در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: یسب، یعقوبی، ابوالقاسم ؛


تذکر:این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

اخلاق پژوهان که در حوزه بحثهای اخلاقی، فلسفه اخلاق، رفتارشناسی انسان و ریشه های آن ژرفکاوی و ژرف اندیشی کرده اند، از مقوله ای به عنوان (خود) با گونه هایی مانند: (خودشناسی)، (خودیابی) (خود عزتّمند) و یا (خود زیانی)، (خودفراموشی) و مبارزه با (خود) (جهاد نفس) سخن گفته اند.

این گونه مقوله ها، در کارنامه دانشهای بشری، دل نگرانیهای فراوانی را برای اخلاق پژوهان و رفتارشناسان، دانشمندان دانشهای بشری، به همراه داشته و همه کسانی که به رهایی انسان از ضد ارزشها و روی آوردن او به ارزشها و والاییها و برتریهای اخلاقی و روحی می اندیشیده اند، در این عرصه تلاش و کوشش کرده اند تا این که بتوانند گرمای شعله ایمان را همراه با سیروسلوک اخلاقی در ذهن و ضمیر آدمیان برافروزانند.

در این میان، از عالمان و دانشورانی باید یاد کرد که در حوزه اندیشه و معارف اسلامی، نگرشی همه سویه و فراگیر داشته اند و به (اخلاق) و مسائل پیوسته به آن ، هماره، به عنوان بخش مهم و بنیادی از آموزه های دینی نگریسته و در پی آن بوده اند که ریشه های آن را با شیوه های نوین و منطقی و کاربردی، استوار سازند.

علامه فرزانه استاد شهید مطهری را باید از پیشگامان و پیشتازان این میدان در زمان معاصر دانست که ضمن پاسداشت کوششهای پیشینیان، از خود طرح نو و ابتکاری و روشهای نوین در بررسی مسائل اخلاق به یادگار گذاشت.

بحثهای اخلاقی از دل نگرانیهای اساسی و نگرانیهای ذهنی فراوان استاد به شمار می رفت. گفتارهای گوناگون و گاه مکرّر ایشان در این زمینه، گویای این است که وی در صدد پی ریزی نظام علمی و عملی زلال و کارساز مسائل اخلاقی بوده و این نکته، در سراسر آثار به جامانده از ایشان به خوبی نمایان است.

پیرایستن اخلاق اسلامی از ناراستیها و نازیباییها و پالایش آن از انحرافها و واپس گراییها از یک سو، و آراستن و ارائه نظام اخلاقی اسلام همراه با روش نقد و بررسی و مقایسه آن با دیگر مکتبهای اخلاقی از دیگر سوی، یکی از آرزوهای استاد شهید بوده است:

(ما می خواهیم ارزشهای اصیل انسانی را بر مبنای اسلام بشناسیم… تا مکتبهای مختلف را طرح و سپس نقد نکنیم. نمی توانیم نظر اسلام را بشناسیم… نقد به معنی واقعی مانند عمل (صرّاف) است; یعنی می خواهد بفهمد چند درصد یک طلای خالص یا نقره خالص است و چقدر مخلوط دارد.)1

آنچه استاد آن را به عنوان پایه و بنیاد اخلاق مورد بحث و بررسی قرار داده، عبارت است از: (خودی در اخلاق) که عنوان و محتوای این نوشتار را تشکیل می دهد. البته استاد از آن به عنوان (اخلاق مکرمتی) نیز یاد کرده که به آن اشاره خواهیم کرد. شهید مطهری، از آغاز ورود به دریای بی کران معارف اسلامی و از نخستین روزهای حضور در محضر آیات قرآنی، از آرزویی بزرگ در زمینه نقش (خودی) در اخلاق یاد می کند:

(از بیست سال پیش این مسأله [خودی در اخلاق] فکر من را به خود جلب کرده بود و تدریجاً، یادداشتهای زیادی جمع کردم… اگر روزی اینها را جمع کنم یک مطلب فوق العاده عالی در این زمینه می شود.)2

گرچه این آرزوی استاد، آن گونه که می خواست برآورده نشد و مسائل اخلاقی را مانند دیگر بخشهای معارف اسلام نتوانست تدوین و به گونه سامان مند عرضه کند، لکن به گونه پراکنده و به مناسبتهای گوناگون، بویژه در سخنرانیها و گفتارها، به این طرح و آرزوی دیرینه اشارتهایی داشته است:

(این مطلب، یک ریشه خیلی عمیقی در معارف اسلامی دارد و آن مسأله (خود را گم کردن) و (خود را نیافتن) و در مقابل (خود را باز یافتن) است. فلسفه اخلاق اسلامی، براساس خود واقعی را باز یافتن است; یعنی ضد اخلاقها را همیشه از (خود را گم کردن) پیدا می شود و آنچه که اخلاق و تعالی و ارزش است، از (بازیافتن خود) پیدا می شود.)3

استاد بر خلاف سیره پیشینیان، که بیش تر به اخلاق توصیه ای تکیه می کردند، بر این باور بود که اخلاق به عنوان نوعی قواعد رفتار و منش فردی و اجتماعی، محورهای جدّی و گسترده ای از قبیل: فلسفه اخلاق، معیار فعل اخلاقی، نسبیت اخلاق، قلمرو اخلاق و آداب، ملاک و معیار ارزشها و… دارد و:

(صرف توصیه کردن به این که اخلاق خوب داشته باشید، معرف یک مکتب اخلاقی نمی تواند باشد… وقتی می گوییم: اصول و مبانی اخلاق اسلامی معنایش این است که ببینیم چه چیزهایی را در اخلاق خوب می داند و چه چیزهایی را اخلاق بد… در این صورت می توانیم روش اخلاقی و تربیتی اسلام را بفهمیم.)4

می بینید که تفکر استاد در زمینه مسائل اخلاقی، تفکری روش مند و بنیادی است. او، به روشها و قالبها به همان اندازه می اندیشید که به محتوا و هدفها. به همین جهت در بررسی بحثهای اخلاقی، روش اجتهادی را پیش گرفت و با نقد و بررسیهای گوناگون این اصل بنیادین و اصیل را استخراج و استنباط کرد که (خودی) در اخلاق پایه و اساس است:

(در این زمینه، مطالب زیادی در معارف اسلامی هست، چه در متون اسلامی، مثل قرآن و نهج البلاغه یا احادیث، چه در کلمات حکمای اسلامی و چه در کلمات عرفا بالخصوص.)5

شهید مطهری در گزینش عنوان: (خودی در اخلاق)، که آن را مهم ترین مسأله می داند، به مقدار زیادی از عرفا سود جسته و استفاده کرده است و می گوید عرفا، یک حرف اساسی دارند:

(فناء فی اللّه و بقاء فی اللّه، آن آخرش به همین بر می گردد، فنای از (خود) و بقای به یک (خود) روح مطلب همین است.)6

آن گاه، برای تواناسازی و ثابت کردن این برداشت، به داستانهای مثالی، استعاره ها و تشبیه های عرفا در نوشته های عرفانی، چه نثر و چه شعر، اشاره می کند و در این زمینه به داستان (سیمرغ) که عطار آن را به نظم کشیده پرداخته و می نویسد: آن سی مرغ وقتی از هفت شهر عشق گذشتند و به آخر راه که همان قله بود رسیدند (سی تا) بیش تر نماندند، نگاه کردند دیدند (سیمرغ) همان (خودشان) هستند، یعنی (سی مرغ)! و نتیجه می گیرد:

(تو وقتی حقیقت را کاملاً بشکافی، بعد او را می بینی که از تو به خودت نزدیک تر است. وقتی از خود خیالی و فانی خودت غایب بشوی، قائم به خود او می شوی.)7

نوشتار حاضر گامی است در جهت ارائه محور اساسی اخلاق در فرهنگ اسلام، همان باوری که استاد مطهری در جای جای آثار و گفتارش بر آن پای می فشرد.

مفهوم خودی

(خودی) در انسان; یعنی همان گوهر گرانمایه ای که زمینه پرش و پرورش را در او به وجود آورده و از فرش تا عرش، او را به پرواز می آورد و از ملک به سوی ملکوتش می کشاند.

(خودی) سرمایه ای است که انسان با آن می تواند جهان هستی را در نوردد و از همه پدیده های دست وپاگیر طبیعی و حیوانی خود را برهاند. (خودی)، زمینه ساز مقام و جایگاهی است که قرآن آن را (خلیفة الله)8 شدن نامیده و فرشتگان را در برابر او وادار به کُرنش و سرفرودآوردن و بزرگداشت و فراگیری دانش کرده است.9

همین (خودی) است که آدمی را شایسته برداشتن بار (امانتی الهی)10 ساخته است که آسمانها و زمینها و دیگر پدیده ها و آفریده ها از برداشتن آن سرباز زده اند. بر اساس همین خمیرمایه و شایستگی ذاتی است که تاج (ولقد کرّمنا بنی آدم)11 بر سر انسان نهاده شد و او در میان دیگر پدیده های جهان آفرینش، مقامی ویژه و برجسته یافت و خدای درباره او (احسن تقویم)12 و (احسن الخالقین)13 فرمود.

مفهوم (خودی) در فرهنگ دینی در قالب عبارتها و اشارتهای گوناگون آمده است:

گاهی قرآن از آن به (نفس مطمئنّه)14 و خود اطمینان و آرامش بخش یاد کرده که منشأ و قار و ثبات آدمی در همه میدانهای معنوی است. انسانی که به این خودی دست یافت، طوفانها و گردابها و گردبادها او را از جا نمی کند، چون وقار و سکینه و سنگینی یافته است.

گاهی در آثار این خودی اشارت کرده که (واوحینا الیهم فعل الخیرات)15 ما به آدمی انجام کار نیک و زیبا را الهام کرده ایم; یعنی به او گوهری ذاتی بخشیده ایم که اگر بخواهد به زیباییهای روحی و خویهای پسندیده انسانی برسد، زمینه اش فراهم است.

باری، واژه (خودی) ریشه در قرآن و سخنان معصومان و سخنان عارفان والا مقام دارد و مقصود این نوشتار از این عنوان، آن حقیقتی است در انسان که اگر او را درست بشناسد و به گونه شایسته از آن بهره گیرد، مسافت از خاک تا به افلاک را به آسانی می پیماید (و آنچه در وهم ناید آن شود)، به فرموده مولی(ع):

(ان النفس لجوهرة ثمینة من صانها رفعها و من ابتذلها وضعها.)16

(خود) انسانی گوهری ارزش مند است اگر آدمی درست آن را پاس بدارد، سربلندی و سرفرازی می یابد و اگر آن را ارج ننهد، به پستی و پلشتی گرفتار آید.

گونه های خودی

1. دائره خود طبیعی و حیوانی.

2. خود ملکوتی و انسانی.

به هر نسبت که انسان از خود طبیعی و حیوانی دور شود و به قلمرو خود انسانی نزدیک گردد و به دایره خود ملکوتی گام بگذارد، افق بینش و نگرش و گرایشهای او بالاتر و والاتر می گردد و از هر گونه عامل دست وپا گیر رهایی یافته و به رشد روانی و روحی گسترده، دست می یابد.

هر یک از این خودیهای حیوانی و انسانی در جای خود، شدت و ضعف دارند و به اصطلاح (مشکک)اند. از این روست که قرآن به هنگام ترسیم جایگاه (نفس) و (خود) انسانی از (خود)های گوناگون نام می برد: (نفس اماره)17، (نفس لوامه)18 و (نفس مطمئنه)19. به گفته شهید مطهری:

(هر یک از این صفات نشان دهنده یک درجه و یک مرتبه از نفس است…. در حقیقت، آدمی دارای یک روح و یک جان بیش تر نیست، ولی انسان در مراحل و مراتب نفس مختلف است.)20

در واقع شخصیت و خود انسانی مدارج گوناگونی دارد، نردبانی را می ماند چند پله که گاه در پله فرو دین است و گاهی در مرتبه میانی و گاه در پله بالا و فرازین. از دیدگاه اسلامی، انسان، با این که یک حیوان است، مانند دیگر حیوانها، نفخه ای از روح الهی در او هست و لُمعه ای از ملکوت نیز در وجود او به امانت نهاده شده است. به نظر استاد:

(… انسان (من) حیوانی هم دارد، ولی من حیوانی در انسان طفیلی است من اصیل نیست، من اصیل در انسان همان من ملکوتی است… آن جا که (من) از آن حرفهای عالی می گوید، آن درجه عالی من انسان است که دارد حرف می زند و آن جا که از این مسائل حیوانی صحبت می کند، درجات پایین آن است.)21

نگرانی، تشویش و درگیری و دشمنی در انسان و جامعه های انسانی، ریشه در (خود) حیوانی دارند. آرامش، اطمینان، سلامت روان، نوعدوستی، ایثار انصاف و… ریشه در (خود) الهی و ملکوتی. حاکمیت (من) واقعی و خود اصیل بر من سربار و انگلی و ناخود ثمره اش پایان گرفتن درگیریها و دشمنیها در درون آدمی و جامعه انسانی است.

(انسان به حسب آن درجه عالی خود… میان خود با افراد دیگر من و مایی نمی بیند… ولی وقتی که به درجات دانی و طبیعی (خود) می رسد، به حکم ضیق و تزاحمی که در طبیعت هست، هر منی خود به خود برای حفظ و بقاء خویش کوشش می کند و طبعاً دیگران را نفی می نماید.)22

از دیدگاه شهید مطهری، مهم ترین پایه اخلاق اسلامی در مسأله (خودی) شکل می گیرد. در باور ایشان (سلامت روان)23 آدمی در گرو (نظام دادن به غرائز)24 و خودهای درونی اوست. اگر در جدال و درگیری (عقل و نفس) یا (اراده اخلاقی و هوای نفسانی)، اولی بر دومی فائق آید و پیروز گردد، پایه شخصیت اخلاقی انسان در پیدایی و آشکارشدگی خصلتهای انسانی ساخته می شود و آدمی متخلق به اخلاق الهی می گردد و اگر به عکس باشد، انسان در نشیب نابودی و از هم گسستگی قرار می گیرد و تا (اسفل سافلین)25 و (بل هم اضل سبیلا)26 کشیده می شود و تباه می گردد:

(انسان وقتی اراده اخلاقیش غالب می شود، احساس می کند (خودش) پیروز شده و گویی بر بیگانه ای پیروز یافته; امّا وقتی طبیعتش غالب می شود. احساس می کند آن (خود) شکست خورده، معلوم می شود آن خود انسانی بیش تر (خود) است تا این خود که (ناخود) است…. آنچه که به طبیعت انسان بستگی دارد، با این که (خود) است، اصیل نیست.)27

خود انسانی و مثبت آدمی هر چه سعه و گسترش بیش تری پیدا کند، ارجمندی و بزرگی و شأن و منزلت روحی او نمود و جلوه بیش تری می یابد و کار به جایی می رسد که به تعبیر استاد، مانند علی بن ابی طالب(ع) می گوید:

وَحَسْبُکَ داءً اَنْ تَبیتَ بِبَطْنَةٍ

وَحَوْلَکَ اَکْبادٌ تَحِنُّ الی القِدِّ28

درد تو این بس که شب سیر بخوابی و گرداگردت جگرهایی بُوَد در آرزوی پوست بزغاله.

و یا به مرحله ای راه می یابد که در برابر هجوم غارتگران به گوشه ای از کشور و قلمرو اسلامی و آزار یک زن نامسلمان می گوید:

(فلو ان امرءً مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان به عندی جدیراً.)29

به گفته استاد:

([انسان خود یافته و خود توسعه یافته] مصداق مخالف (من اصبح و لم یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم) است او شخصیت انسانیش توسعه پیدا کرده و روح بشری نه حیوانی او بزرگ شده و توسعه ایمان و وجدان پیدا کرده است.)30

استاد مطهری افزون بر طرح مسأله خودی در اخلاق و خودیابی به راهکارها و راههای رسیدن به آن و نیز خروج از گرداب ناخودها و خودپرستیها اشارت کرده و بر این باور است که خودی اصیل و واقعی در انسان مراحل گوناگون دارد که هر چند آدمی پیش تر رود از سعه و گستره خودی بیش تری برخوردار می شود و (توسعه خودی) پیدا می کند از جمله:

خود خانوادگی.

خود قبیلگی.

خود ملّی.

خود انسانی.

خود الهی.31

شعاع خودی هنگامی به کمال می رسد که انسان حق پرست و خداپرست گردد. در این مرتبه (خود) او چنان گسترش می یابد که می گوید: (هر ملک ملک ماست چون ملک خدای ماست) و یا می گوید:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست

(خروج از خودپرستی به معنی واقعی آن وقت حقیقت پیدا می کند که در یک مرزی متوقف نشود، حتی مرز انسانها… انسان چیزی را بخواهدکه خدا می خواهد… در اسلام کلمه حق پرستی و خدامطرح است و دایره خیلی از اینها، وسیع تر است.)32

بر اثر توسعه خودی اصیل و بنیادی، انسان دارای همت والا و خود متعالی می گردد، از حوزه جاذبه های مادی وحیوانی خود را رها می سازد و در میدان باز و افق بالایی قرار می گیرد که تمام دایره های بستگی و وابستگی و تمامی قید وبندها را پشت سر گذارده و به نقطه اصلی و مرکزی هستی پیوند خورده و همه چیز را مستند به خود واقعی ساخته و به معراج برتریها و والاییهای اخلاقی راه یافته است.

میل جان اندر ترقی و شرف

میل تن در کسب اسباب علف

(در اسلام خودی از میان رفتن به آن معنی نیست، ولی توسعه خودی و توسعه شخصیت هست. اما به آن گونه که شخصیت انسانی با شخصیت همه عالم یکی می شود… یعنی دایره ای بشود به شعاع بی نهایت.)33

خودی و خدا

اشاره کردیم که از دیدگاه استاد (خودی) مهم ترین مسأله در اخلاق است و به این نکته نیز پرداختیم که مقصود از این (خودی) که پایه و محور اخلاق در فرهنگ دینی و اسلامی است، آن خود اصیل و ریشه داری است که در ژرفای وجود آدمی به امانت نهاده شده و سکوی پرش آدمی به سوی کمال است.

در این بخش از نوشتار، سخن در این است که آیا این (خودی) به تنهایی راهگشا و راهبر است. اگر کسی این سرمایه را کشف کرد و شناخت، به تمام حقیقت دست یافته است؟

استاد مطهری نیز، به این پرسش رسیده و با نقد و بررسیهای گسترده و گوناگون در مکتبهای اخلاقی، نتیجه گرفته: (خداشناسی پشتوانه اخلاق است)34 و مبنای برتریها و والاییها.

به دیگر سخن، (خودی) اگر پیوند به (خدا) نخورد و خودشناسی اگر با خداشناسی هماهنگ و همسو نگردد، اخلاق هیچ گونه ضمانت اجرایی نخواهد داشت.

چون فراموش خودی یادت کنند

بنده گشتی آن که آزادت کنند

گر تو خواهی حرّی و دل زندگی

بندگی کن بندگی کن بندگی

از خودی بگذر که تا یابی خدا

فانی حق شو که تایابی بقا

آگاهی و شناخت به خود در رابطه با خدا آدمی را در مسیر رستگاریها و برتریها و والاییها قرار می دهد. این خودآگاهی و خودشناسی همراه با خداشناسی است که خرمن (من) های دروغین را می سوزاند و بیگانه ها را از حریم خانه دل بیرون می کند و دست رد به سینه ناخودها و نامحرمان می زند. آن گاه که خانه دل از صحبت اغیار خلوت و خالی شد، فرشته خویها و منشهای انسانی رخ می نماید. برای رسیدن به این معراج انسانی و اخلاقی، مرکب راهواری به نام (عبادت) و پرستش وجود دارد که آدمی را گام به گام به پیش می برد و (الف قامت یار) او را از فرش و از تنگنای دنیا و قفس تن، به کنگره عرش می رساند.

از این روی، به نظر استاد شهید، در میان تمام مکتبهای اخلاقی که ترازها و معیارهایی برای اخلاق انسانی پیشنهاد کرده اند و از مقوله هایی همچون: محبت و عاطفه، عقل و اراده، و جدان اخلاقی، زیبایی و پرستش سخن گفته اند، بهترین و عملی ترین و عینی ترین معیار، معیار بندگی خدا و پرستش اوست:

(هر کدام از این نظریات… قسمتی از حقیقت را دارد، نه تمام حقیقت را. تمام حقیقت این است که: اخلاق از مقوله عبادت و پرستش است. انسان به همان میزان که خدا را ناآگاهانه پرستش می کند، ناآگاهانه یک سلسله دستورهای الهی را پیروی می کنند، وقتی که شعور ناآگاهش تبدیل بشود به شعور آگاه… آن وقت دیگر تمام کارهای او می شود اخلاقی… مسأله اخلاق و شرافتهای انسانی و اخلاقی جز در مکتب خداپرستی، در هیچ مکتب دیگری قابل توجیه و تأیید نیست.)35

(عبادت) دریچه ای برای روح آدمی می گشاید و او را به عالم غیب و ملکوت آگاه می سازد و پیوند می زند. پیوند و گره خوردن به خود ملکوتی، ریشه همه برتریها و والاییها و زیباییهای اخلاقی می شود. این (خود) پیوند خورده با (خدا) است که تن به پستی نمی دهد، (چون خودش را به علم حضوری درک می کند)36 تا وقتی که انسان احساس کرامت نفس داشته باشد و این سرمایه را در سایه عبادت از هر گزندی در امان بدارد و نگهدارد، گرفتار ضد ارزشها نمی گردد.

استاد شهید، پستیها و زشتیهایی مانند: حسد، غیبت، تکبر، جهل و… را در این می بیند که آدمی از آن حالت والایی و برتری و بزرگی نفس که از پیوند با خدا به دست می آید، دور شود. در برابر: جود، انصاف، ایثار، راستی و درستی، امانت، عفت و… در پرتو خداشناسی به دست می آید:

(پشتوانه و اعتبار همه این مفاهیم خداشناسی است. اگر ایمان نباشد [اخلاق] مثل اسکناسی است که پشتوانه نداشته باشد.)37

بر این اساس، به همان نسبت که در اخلاق اسلامی تن به پستی دادن و خودپرستی و مانند آن، مورد نکوهش است، حفظ عزت و پاس داشتن شرافت و کرامت انسانی و خداپرستی مورد سفارش و ستایش است. برای اخلاقی کردن آدمیان و پدید آوردن جامعه اخلاقی و فضای معنوی، باید انسانها را به خود حقیقی، که همان کرامت، عزت، شرافت و نفاست نفس است، آشنا کرد.

از این روی، در نگاه شهید مطهری کرامت نفس، محور اخلاق اسلامی است38 (خودی) در اخلاق، که روش و طرح نوین استاد در اخلاق اسلامی است; یعنی کرامت نفس داشتن و این کرامت امانتی است الهی که در نهاد خداجوی آدمی سرشته شده است:

(یادم هست در [چند سال پیش] تحت عنوان: (مسأله خودی در اخلاق) سخنرانی کردم. از همان وقت، این فکر برای من پیدا شد و هر چه بیش تر مطالعه کردم، بیش تر به این فکر اعتقاد پیدا کردم که در اخلاق اسلامی، محور و آن چیزی که حجم اخلاقی به دور آن می گردد. کرامت و عزت نفس است.)39

به دیگر سخن، استاد در باب تقسیم اخلاق به اخلاق سقراطی، حدیثی و عرفانی، قسم چهارمی افزوده به نام (اخلاق مکرمتی)40

این عنوان را استاد از آیه شریفه (ولقد کرمنا بنی آدم…)41 و دعای مکارم الاخلاق امام سجاد(ع)42 و جمله معروف و مشهور پیامبر(ص) (بعثت لأتمم مکارم الأخلاق)43 و فرمایش امام علی(ع) که می فماید:

(واکرم نفسک عن کل دنیّة و ان ساقتک الی الرغائب…)44

با کرامت نفس خودت را از هر پستی دور کن، هر چند تو را بدانچه خواهانی رساند… .

برگرفته است و از فرازهای دیگری که در منابع دینی به آن اشاره شده است، مانند:

* (من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته.)45

آن که از کرامت نفس برخوردار است، گرفتار شهوتها نیست.

* (من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرّه.)46

از کسی که خودش نزد خودش خوار است بترس.

* (ان من اعظم الناس قدراً من لایری الدنیا لنفسه خطراً.)47

ارزش مندترین انسانها کسی است که خودرا با دنیای پست برابر نداند.

* (ولاتکن فظّا یکره الناس قربک ولاتکن واهنا یحقرک من عرفک.)48

تندخویی که مردم از معاشرت با تو بپرهیزند، مباش. خود را نیز پست نکن که دیگران تو را خوار شمارند.

از مجموع این آموزه های دینی، استاد به این اصل بنیادین دست یافته است که زیربنای اخلاق اسلامی، همانا (بازگشت دادن انسان به خود و متوجه کردن او به شرافت و کرامت ذاتی خویش)49 است.

در شرح و تحلیل این اصل، تفسیر ایشان از واقعیت انسان، دلپذیر و شنیدنی است:

(انسان به حسب (من ملکوتی) خودش کمالاتی دارد، کمالاتی واقعی، نه قراردادی. کاری که متناسب با کمال معنوی و روحی انسان باشد، می شود کار علوی و کار ارزش مند و کاری که با جنبه علوی روح سروکار ندارد، می شود یک کار عادی… اگر این مطلب را بگوییم به یک اصل اسلامی بسیار بزرگی می رسیم که حکما نگفته اند و آن این است که: انسان به حکم این که دارای یک شرافت و کرامت ذاتی است که [همان] جنبه ملکوتی و نفخه الهی است ناآگاهانه آن کرامت رااحساس می کند و بعد در میان کارها و ملکات احساس می کند که این کار با این شرافت متناسب هست یا نه. وقتی احساس تناسب و همآهنگی می کند آن را خیر و فضیلت می شمرد و وقتی آن را بر خلاف آن کرامت می یابد، آن را رذیلت می داند….)50

استاد با کشف و استخراج و استنباط عالمانه، خویها و منشهای پسندیده و ناپسندیده آدمی را ریشه یابی می کند و آن را به یک اصل بنیادی و یک پایه مهم و اساسی بر می گرداند و نام آن را (کرامت ذاتی) انسان می نامد. با این شیوه و روش، اخلاق اسلامی را بر محور کرامت استوار می سازد و کرامت را کشف خودی اصیل در انسان می شمرد و با این شیوه نوین، افق روشنی به سوی فهم و درک بسیاری از منابع دینی می گشاید و خود در این زمینه، به روشنی می نویسد:

(در مکتب اسلام تمام احساسهای اخلاقی از پیدا کردن (خودش و احساس واقعیت پیدا می شود. اگر انسان خود واقعی اش را پیدا کند، می بیند تمام… ارزشهای اخلاقی و نیز ضداخلاقی معنی پیدا می کند. بعد از این است که انسان می بیند تمام اخبار اسلامی [در باب اخلاق] یک فلسفه خاص دارد و اخلاق در اسلام بر محور خودشناسی و احساس کرامت در خود واقعی و اخلاق اسلامی براساس این پایه بنا شده است.)51

برای نمودن و برجسته کردن این سخن استاد، کافی است نگاهی گذرا به برخی از منابع روایی و نمونه های عینی و تاریخی داشته باشیم، تا محور بودن (کرامت) در اخلاق را بهتر درک و فهم کنیم.

علی(ع) می فرماید:

(احسن الأخلاق ما حملک علی المکارم.)52

نیکوتری خلق و خوی آن است که انسان را به کارهای بزرگوارانه وادار سازد.

و یا می فرماید:

(الکرم معدن الخیر)53

مرکز و محور نیکیها، کرامت است.

ییا می فرماید:

(النفس الکریمة لاتؤثر فیها النکبات.)54

آن که به کرامت نفس و (خودش) دست یافت، نکبت و آفت در او بی اثر است.

(الکریم یزدجر عما یفتخر به اللئیم.)55

انسان کرامت یافته، از هر گونه پستی که انسانهای پست به آن می بالند نفرت دارد.

آن که دارای کرامت ذات و بلندی و والایی طبع و شرافت و عزت انسانی است، نه تنها خود به بالاترین کمالهای انسانی دست یافته، بلکه می تواند الگو و معیار دیگران نیز باشد. پیامبر اکرم(ص) که خود الگوی کرامت و بزرگواری است، از کرامت یوسف این چنین یاد می کند:

(لقد عجبت من یوسف و کرمه.)56

کرامت و بزرگواری نفس یوسف، مرا شگفت زده کرده است.

ییوسف با در افتادن با خودیهای حیوانی و مهار کردن (نفس اماره) و رسیدن به (نفس مطمئنه) و یافتن کرامت انسانی و الهی خویش به جایی می رسد که الگوی کریمان عالم می شود و داستان و قصه اش بهترین سرگذشت نام می گیرد.57

علی بن ابی طالب(ع) وقتی با عمروبن عبدود جنگ احزاب در افتاد و او را از پای درآورد، سلاح وی را بر نداشت. هنگامی که خواهر عمروبن عبدود، این صحنه را دید بر مردانگی و بزرگواری علی(ع) آفرین گفت و از کرامت نفس او به شگفت آمد.58

ییا وقتی آن بزرگوار در جنگ جمل پیروز شد و فتنه جویان را زمین گیر ساخت، انتقام از سران جبهه مخالف نگرفت، بلکه عایشه، را که دررأس این فتنه قرار داشت، به همراه چهل تن به مدینه فرستاد.

ابن ابی الحدید در این باره می نویسد:

(ان علیا اکرم عایشة بعد انقضاء الحرب الجمل وصانها و عظم شأنها ولو کانت فعلت بعمر مافعلت به ثم ظفر بها لقتلها و مزقها اربا اربا و لکن علیا کان حلیماً کریما.)59

علی(ع) پس از پایان جنگ جمل، عایشه را احترام کرد و او را گرامی داشت. اگر عایشه آنچه با علی کرد با عمر می کرد و عمر بر او دست می یافت، او را می کشت و قطعه قطعه می کرد، ولی علی(ع) بردبار و بزرگوار بود.

این است (اخلاق مکرمتی) که شهید مطهری از آن به عنوان پایه انسانیت و معیار و تراز برتریها و والاییها یاد می کند و مروت و مردانگی و کرامت و بزرگواری علی(ع) در جنگ صفین و در جریان شریعه را (که پس از پیروزی بر لشکر معاویه آب را به روی آنان بازگذاشت) نمونه ای بزرگ از آن کرامت می داند.60

مبارزه با خود و کرامت نفس

از آن جا که شهید مطهری، با نگاه و دید اجتهادی آموزه های دینی را بررسی می کرد، هرجا به پرسش و یا شبهه ای می رسید، تلاش می کرد با پاسخ عالمانه آن پرسش را پاسخ دهد و شبهه را بزداید، از جمله در مقوله (اخلاق) این شیوه و روش را به کار برد.

در قرآن و متون اسلامی، در باب (نفس) و (خود) برخی از آیات و روایات شوق انگیز و برانگیزاننده به مبارزه و مجاهده و سرکوبی (نفس)اند و پاره ای از آنها، نفس را بزرگ و عزیز می دارند. پرسش این است: آیا (نفس) و (خود) را باید پست و خوار کرد و یا بزرگ داشت.آیا باید او را به خواری و زبونی کشاند یا به او عزت و شرافت داد؟

به گفته استاد شهید:

(این چگونه است که در اسلام از نظر اخلاقی از یک طرف توجیه و تأکید می شود به مبارزه و مجاهده با نفس و هوای نفس و از طرفی دیگر، تمام تکیه ها روی بزرگواری نفس است که کوشش کنید احساس بزرگواری را در نفس خود از دست ندهید… اینها چگونه با یکدیگر جور در می آید؟)61

(آیا در انسان دو (خود) وجود دارد که از نظر اخلاقی با یکی از اینها باید مبارزه کرد… و (خود) دیگر را باید احیاء کرد و زنده نگهداشت؟… آیا در قالب و تن هر کدام ما دو (من) با دو (نفس) وجود دارد؟)62

استاد شهید برای پاسخ گویی به این پرسش، ویژگی انسان را به خوبی بیان کرده و فرق و امتیاز آن را با حیوان در این دانسته است که: انسان در درون خود یک جدال و درگیری دائمی دارد، میل و کشش طبیعی و حیوانی در انسان گرایش به سمت و سویی دارد که عقل و اراده انسانی و اخلاقی بر خلاف آن حرکت می کند، این کشمکش در جهان درون انسان، گاه به اوج خود می رسد، در مثل، یکی می گوید: این غذا را بخور، دیگری می گوید: نخور، یکی می گوید: سحرخیزباش، دیگری می گوید: از رختخواب گرم بیرون میا، آن یکی می گوید: این سخن را بگو، دیگری می گوید: نگو. در این درگیری، بی گمان بیگانه ای از بیرون دخالت ندارد، بلکه جدال خود انسان با خود اوست، لکن به هنگام پیروزی میل و هوا، انسان احساس شکست و شرمندگی می کند و در پیروزی عقل و اراده آدمی احساس سرور و خوشحالی دارد.63

پس معلوم می شود در آدمی، دو (خود) وجود دارد) یکی خود و من اصیل و دیگری خود سربار و انگل و ناخود. این که گفتیم (جهاد نفس) و مبارزه با (ناخود) برای حفظ(خود) واقعی و راستین امری لازم و ضروری است، به این معنی نیست که انسان مجاز باشد هرگونه ریاضت و شدّت را نسبت به تن و وجود خود روا دارد. مقصود از تاراندن ناخودی و مجاهده با نفس، تن به ذلت دادن و پستی را پذیرفتن و آبروی خود را در عرصه تاخت وتاز دیگران قرار دادن نیست. به همین جهت اسلام با روشهای کسانی که تن را درحالت زجر و شکنجه قرار می دهند و با ریاضتهای دشوار مراحل تهذیب اخلاقی را می پیمایند، مانند ملامتیان، مخالف است.

استاد شهید درباره روش ملامتیان می نویسد:

(روش ملامتی نقطه مقابل روش ریاکاری است. آدم ملامتی یک آدم خوب است برای این که مردم به او عقیده پیدا نکنند تظاهر به بدی می کند… من این کار را می کنم برای این که نفس را بکشم.)64

این گونه کارها با منطق اسلام سازگاری ندارد. اسلام می گوید آبروی مسلمان باید نگهداری و در پناه گرفته شود و از هر گزند و آفتی به دور ماند.

خاکساری و خود را در نظرها خوار کردن با آموزه های دینی ناسازگار است. در برابر، در برخی از منابع دینی آمده است که این گونه باشید و بخواهید:

(اللهم فاجعل نفسی مطمئنة بقدرک… محبّة لصفوة اولیائک محبوبة فی ارضک و سمائک.)65

خداوندا (نفس) و خود مرا به آچه تقدیر کرده ای اطمینان بخش، مرا دوستدار دوستانت قرار ده و در آسمان و زمین مرا محبوب گردان.

شهید مطهری، با تقسیم اخلاق در جامعه های اسلامی به (اخلاق سقراطی) و (اخلاق حدیثی) و (اخلاق عارفانه) این دوگونه اخیر را دارای وجوه مشترک فراوانی می داند که هر دو بر محور مبارزه و مجاهده با نفس استوارند و لکن در اخلاق عرفانی و صوفیانه، بر این نظر است که:

(نوعی افراط کاری شده است که… با کتاب و سنت سازگار نیست و اخلاق اسلامی را یک مقدار از زندگی به مردگی کشانده است… اهتمام به این (خودی) و زنده کردن این (خود) با مبارزه کردن با آن (خود) هر دو به سوی یک هدف است و برعکس کشتن این خود، اثر کشتن آن خود را هم از میان می برد.)66

استاد، با نقد عالمانه این روشها، چهره اخلاق اسلامی را از کژیها و ناراستیها و نازیباییها، و رفتارهای ناسازگار با روح اسلام، پیراسته و زیباییهای آن را نمایانده است.

استاد با این که به سعدی احترام می گذارد و پندها و اندرزهای اخلاقی او را بسیار سودمند و سازنده می داند، از این که وی از متن اسلام در پاره ای از پندها و اندرزهایش فاصله گرفته، انتقاد می کند.

سعدی سروده است:

من آن مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از نیشم بنالند

استاد این سخن را ناسازگار با اسلام می داند و می نویسد: زبان حال مسلمان این است:

نه آن مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از نیشم بنالند

یا سروده است:

چگونه شکر این نعمت گذارم

که زور مردم آزاری ندارم

استاد می گوید: این که هنر نیست، اگر زور داشته باشی و کسی را نیازاری ارزش دارد.

چگونه شکرِ این نعمت گزارم

که دارم زور و آزاری ندارم.67

استاد در نوشتار و گفتار تلاش می ورزد ناهنجاریها و کژیهایی که به حوزه اخلاق اسلامی راه یافته است بزداید. او، بر این باور است که باید اخلاق اسلامی را از هرگونه گفتاری که از آن بوی ذلت و پستی و خاکساری و خواری به مشام می رسد، پاک کرد و به بهانه مبارزه با (خود) خودانسانی را نابود و نابکار نکرد.

البته این نکته را نباید از یاد برد که شناخت (خود) از (ناخود) و کنترل خود حیوانی و حاکم و چیره و فرمانروا کردن (خود انسانی) بر آن، کاری است کارستان و دشواریاب، دقّت و باریک اندیشی می خواهد که آدمی در در آوردگاه بین (عقل و نفس) و یا خود واقعی و خود حیوانی، بتواند دوست را از شمن به درستی بشناسد و به جای دشمن دوست را نشانه نرود، به گفته استادانه و عالمانه استاد:

(اسلام در عین این که یک (خود) را نفی می کند و آن را خُرد می کند (خود دیگر را در انسان زنده می کند و این مطلب خیلی دقیق است، مثل این است که بچه ای بالای درختی برود برای این که میوه ای بچیند، اتفاقا یک مار بسیار خطرناک پهلوی آن بچه برود، این جا یک صیاد بسیار ماهری لازم است که سرمار را نشانه گیری کند و آن مار را بزند، ولی به آن بچه نخورد. این دو خود آن چنان به هم پیوسته هستند که یک شکارچی فوق العاده ماهری می خواهد که یک خود را که دنائت و پستی است، در هم بشکند و یک (خود) دیگر را که تمام ارزشهای انسانی به آن (خود) وابسته است، از آسیب مصون بدارد.)68

از خود بیگانگی

(خودی) در اخلاق که شهید مطهری از آن به عنوان پایه و اساس یاد کرده، مفهومی است دو سویه: از یک سو احساس شرافت، عزت و کرامت کردن و خودشناسی و خودیابی، و از دیگر سوی، مبارزه با خود سربار و انگل و حیوانی و تسلیم و رام کردن شیطان درونی و هواهای نفسانی. بر این اساس، ارزشها ریشه در (خودیابی) دارند و ضدارزشها، همه، از (گم کردن خود واقعی) بر می خیزند.

اگر انسان، به جای (خود راستین) (خود خیالی) را جایگزین سازد، بیگانه را به حریم حرم جان و خود واقعی نشانده و از خود واقعی دور و بیگانه شده است. این حالت را در اصطلاح روان شناسی و جامعه شناسی (الیناسیون) می گویند:

الینه شدن اخلاقی; یعنی (مسخ) هویت انسانی انسان، از بین رفتن شخصیت اصیل انسانی و جایگزین شدن (ناخود) به جای (خود).

شهید مطهری، فلسفه و نظام اخلاق اسلامی را بر (بازیافتن خود) استوار کرده و آن را ریشه همه ارزشها می داند و ریشه و پایه ضد ارزشها را در (گم کردن خود) می داند و در ترسیم و تعریف انسانهای از خود بیگانه می نویسد:

(مسئله مسخ شدن خیلی مهم است… اگر انسان از نظر جسمی مسخ نشود، تبدیل به یک حیوان نشود، به طور یقین از نظر روحی و معنوی ممکن است مسخ شود، تبدیل به یک حیوان بشود، و بلکه تبدیل به نوعی حیوان شود که در عالم، حیوانی به آن بدی و کثافت وجود نداشته باشد… مگر می شود انسان واقعاً از نظر روحی تبدیل به یک حیوان شود؟ بله، چون شخصیت انسان به خصائص اخلاقی و روانی اوست. اگر [این ویژگیها] خصائص یک درنده و یک بهیمه بود، واقعا مسخ شده است; یعنی روحش، حقیقتاً، مسخ و تبدیل به یک حیوان شده است.)69

در منابع دینی به این حالت از خود بیگانگی انسان اشارات لطیفی شده است:

امام سجاد(ع) در صحرای عرفات، به شخصی که از بسیاری و انبوه حاجیان، شگفت زده شده بود، فرمود:

(اگر با چشم بصیرت و دیده واقع بین بنگری، بسیاری از آنان را در چهره حیوانی می بینی.)70

در تفسیر این آیه شریفه که می فرماید:

(یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجاً.)71

مردم در قیامت، گروه، گروه محشور می شوند.

پیشوایان دین گفته اند: این گروهها هر کدام به شکل جانورانی در می آیند که در دنیا از لحاظ روحی و اخلاقی، ویژگیهای آنها را داشته اند.72

مفهوم از خودبیگانه شدن و از اصل انسانی خویش دور افتادن، در سخنان عارفان و شاعران نیز، کاربردی گسترده دارد و این مقوله در زبان آنان پیوند تنگاتنگ با (خودی) انسان در مسائل اخلاقی دارد:

مولوی:

در زمین مردمان خانه مکن

کار خود کن کاربیگانه مکن

ای تو در پیکار خود را باخته

دیگران را تو زخود نشناخته

و سعدی:

تو با دشمن نفس هم خانه ای

چه دربند پیکار با بیگانه ای

و حافظ:

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

استاد مطهری پس از یادآوری بحث از خودبیگانگی و سیر تاریخی آن در غرب73، می نویسد:

این مسأله مقوله ای نیست که فرهنگ غرب و دانشمندان غربی آن را کشف کرده باشند، بلکه این مسأله ریشه در فرهنگ دینی و قرآنی ما دارد. ایشان در ذیل آیه شریفه (فرجعوا الی انفسهم)74 یادآورد می شود:

(این اصطلاح قرآنی، که هزار و چهارصد سال پیش مطرح شده است، تقریباً معادل اصطلاح از خودبیگانگی و بازگشت به خویشتن است که در آثار هگل و مارکس و پیروان او بر روی آن تأکید شده است و روشنفکران ما متأسفانه به عوض اخذ و درک معنای عمیق آن از این کتاب، آن را از غرب اخذ کرده اند.)75

استاد شهید به این امر کلی بسنده نکرد، بلکه با ریشه یابی ژرف و گسترده قرآنی و روایی، این مسأله را از دیدگاه آیات و روایات دنبال کرده و به دستاوردهای جدید و نوینی نیز دست یافته است. بر اساس مبنایی که در مسائل اخلاقی برگزیده; یعنی (خودی در اخلاق)، مقوله از خودبیگانگی و مصداقهای آن و نیز خودیابی و بازگشت به خویش را عالمانه موشکافی کرده است:

(این خود مسأله ای است که کم تر مورد توجه واقع شده و یا اساساً مورد توجه واقع نشده است و حال آن که ما ریشه و مبنا و زیر بنای اخلاق اسلامی را از همین جا می توانیم استنباط و استخراج کنیم، از نوعی بازگشت دادن انسان به خود و متوجه کردن او به شرافت و کرامت ذاتی خویش….)76

مقالات مرتبط:

خودی در اخلاق از نگاه شهید مطهری بخش دوم

پی نوشت:

1. (انسان کامل)، شهید مطهری194/، صدرا.

2. (فلسفه تاریخ)، شهید مطهری، ج136/2، صدرا.

3. همان مدرک133/.

4. (انسان کامل).

5. (فلسفه تاریخ)، ج135/2.

6. همان مدرک137/.

7. همان مدرک.

8. سوره (بقره)، آیه 30.

9. سوره (بقره) آیه های 33 34.

10. سوره (احزاب)، آیه 72.

11. سوره (اسراء)، آیه 70.

12. سوره (التین)، آیه 4.

13. سوره (مؤمنون)، آیه 14.

14. سوره (فجر)، آیه 24

15. سوره (انبیاء)، آیه 73.

16. (میزان الحکمة)، ری شهری، ج125/10، دفتر تبلیغات اسلامی.

17. سوره (یوسف)، آیه 53.

18. سوره (قیامت)، آیه 2.

19. سوره (فجر)، آیه 27.

20. (تفسیر سوره قیامت و فجر)، شهید مطهری46/، دفتر حزب جمهوری اسلامی.

21. (فلسفه اخلاق)، شهید مطهری/ 169، صدرا.

22. (تعلیم و تربیت در اسلام)، شهید مطهری245/، صدرا.

23. همان مدرک347/.

24. (تعلیم و تربیت در اسلام)، شهید مطهری277/، 346.

25. سوره (التین)، آیه 5.

26. سوره (فرقان)، آیه 44.

27. (تعلیم و تربیت در اسلام)112/.

28. (نهج البلاغه)، ترجمه شهیدی، نامه 318/45، آموزش انقلاب اسلامی.

29. همان مدرک، ج29/27.

30. (حماسه حسینی)، شهید مطهری، ج68/3 69، صدرا.

31. (فلسفه اخلاق)، شهید مطهری282/; (تعلیم و تربیت در اسلام)252/.

32. (تعلیم و تربیت در اسلام)259/.

33. (فلسفه اخلاق)285/.

34. همان مدرک286/.

35. همان مدرک132/.

36. همان مدرک184/.

37. همان مدرک286/.

38. همان مدرک147/.

39. همان مدرک.

40. همان مدرک20/.

41. (تعلیم و تربیت در اسلام)231/.

42. (فلسفه اخلاق)20/.

43. همان مدرک.

44. (نهج البلاغه)، نامه 304/31.

45.(میزان الحکمة)، ج147/10.

46. همان مدرک.

47. (تعلیم و تربیت در اسلام)203/، 229.

48. همان مدرک204/.

49. همان مدرک210/.

50. (مجموعه آثار، شهید مطهری، 738/13، صدرا.

51. (فلسفه اخلاق)185/.

52. (فهرست غررالحکم)، ج345/7، چاپ دانشگاه.

53. همان مدرک.

54. همان مدرک.

55. همان مدرک.

56. (مجمع البیان)، طبرسی، ج72/4، مکتبة الحیاة، بیروت.

57. سوره (یوسف)، آیه 3.

58. (بحارالانوار)، علامه مجلسی، ج260/20، مؤسسة الوفاء، بیروت.

59. (سفینة البحار)، محدث قمی، ج585/6، دارالأسوة.

60. (انسان کامل)108/.

61. (فلسفه اخلاق)168/.

62. همان مدرک.

63. همان مدرک171/.

64. همان مدرک229/.

65. (مفاتیح الجنان)، محدث قمی، زیارت امین اللّه.

66. (تعلیم و تربیت در اسلام)201/.

67. (انسان کامل)133/.

68. همان مدرک214/.

69. همان مدرک30/.

70. همان مدرک; (بحارالانوار)، ج124/24.

71. سوره (نبأ)، آیه 18.

72. (انسان کامل) /31.

73. (فلسفه تاریخ)، ج137/2 117.

74. سوره (انبیاء)، آیه 64.

75. (پیرامون انقلاب اسلامی)، شهید مطهری9/، پاورقی.

76. تعلیم و تربیت در اسلام)210/.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است