیم و بسان آن در نوشته های ایشان, بسیار می شود دید:

(اسلام … مکتبی است جامع و واقع گرا. در اسلام به همه جوانب نیازهای انسانی اعمّ از دنیایی یا آخرتی, جسمی یا روحی, عقلی و فکری یا احساسی و عاطفی, فردی یا اجتماعی توجّه شده است.)1

وی پس از این فراز, آموزه های اسلام را به سه بخش: عقاید, اخلاق و احکام بخش می کند و در تعریف احکام می نویسد:

(احکام, یعنی دستورهایی که مربوط است به فعالیتهای خارجی و عینی انسان, اعمّ از فعالیتهای معاشی و معادی, دنیوی و اخروی, فردی و اجتماعی.)2

در کتاب (امامت و رهبری)امامت و رهبری را جزو اصول دین به شمار آورده است.3 و به هنگام تحلیل نظام جمهوری اسلامی, از اسلام به عنوان طرحی برای زندگی بشر در همه ابعاد و شؤون آن از جمله حکومت یاد کرده است.4

در بسیاری از نوشته های خود, از پیوند ناگسستنی دنیا و آخرت سخن گفته است.5

افزون بر این, استاد شهید, در پاره ای از کتابهای خود به نقد و بررسی دیدگاه مقابل نیز پرداخته است.6

از جمله در کتاب (نظری به نظام اقتصادی اسلام) می نویسد:

(کسانی که فکر می کنند مسائل زندگی از یکدیگر جداست و هر چیزی یک مرز و یک قلمروی خاص دارد و هر گوشه و قسمتی از زندگی بشر به یک شئ بخصوص تعلّق دارد, تعجب و احیانا انکار می کنند که کسی مسأله ای به نام (اقتصاد اسلامی) طرح کند; زیرا به عقیده اینها هر یک از اسلام و اقتصاد یک مسأله جداگانه است. اسلام به عنوان یک دین برای خودش و اقتصاد به عنوان یک علم و یا یک فلسفه برای خودش, اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمروی دیگر. همچنان که فرهنگ, سیاست, قضاوت و حتی اخلاق هر کدام قلمرو جداگانه از اسلام دارند.

بعضی پافراتر نهاده و گفته اند, زندگی به طور کلّی یک مسأله است و دین مسأله دیگر, دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد. این اشخاص اشتباه اوّلشان این است که مسائل زندگی را مجرّد فرض می کنند, خیر, زندگی یک واحد و همه شؤونش توأم با یکدیگر است; صلاح و فساد در هریک از شؤون زندگی, در سایر شؤون موثر است. ممکن نیست اجتماعی مثلاً فرهنگ یا سیاست, یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد, امّا دینش درست باشد و بالعکس.)7

سپس استاد شهید به ریشه یابی موضوع پرداخته که در جای خود بدان اشاره خواهیم کرد.

پیوند دین با شؤون دنیوی در منابع دینی

با نگاهی گذرا به آیات قرآن و روایات رسیده از معصومان در می یابیم که اسلام دینی جامع و کامل است. و برای همه شؤون زندگی انسان قانون و رهنمود دارد. آموزه های حیات بخش اسلام سعادت دنیوی و اخروی همه انسانها را بر می آورد. اسلام, در همه شؤون زندگی انسان: اخلاق, اقتصاد, سیاست, تربیت و… دخالت می کند: جهاد و دفاع, چگونگی برخورد مسلمانان با یکدیگر, همچنین برخورد آنان با کافران, دستور به نیکیها و بازداشتن از بدیها, داوری, حدود, قصاص, دیات, تعزیرات, مبارزه با ستم و ستمگران, زکات, خمس, آموزش و پرورش, اصول حاکم بر برنامه های اقتصادی, تجاری, کشاورزی, بهداشت و… مهم ترین و اساسی ترین بخش از آموزه های اسلام را تشکیل می دهند.

امام خمینی, بنیانگذار جمهوری اسلامی, که اسلام را دقیق, عمیق, همه سویه و با همه زوایا و گستره آن می شناخت و دیدگاههای او درنزد همه اسلام شناسان, فقیهان, متکلمان, فیلسوفان و عرفای معاصر, تراز بود و معیار و بر اساس مبانی و به دور از هرگونه تفسیر به رأی و… سیاست و حکومت را جزء جدایی ناپذیر از اسلام می دانست و دین اسلام را دین سیاست و حکومت می شناخت, بر این نظر بود:

(نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی, آن از نسبت صد به یک بیش تر است.)8

(از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بردارد سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان, نسبت به پروردگار است, مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است. بقیّه همه مربوط به اجتماعیات, اقتصادیات, حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.)9

جهت گیری قرآن

آیاتی که بر قلمرو اجتماعی اسلام دلالت دارند, بسیارند و شمارش آنها دشوار, از این روی, به چند دسته از آیات که بیش تر بعد سیاسی و حکومتی اسلام را می نمایانند, اشاره می کنیم:

1. آیات بیانگر حکومت مطلقه خداوند:

(ان الحکم الاّ للّه یقصّ الحقّ وهو خیر الفاصلین.)10

(ثم رُدّوا الی الله مولاهم الحقّ اَلا له الحکم…)11

(فالحکم للّه العلی الکبیر….)12

و همچنین آیاتی که دلالت دارند, حکم به غیر آنچه خداوند حکم کرده (کفر)13, (ظلم)14 و (فسق)15 است.

2. آیات بیانگر حکومت و داوری پیامبران:

ابراهیم(ع)16, داوود17, سلیمان18, یوسف19 و…20.

3. آیات بیانگر ولایت و زعامت سیاسی پیامبر اسلام(ص)21 و منصب قضاء22 آن بزرگوار, و امامان معصوم(ع) و اولی الامر23.

4. آیات بیانگر هدف بعثت پیامبران24.

درباره این دو دسته آیات بیش تر سخن خواهیم گفت.

5. آیات ستایش گر حکومتهای صالح و عدالت گستر و محرومیّت زدا: خداوند در قرآن مجید حکومتهای صالح و ستیزنده با ستم و تباهی و ستمکاری و تباهی آفرینی را به بهترین وجه می ستاید.

و ستایش قرآن, یعنی پذیرش, آن هم در مرتبه و سطح بسیار بالا و والا و این ستایشها پیام دارند که هان ای مسلمانان به حکومت شایستگان تن در دهید و یا خود حکومت صالحان و شایستگان را بنا نهید.

خداوند درباره مؤمنانی که مورد ستم واقع شده اند می فرماید:

(الذین ان مکنا هم فی الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزکاة وامروا بالمعروف و نهوا عن المنکر…)25

آنان کسانی هستند که اگر در زمین به آنان توان و امکان دهیم, نماز به پا می دارند, زکات می دهند, به نیکیها دستور می دهند و از بدیها باز می دارند.

در آیات دیگر, از حکومت طالوت26, سلیمان27 و داود28 ستایش شده است. درپاره ای از آیات حکومت, به عنوان یکی از نعمتهای الهی29 شمرده شده است.

در روایات نیز, از حکومت عدل و حکومتهای دادگستر ستایشهای فراوان به عمل آمده است.30

6. آیاتی که مردمان را به جهاد با کافران و منافقان, مشرکان فرا می خوانند, از جمله:

(وجاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل الله.)31

(یا ایها النّبی جاهد الکفّار والمنافقین واغلظ علیهم.)32

(فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم.)33

(واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدواللّه وعدوّکم.)34

و….35

بی گمان عمل به دستورهای یاد شده واجب است و اجرا و انجام این تکلیفها, بدون حکومت ممکن نیست. از این آیات استفاده می شود که آموزه های قرآنی, تنها عبادات و احکام فردی را در بر نمی گیرند, بلکه احکام اجتماعی را نیز در بر می گیرند.

استاد شهید مرتضی مطهری, پس از بحث درباره آیات جهاد می نویسد:

(می گویند مسیحیت این افتخار را دارد که هیچ اسمی از جنگ در مسیحیت نیست; امّا ما می گوییم اسلام این افتخار را دارد که قانون جهاد دارد. مسیحیت که جهاد ندارد, چون هیچ چیز ندارد, جامعه و قانون و تشکیلات اجتماعی براساس مسیحیت ندارد, تا قانون جهاد هم داشته باشد… اسلام دینی است که وظیفه خودش را و تعهد خودش را این می داند که یک جامعه تشکیل بدهد, اسلام آمده جامعه تشکیل بدهد, کشور تشکیل بدهد, آمده دولت تشکیل بدهد,رسالتش اصلاح جهان است. چنین دینی نمی تواند بی تفاوت باشد, قانون جهاد نداشته باشد, همچنان دولتش نمی تواند ارتش نداشته باشد. مسیحیت دائره اش محدود است و اسلام دائره اش وسیع است. مسیحیت از حدود اندرز تجاوز نمی کند; اما اسلام تمام شؤون زندگی بشر را زیر نظر دارد. قانون اجتماعی دارد, قانون اقتصادی دارد, قانون سیاسی دارد, آمده برای تشکیل دولت, تشکیل حکومت, آن وقت چه طور می تواند حکومت نداشته باشد؟ چه طور می تواند قانون جهاد نداشته باشد؟.)36

7. آیات بیانگر نفی سلطه کافران:

(لن یجعل اللّه للکافرین علی المؤمنین سبیلا.)37

(لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین.)38

(یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض.)39

استاد شهید, از این دسته آیات به عنوان: (ولاء منفی) یاد کرده است.40

8. آیات بیانگر ناروایی پیروی از ستمگران, فاسقان41 و…

9. آیات بیانگر ویژگیهای حاکم اسلامی42 و وظیفه ها و مسؤولیتهای وی.43

در این سه دسته از آیات, مسلمانان, دستور داده شده اند: حاکمیت کافران و فاسقان و… را نپذیرند و به این نیز بسنده نشده و طرح و برنامه کار و ویژگیهای حکومت گران و… فرا راه آنان قرار گرفته است.

مسلمان, باید از حکومت طاغوتان دوری گزینند, دور شوند و به حکومت صالحان روی آورند. البته در شرایطی ویژه, استثناءهایی هست که اهل نظر به آن اشاره کرده اند.44

10. آیات بیانگر اجرای حدود45, قصاص46, گردآوری مالیاتهای شرعی47, اقامه نماز جمعه48, امر به معروف و نهی از منکر49 و…

در این گونه آیات, همه مسلمانان مورد خطاب قرار گرفته اند مسلمانان بنابر دستور روشن این آیات, وظیفه دارند عدل و داد و هر آنچه که جامعه را به این مهم نزدیک می کند و پیوند انسان را با خدا استوار می سازد, پیاده کنند. پیاده کردن, یعنی حکومت کردن و تدبیر و سیاست امور را به دست گرفتن که غیر از این عدل و داد رُخ نمی نماید. این چنین حکومتی, حکومت گران و سیاست مداران ویژه می خواهد, با شرایط ویژه.

پیوند دین و دنیا از نگاه روایات

با نگاهی گذرا به مجموعه های حدیثی همچون: کتابهای چهارگانه و وسائل الشیعه, بحارالأنوار و… به این نتیجه می رسیم که اسلام نظامی است گسترده و فراگیر و برای همه شؤون زندگی انسان, چه دنیوی و چه اخروی قانون, برنامه و رهنمود دارد. در این میان, مقوله سیاست و حکومت در این روایات نیز, برجستگی ویژه ای دارد; زیرا در بابهای گوناگون این مجموعه های حدیثی, احکام بسیاری به (امام) یا (سلطان) یا (والی) یا (حاکم) ارجاع داده شده اند. و از درونمایه و محتوای آنها استفاده می شود که تشریع احکام بر اساس حکومت اسلامی است. ولایت و حکومت در بافت نظام اسلام تنیده شده است, به گونه ای که با نبود حکومت, بسیاری از احکام اسلامی تعطیل خواهد شد. در این باره کتابی نوشته شده است به نام: (الحکومة الاسلامیة فی احادیث الشیعة الامامیه)50 و در این اثر حدود هشتصد روایت, تنها از برخی از کتابهای شیعه, درباره ولایت و حکومت اسلامی استخراج شده است. اگر همه منابع حدیثی شیعه و منابع اهل سنّت, از این زاویه بررسی شود, مجموعه حدیثی بزرگی را تشکیل خواهند داد. افزون بر این, از دیدگاه شیعه, (نهج البلاغه) یک کتاب حکومتی است.

در این کتاب شریف, به ضرورت حکومت, منشاء حکومت, حقوق متقابل حاکم و مردم, چگونگی برخورد حاکمان با مردم, شرایط حاکم و به بسیاری از مسائل حکومتی اشاره شده است. در این راستا, عهدنامه مالک اشتر, مهم ترین سندی است که علی(ع) درباره حکومت از خود به یادگار گذاشته است. دراین نامه, آنچه را که یک حاکم و کارگزار در زمینه های گوناگون, اجتماعی, سیاسی, حقوقی, قضایی, نظامی و فرهنگی لازم داشته و باید به کار می بسته و جامعه را برابر آن الگو اداره می کرده, آمده است.

امام خمینی در وصیت نامه سیاسی الهی خود, پس از قرآن, نهج البلاغه را بزرگ ترین دستور زندگی مادّی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش و عمل به دستورات آن را بالاترین راه نجات می داند.

با دقت در آنچه بیان گردید و دقت و ژرف کاوی در خطبه خطبه و نامه نامه نهج البلاغه و شرحهای موجود از کلام مولی, برای خواننده محترم و انسانهای حق جو, شبهه ای نخواهد ماند که سخنان و نوشته هایی چون فراز زیر که در پاره ای از نوشته ها و کتابها دیده می شود, بسیار سست بنیاد است و از روی جهل و نادانی به قلم آمده است.

(عهدنامه مالک اشتر, فرمانی است مفصل و جامعه شناسانه با دستور العمل فراوان در آیین ملکداری و مردمداری, با تفکیک کامل دین از سیاست.)51

شگفتا! نویسنده که مدعی بود دستی در دانش دین دارد, نوشته: عهدنامه مالک اشتر را سند جدایی دین از سیاست است! چرا؟ چون در این عهدنامه, امام از از کشورداری و مسائل حکومتی و چگونگی ارتباط با طبقه های گوناگون مردم سخن گفته است!

آیا این جز واژگونه کردن یک استدلال منطقی چیز دیگری است؟

اگر از حکومت و مسائل حکومتی سخن می گوید, پس با ید گفت این عهدنامه سند دخالت دین در امور حکومت است نه عکس آن.

با این همه چرا اینان چنین برداشتی از نهج البلاغه و عهدنامه مالک اشتر دارند؟ علت آن تا حدودی روشن است متأسفانه پیروان تفکر لیبرال غرب, در جهان اسلام, از همان چشم اندازی که آن تفکر به مسیحیت نگریسته به تفسیر و تحلیل آن پرداخته, به اسلام و منابع آن می نگرند و به تفسیر و تحلیل می پردازند. پیش فرض این گروه این است که دین از سیاست جداست و مسائل حکومتی جزو دین نیست; یعنی نباید باشد. بر اساس چنین نگرشی, طبیعی است که نتیجه گرفته شود: امام علی(ع) عهدنامه را از موضع امامت و حکومت و دین, انشاء نفرموده است, بلکه در آیین مملکت داری است با جدایی کامل دین از سیاست.

برای این که به گونه ای روشن تر نشان دهیم که اسلام قلمرو اجتماعی دارد و حکومت نیز جزو دین است و درنتیجه, قیاس دین اسلام با مسیحیت نادرست است, تنها به فهرست چند دسته از روایات در زیر اشاره می کنیم:

1. روایاتی که اهمیت و ارزش حکومت را بیان می کنند, از جمله:

(اسلام دارای پنج ستون است: نماز, زکات, حجّ, روزه وولایت.)52

زراره از امام(ع) می پرسد که کدام یک برتر است و چرا؟ امام در پاسخ می فرمایند: ولایت, زیرا (والی) راهنمای دیگر اعمال است, یعنی اگر حاکم عادلی باشد, نماز, زکات, حجّ و… آن چنان که خدا خواسته, انجام و برگزار می شود.

از این روایت و بسیاری از روایات دیگر که همین مضمون را تأیید می کنند بر می آید که ولایت جزو دین است و بانبود آن, دیگر واجبات هم آن گونه که خدا خواسته است, پیاده نخواهد شد. اهتمام اسلام به امامت و حکومت به اندازه ای است که می گوید

(اگر بر روی زمین جز دو نفر باقی نمانند یکی از آن دو امام خواهد بود.)53

2. روایاتی که دلالت دارند در اسلام به همه شؤون زندگی انسان توجه شده است.54

3. روایاتی که فلسفه امامت و ولایت را تبیین می کنند.55

4. روایاتی که مردم را به تشکیل حکومت فرا می خوانند.56

5. روایاتی که حقوق متقابل مردم و حکومت را بیان می کنند.57

6. روایاتی که در باب ضرورت و اهمیت حکومت و نیاز مردم بدان وارد شده است.58

استاد شهید, با استفاده از آیات و روایات به ترسیم خطوط اصلی ویژگیهای اسلام در سه بخش: 1. شناخت شناسی 2. جهان بینی 3. ایدئولوژی, پرداخته است.59

در بیان ویژگیهای اسلام, از نظر ایدئولوژیکی, پس از آن که به گستردگی آن اشاره می کند, سی ویژگی را فهرست می کند که بر جامعیت دین اسلام در ابعاد گوناگون: اجتماعی, سیاسی, اقتصادی, فرهنگی, قضایی و… دلالت دارند.60 آن بزرگوار, در جای جای آثار خود از جامعیت اسلام در ابعاد گوناگون سخن گفته است. از جمله در کتاب (نظام اقتصادی اسلام) آمده است: اسلام دو گونه پیوند با اقتصاد دارد: مستقیم و غیر مستقیم.

پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد, از آن جهت است که به گونه ای مستقیم, اصولی را به عنوان رهنمودهای اقتصادی درباره: مالکیت, مبادلات, مالیاتها, ارث, هبه, صدقه, وقف, مجازاتهای مالی و یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و جز آن آورده است. اسلام, کتاب البیع, کتاب الاجاره, کتاب الوکاله, کتاب الرهن, کتاب الارث, کتاب الهبه و کتاب الوقف دارد. پیوند غیرمستقیم اسلام با اقتصاد از راه اخلاق است. اسلام, مردم را به امانت, عفّت, عدالت, احسان, ایثار, منع دزدی, خیانت, رشوه و… سفارش می کند.61

پیوند اسلام با سیاست و تربیت و… نیز به همین گونه است:

اسلام درباره سیاست, اصولی چون: حاکمیت مطلق خداوند, نفی طاغوتها و ستمگران, لزوم پیروی از پیامبر(ص) و اولی الامر و دیگر حاکمان شرعی, قضاوت به حقّ, اصل عدالت و قیام به قسط و بسیاری از اصول ارزشی دیگر از پیوند اسلام و سیاست سخن می گویند.

ولایت و حکومت پیامبر اسلام(ص)

استاد شهید مرتضی مطهری, در کتابهای گوناگون خود, با استناد به کتاب و سنّت و سیره نبوی, سه مقام برای پیامبر اکرم(ص) بر می شمارد:62

1. پیامبر اسلام(ص) افزون بر دریافت وحی, امام و پیشوا و مرجع دین مردم بود:

(ما اتیکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا.)63

2. ولایت قضایی داشت, حکمش در اختلافهای حقوقی و دعاوی نافذ بود:

(فلا وربّک لایؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم…)64

3. ولایت سیاسی و اجتماعی داشت:

(النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم.)65

(اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول واولی الامر منکم.)66

استاد شهید یادآور می شود: پیامبر(ص) در زمان خود, (ولیّ امر) مسلمانان بود و این شأن را خداوند به ایشان داده بود, نه این که از سوی مردم به آن حضرت تفویض شده باشد. در این مسأله شیعه و سنّی با هم یکسان می اندیشند.67

با دقت در این آیات و سخنان شهید مطهری سستی و بی پایگی فراز زیر که نویسنده ای آن را به قلم آورده به خوبی روشن می شود:

(نبوّت و حکومت دو امر و یا دو شغل کاملا مجزا و متفاوت, با دو منشاء یا دو مبنای مختلف غیرقابل تلفیق در یکدیگر بوده و در آن مراجعه و مصالحه و مشورت به مردم را شدیداً منع و بلکه ملامت می نماید.)68

کسی ادّعا نکرده است که نبوت و حکومت یک شغل و مقامند. متفکران شیعه و سنی, آن دو را, دو مقام دانسته اند که در پیامبر اسلام(ص) و شماری از پیامبران دیگر, جمع بوده است. نویسنده, چون با پیش فرض جدایی دین از سیاست و همچنین با پیش فرض این که امر حکومت حتی در زمان پیامبر(ص) نیز, با مردم بوده است به سراغ آیات رفته و آن دو را غیر قابل جمع دانسته است. و نتیجه گرفته است: چون پیامبر شدن پیامبر با رأی مردم تحقق نمی پذیرد ولی تشکیل حکومت, به رأی و مشورت مردم مربوط است بنابراین, نبوت با حکومت قابل جمع نیست سؤال ما از ایشان این است که اگر آن دو قابل جمع نیستند, چرا در شماری از پیامبران و پیامبر اسلام(ص) جمع بوده است به گواهی قرآن و تاریخ چطور می شود که جمع بین نبوت و حکومت ممکن نباشد و قرآن به آن دستور بدهد و یا از آن که در دیگر پیامبران جمع بوده, خبر دهد. این دستور و آن خبر حکایت از آن دارد که پیامبران باید مشعل حکومت دینی برافروزند و پیروان در هر زمان و مکان نیز.

اگر قرآن, نبوت و حکومت را در پیامبر اسلام(ص) جمع کرده است, به معنای آن است که یکی از منصبهای پیامبر اسلام(ص) حکومت بوده است, نه آن که حکومت عین نبوت باشد.

همان گونه که اشاره کردیم, در این که حکومت پیامبر اسلام(ص) از سوی خدا و بخشی از وظیفه دینی آن بزرگوار بوده است, اختلافی در میان مذاهب اسلامی وجود ندارد.

این موضوع (حکومت کاری خدایی است) حتی پیش از هجرت و تشکیل حکومت به وسیله پیامبر(ص) به گروهی از مردم اعلام شده بود. وقتی که رئیس قبیله بنی عامر گفت: با تو بیعت می کنیم به شرط این که پس از تو حکومت با ما باشد, پیامبر گرامی اسلام در پاسخ فرمود:

(امر حکومت و خلافت به دست خداست و آن را به هر کس بخواهد می سپارد.)69

قرآن, بیعت با پیامبر اسلام(ص) را بیعت با خدا خوانده است:

(انّ الذین یبایعونک انّما یبایعون اللّه…)70

افزون بر همه اینها و (شاورهم فی الامر)71 به چه معناست؟ آیا خدا از پیامبر خواسته است که در امر رسالت و نبوت با مردم به رایزنی بپردازد که خود این فرض را نفی کردید. همه متفکران و مفسران شیعه و بسیاری از اهل سنّت بر این باورند که رایزنی در آیه یاد شده در امور حکومتی است و در جایی است که از سوی خداوند دستوری نرسیده باشد.72

امامت و رهبری محور سیاستهای شیعی

از د یدگاه شیعه, مقصوداز امامت استمرار همه شؤون و مناصب پیامبر(ص) به استثنای نبوت, در جانشینان بر حق ایشان است. بنابراین, ولایت و رهبری سیاسی یکی از شاخه های امامت است, نه همه آن.73

عالمان شیعه و اهل سنّت, امامت را این گونه تعریف کرده اند:

(الامامة ریاسةٌ عامه فی امور الدّین والدنیا.)74

امامت ریاستی است عمومی در کارهای دینی و دنیوی.

استاد شهید, پس از نقل تعریف امامت در تفسیر سخن خواجه نصیرالدین طوسی که گفته است: (الامام لطفٌ) می نویسد:

(امامت هم نظیر نبوّت از مسائلی است که از حدّ بشری بیرون است و به همین جهت, انتخاب امام(ع) نیز از حد استطاعت بشری بیرون است… از طریق وحی و تعیین الهی باید بیاید, با این تفاوت که نبوت مستقیماً از ناحیه خداست, ارتباط پیغمبر است با خدا و امامت, تعیین است از ناحیه پیامبر(ص) از ناحیه خدا.)75

شهید مطهّری آیات و روایات بسیاری را در اثبات این موضوع, یادآور می شود.76

شیعه بر این باور است که هر چند با رحلت پیامبر اکرم(ص) نبوت ختم شده و نخستین شأن پیامبر(ص) به پایان رسیده, ولی دیگر شؤون آن بزرگوار از جمله ولایت و رهبری سیاسی, به امامان معصوم(ع) منتقل شده است.77 هم شیعه و هم سنی, خلافت و حکومت را جزو دین می دانند, با این تفاوت که شیعه بر اساس دلیلهایی که دارد به نصّ و نصب باور دارد ولی سنیان بر این باورند که این موضوع براساس آیات شوری و حدیث لایجتمع امتی علی خطاء) به اهل حلّ و عقد واگذار شده است. هر دو گروه در اداره جامعه و کشور از قرآن و سنّت نبوی بهره می گیرند و سیاست و حکومت را جزو دین می دانند.

با این همه, مهندس بازرگان می نویسد:

(اوّلین مصیبتی که مسلمانان بعد از رحلت پیامبر(ص) با آن رو به رو و جدای از یکدیگر شدند, بر سر جانشینی سیاسی پیامبر یا حکومت بر امت بود که به زودی طرفین دعوی, برای مشروعیت دادن به قدرتشان و بر کرسی نشاندن نظرشان دین و خدا را وارد ماجرا کردند.)78

نویسنده در این فراز و ابراز این عقیده با یکی از مسلمات و ضروریات مذهب شیعه به مخالفت برخاسته است. ایشان درگیری امام علی(ع) را با مخالفان درباره خلافت پس از پیامبر(ص), بی ارتباط با آموزه های اسلام خوانده است. او مدّعی است که علی(ع) و مخالفانش هر کدام برای مشروعیت دادن به خود و سخنانشان پای دین را به میان کشیدند. درگذشته یادآور شدیم که خلافت علی(ع) از دیدگاه عالمان شیعه جزو دین بوده است. رخداد بزرگ غدیر خم, سخنان پیامبر اکرم(ص) و آیه شریفه ای که خداوند در آن پیامبر اسلام را مأمور به ابلاغ می کند, تا پایان بخش رسالت او باشد:

(یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.)79

ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت به سوی تو نازل شده, ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنی رسالت خدایی خود را به اتمام نرسانده ای.

به روشنی به سخن شیعه مهر تأیید می نهند و ولایت و امامت علی(ع) پس از پیامبر(ص) جزء جدایی ناپذیر دین معرفی می کنند و این دلیلها و دهها دلیل دیگر واهی بودن سخن بازرگان را می نمایاند که حق طلبی علی(ع) و یاران, دعوا بر سر قدرت و وارد کردن دین به ماجرا نبود, بلکه دفاع از اصل و کیان دین بود.

استا شهید مطهری و بسیاری از مفسران دیگر پس از شرح آیه اظهار می دارند: آنچه را که پیامبر در این آیه مأمور به ابلاغ آن بود که اگر ابلاغ نمی کرد رسالت خود را انجام نداده بود, مسأله امامت و خلافت بود.80

از آیه بالا و آیه شریفه زیر:

(الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا.)81

امروز, کافران از دین شما نا امید شدند, از آنها نترسید از من بترسید, امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم, و به اسلام, به عنوان دین شما راضی شدم.

که درباره همان واقعه غدیر شرف نزول پیدا کرده به دست می آید, امامت و خلافت, جزو دین و برنامه رسالت, بلکه مهم ترین جزو آن بوده است که اگر پیامبر آن را ابلاغ نمی فرمود, رسالتش ناتمام می ماند.

از آیه دوم استفاده می شود که اسلام منهای ولایت نه کامل است و نه تمام و نه مورد رضایت خداوند. با این بیان, باز هم جای شکی باقی می ماند که ولایت جزو دین است.

گروهی پنداشته اند: (امامت) و یا (ولایت) به معنی کشور داری در فرهنگ اسلامی مطرح نبوده است.82 شهید مطهّری به این شبهه نیز, پاسخ می گوید و چندین روایت از کتابهای حدیثی نقل می کند که (امامت) به همین معنی آمده است; بلکه در خود قرآن این واژه بر رهبران سیاسی اطلاق شده است.83 همچنین واژه ولایت, در بسیاری از روایات به معنای سرپرستی و اداره امور جامعه آمده است. تنها در نهج البلاغه, این واژه و برگرفته های آن, در حدود پنجاه مورد, درباره کشورداری وسلطه سیاسی آمده است.84

مقالات مرتبط:

قلمرو اجتماعی دین از دیدگاه شهید مطهری بخش دوم

پی نوشت:

1. (مجموعه آثار), استاد شهید مطهری, ج63/2, صدرا.

2. همان مدرک.

3. (امامت و رهبری)92/, صدرا.

4. (پیرامون انقلاب اسلامی)80/, صدرا.

5. (مجموعه آثار), ج520/2; ج624/4, صدرا.

6. (نظام حقوق زن در اسلام)112/ 114, صدرا; (نظام اقتصادی در اسلام)16/.

7. (نظری به نظام اقتصادی در اسلام)16/ 17, صدرا.

8. (ولایت فقیه), امام خمینی5/, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

9. همان مدرک.

10. سوره (انعام), آیه 57.

11. سوره (انعام), آیه 62.

11. سوره (انعام), آیه 62.

12. سوره (مؤمن), آیه 12.

13. سوره (مائده), آیه 44.

14. سوره (مائده), آیه 45.

15. سوره (مائده, آیه 47.

16. سوره (بقره), آیه 124/, (نساء), 54.

17. سوره (ص), آیه های 20, 26; سوره (بقره), آیه های 247 251.

18. سوره (ص), آیه 35.

19. سوره (یوسف), آیه های 55, 101.

20. سوره (مائده), آیه 20.

21. سوره (احزاب),آیه 6; سوره (نساء), آیه 59.

22. سوره (نساء), آیه 65.

23. سوره (نساء), آیه 59; (مائده), آیه های 55, 67, 3. برای شرح و تفسیر این آیات, ر.ک: (امامت و رهبری) و (ولاء ولایتها), از شهید مطهری.

24. سوره (نحل), آیه 26; سوره (اعراف), آیه 59; سوره (بقره), آیه 129; سوره (آل عمران), آیه 164; سوره (شعراء), آیه 106, 124; 151; 160; سوره (اعراف), آیه 157; سوره (حدید), آیه 25; سوره (هود) ,آیه 88; سوره (اعراف), آیه 142.

25. سوره (حجّ), آیه 41.

26. سوره (بقره), آیه های 246 251.

27. سوره (ص), آیه 25.

28. سوره (ص), آیه 20.

29. سوره (مائده), آیه 20.

30. (وسائل الشیعه), ج308/18; (غرر ودرر), ج386/; ج439/2; ج90/5.

31. سوره (توبه), آیه 41.

32. سوره (تحریم), آیه 9.

33. سوره (توبه), آیه 12.

34. سوره (انفال), آیه 60.

35. درباره جهاد, حدود پانصد آیه در قرآن مجید وجود دارد. استاد شهید پاره ای از این آیات شریفه را در کتاب (جهاد) شرح و تفسیر کرده است.

36. (جهاد)17/ 18, صدرا.

37. سوره (نساء), آیه 141.

38. سوره (آل عمران), آیه 28.

39. سوره (مائده) آیه 51.

40. (ولاءها ولایتها) 11/ 19.

41. سوره (بقره), آیه 124; سوره (هود), آیه 113; سوره (شعراء), آیه 151; سوره (کهف), آیه 28; سوره (انسان), آیه 24; سوره (احزاب), آیه 67; سوره (نساء), آیه 115.

42. سوره (نساء), آیه های 141 115; سوره (آل عمران), آیه های 28, 100; سوره (مائده), آیه 51; سوره (انسان), آیه 248; سوره (شعراء), آیه 151; سوره (بقره), آیه های 124, 247; سوره (مناقون), آیه 8; سوره (یوسف), آیه 55.

43. سوره (نساء), آیه 105; سوره (مائده), آیه های 48 49; سوره (اعراف), آیه 157; سوره (حج), آیه 41.

44. مجلّه (حوزه), شماره 287/82.

45. سوره (مائده), آیه 38; سوره (نور), آیه 2.

46. سوره (بقره), آیه 178.

47. سوره (انفال), آیه 41; سوره (توبه), آیه 103.

48. سوره (جمعه), آیه های 9 11.

49. سوره (آل عمران), آیه های 104, 110; سوره (توبه), آیه 112.

50. (الحکومة الاسلامیة فی احادیث الشیعة الامامیه), غلامرضا سلطانی, حسین مظاهری ابوالحسن مصلحی, محسن خرازی, رضا استادی, مؤسسه در راه حقّ, قم.

51. از سخنرانی آقای مهندس بازرگان در انجمن مهندسین.

52. (اصول کافی), ج18/2, دار صعب, دارالتعارف, بیروت.

53. همان مدرک, ج180/1.

54. همان مدرک, ج59/1 52.

55. (علل الشرایع), شیخ صدوق, ج253/1, داراحیاء التراث العربی.

56. (مستدرک الوسائل), ج14/6, مؤسسه آل البیت.

57. (نهج البلاغه) فیض, خطبه 34 و 207.

58. (غررالحکم و دررالکلم), آمدی, ج10/4, 457; ج271/1; (اصول کافی), ج200/1; (نهج البلاغه), فیض الاسلام, خطبه 146, 40 و حکمت 244, (الاختصاص), شیخ مفید 263/, جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

59. (مجموعه آثار), ج229/2 250.

60. همان مدرک 240/ 250.

61. (نظری به نظام اقتصادی اسلام)16/ 17.

61. (مجموعه آثار), ج281/3; ج841/4; (اسلام و مقتضیات زمان), ج169/1; (امامت و رهبری 44/11 56.

63. سوره (حشر), آیه 7.

64. سوره (نساء), ایه 65.

65. سوره (احزاب), آیه 6.

66. سوره (نساء), آیه 59.

67. (ولاءها و ولایتها)52/.

68. مجله (کیان), شماره 28 / 65 .

69. (السیرة النبویة), ابن هشام, ج66/2, داراحیاء التراث العربی, بیروت. (امامت و رهبری), شهید مطهری104/.

70. سوره (فتح), آیه 9.

71. سوره (آل عمران), آیه 158.

72. بیش تر مفسران این مسأله را در ذیل آیه (شاورهم فی الامر), آورده اند, از جمله, علامه طباطبایی در (المیزان), ج57/4, اسماعیلیان.

73. (امامت و رهبری)70/ 71.

74. همان مدرک92/.

75. همان مدرک.

76. همان مدرک100/ 109, 117, 137.

77. همان مدرک51/.

78. جزوه سخنرانی, مهندس بازرگان در انجمن مهندسین.

79. سوره (مائده), آیه 67.

80. سوره (مائده), آیه 3.

82. (حکمت و حکومت), دکتر مهدی حائری178/.

83. (ولاءها و ولایتها)55/ 58.

84. (نهج البلاغه), خطبه 2, نامه 10, 42. در عهدنامه مالک اشتر, در چندین جا به این معنی آمده است.

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است