در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: فروردین و اردیبهشت 1378، شماره 91، حکیمی، محمّدرضا ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به سه بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم و سوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

مقدمه

چه می توان نگاشت از زندگانی انسانی که هیچ از خود نگفته و ننوشته و نپسندیده که دوستان, آشنایان و ارادت مندان نیز از او بگویند و جشنواره و محفل بزرگداشتی به یاد و نام او ترتیب دهند و یا گفت و گویی با او داشته باشند و تلاشهای سترگ او را بنمایانند و ناگفته ها را از او بشنوند و بشنوانند. او که با تلاش شبان و روزان, مرزبانان حماسه جاوید را بر بام افکار روزگار ما نشانده, ولی شیوه مرزبانی خود او ناگفته مانده است.

چاپ گرامی نوشته او: (آفاق فکری برونحوزه ای), درباره شهید مطهری که آذین بخش مجلّه حوزه است, اکنون در ویژه نامه آن شهید, به یاد بیستمین سال شهادت او, بهانه ای شد تا پرتویی از سیمای علمی مرزبان پرشور و پر احساس روزگار خود را کوتاه و گذرا به نظاره نشینیم. امید آن که روزی از پَسِ پرده گمنامی رُخ نماید و اجازه دهد تا ارادت مندان و شاگردان فکری, آفاق علمی و عملی وی را تفسیر کرده و اندکی از تلاشهای مخلصانه و خدایی او را سپاس گویند.

استاد, پرورده حوزه آل محمد(ص) است و ثمره مبارک نظام آموزشی حوزه های شیعه.

او, گرچه سالیانی است که در لباس روحانی نیست, ولی در حقیقت و معنی, تبلور وراثت انبیایی و فلسفه وجودی حوزه هاست.

استاد, به سال 1320, مکتب و سپس به مدرسه رفت. قرآن, صد کلمه امیر موحدان(ع) به فارسی منظوم, مبادی انشاء و دیوان حافظ را بیاموخت.

زیبایی و دلنشینی شعر حافظ را در قالب و معنی, در قرآن سینه حافظ دانست و به کوی قرآن دانان (حوزه علمیه مشهد) پا نهادو آرزوی قلبی پدر پرهیزگار و روحانی دوست خویش را در داشتن فرزندی روحانی برآورد.

بیست سال تمام, با بهره گیری از لحظه لحظه های عمری که در سپری کردن آنها بسیار دقیق بود, به دانش اندوزی نزد بهترین استادان فن پرداخت و در بین همگنان در دانشهای رسمی حوزه, سرآمد شد.

او, با صفای فطری, استعداد ذاتی, عطش و صلابت در فراگیری را با خودسازیهای سخت و گران و توسل به خاندان وحی و یاری از حضرت ثامن الحجج(عج) بیامیخت و به توفیقی ربّانی و فیضی والا درعلم و عمل دست یافت.

با زانو زدن در مجلس درس شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری و همدمی با وی, روح ادبی در او تقویت گشت و به ادبیاتی مایه ور, نیرومند و گسترده دست یافت.

مطالعات گسترده و پردامنه استاد در ادبیات فارسی و عربی, بویژه تاریخ ادبیات, همچنین فرهنگهای مختلف, سهم بسزایی در گستردگی دید او و ژرفای نگرش او داشت.

در روزگار جوانی, با (سرود جهشها) , طرحی نو در ادبیات فارسی بیفکند و نظامی ادبی و بدیع, با جان مایه قرآنی و حدیثی پی ریخت و این سبک ادبی و شیوه بیان, میراث شیعی را به همه زوایا و آموزه ها و داده های فکری شیعه, گسترد.

نوشته های او, پر است از واژگان استوار فارسی با جان مایه دینی و بلاغت ادبی.

ژرف اندیشی, تیزبینی, تأملات او در آفاق و انفس و نیز وحیانی بودن ذهن و فکر او پس از اطلاع وسیع از فلسفه و علوم عقلی زیر ساخت نوشته های وی را تشکیل می دهد.

تفسیری روشن, فطرت پسند, آشنا, پرمعنی و روح برانگیز از پدیده ها دارد. اسرار پدیده ها, در نوشته های او جلوه گری ویژه ای می یابد و هر جمله ای خواننده را حکمت می آموزد.

دیگران از طلوع و غروب, امید و غربت را فهمیده اند, ولی او در فجر و شفق, نهضتهای خونین تشیع را به تفسیر می نشیند و رنگ و پیام حماسه و شهادت را می بیند:

(آفتاب, رنگی زرین دارد, برای این که این رنگ, خواب آلوده و خواب آور نباشد, بلکه تند و حرکت آفرین باشد.

شیعه, همواره خون خود را با دست فجر و شفق به خورشید وام داده است و خورشید را تند رنگ و حماسه خیز ساخته است.)

تفسیر آفتاب15/.

ادیبانی زبان شناس و ماهر در دو فن ادبیات فارسی و عربی و آگاه به آموزه های قرآنی و حدیثی, باید واژگان و اصطلاحهای فخیم, ژرف, پرمعنی و مایه گرفته از معانی دینی و ژرف اندیشی او در هستی را, که در پیش از این سابقه نداشته, گردآورند, سامان مند کنند و فرادید طالب علمان حوزه و دانشگاه و علاقه مندان به ادب فارسی نهند.

کاوش او در ادبیات قدیم و جدید عرب و مطالعات ژرف و همه سویه او در نثر و نظم عرب, او را در این رشته نیز در قلّه قرارداد و فخر جامعه شیعه گردید و چراغ محفل افروز حوزه های دینی.

درحدود 25 سالگی, به استقبال (قصیده عینیّه) ابوعلی سینا رفت و قصیده ای بلیغ و پرمعنی درباره معرفة النفس و پاسخ به سؤال شیخ الرئیس سرود, به گونه ای که استادان بزرگی مانند: بدیع الزمان فروزانفر را به شگفت آورد, چنانکه قصیده بدیعیّه او (دُموعٌ علی سفح) موجب تحسین علاّمه سمنانی گشت.

اندک درنگی در قصیده عینیّه وی استادی و چیره دستی او را در نظم عرب و ژرف اندیشی و نکته بینی وی را در رموز فلسفی و در اسرار نفس می رساند و راز و رمز توفیق او را می نمایاند:

وَاذا تَغَرَّدَ فی الرّیاضِ حَمامَة

اَیْقِظ ولاتَکُ فی النِّیامِ الهُجَّعِ

وَتَوَخَّ صاحِیةَ اللّیالی ضارب

فی البید اَو شجراءِ ذاتِ المَنْحَع

و هر هنگام که مرغان در بوستانهای ترانه سر می کنند, بیدار باش و آن گاه که جهان از ناله های مستانه عشاق پر است, تو در خوابان و بیخبران نمان.

شبهای صاف آسمانی و تفکر خیز را همین سان از دست مده

در این سان, شبها راه هامونهای خاموش در پیش گیرد

در درختزارهای انبوه و خاموش, در اندیشه آغاز و انجام, غرق شو.

استاد, فقه و اصول و دیگر کتابهای سطح را در محضر حضرات آیات: حاج میرزا احمد مدرس و حاج شیخ هاشم قزوینی فرا گرفت. دوازده سال از محضر پر بهره متأله بزرگ قرآنی شیخ مجتبی قزوینی, در دانشهای گوناگون, بویژه معارف قرآنی و حدیثی, بهره ها برد.

او, به آنچه استاد می آموزاند, بسنده نمی کرد, به کتابخانه ها مراجعه می کرد و هر نکته ای را از نگاه بزرگان نکته بین پی می گرفت. کم تر کتابی بود در این دو دانش (فقه و اصول) که ندیده باشد و همین سیره او بود در فراگیری و دریافت دیگر دانشها و فلسفه ها.

کم سن ترین شاگرد حوزه درسی آیت اللّه العظمی میلانی بود و ده سال تمام در محضر او فقه و اصول بیاموخت و تقریرات وی را به طور مفصل بنوشت.

در درس آن فقیه استواراندیش, زود بدرخشید و مورد توجه حضرت آیت اللّه قرار گرفت و پیوندی ژرف بین استاد و شاگرد برقرار شد, تا جایی که استاد مایل گشت تقریرات درس اصول ایشان به قلم وی, به زبان عربی, به چاپ برسد.

این توجّه از فقیهی بزرگ, ژرف اندیش, همه سویه نگر و سخت پسند چونان آیت اللّه العظمی میلانی, بلندی جایگاه شاگرد را در فهم فقه و اصول و نکته های استاد می رساند.

ده سال چنین در دریای دانش فقه و اصول فرو رفتن, مبانی فقیهان و اصولیان بزرگ را, یک یک, وارسیدن, به دقت همه زوایای آن را بر رسیدن, از او مجتهدی ژرف اندیش و با بینشی گسترده بساخت و معنی رسالت و کارکرد فقه شیعه را دریافت و به جایگاه آن در تاریخ تمدن اسلامی, اداره زندگی و جامعه سازی پی برد.

در همان دوران, رجال و درایه را با نگاهی نو قراءت کرد و این قرائت نو و مطالعات گسترده او در کتابهای تراجم و تاریخ و سبک کار آنان, زمینه ای شد برای کار بدیع و ماندگار او در نگارش (مرزبانان حماسه جاوید).

با سخنان معصومان(ع) اُنسی ویژه دارد و با دست مایه ادبی و فلسفی و مهارت در دیگر دانشها و فرهنگها, به ژرف اندیشی و فهم در دریای بی کران احادیث پرداخت و راهی نو از آموزه های معصومان کشف کرد, راهی که در سراسر زندگی علمی و عملی او, حضوری روشن دارد. دوازده سال در محضر آیت اللّه, جامع المعقول والمنقول, حاج شیخ مجتبی قزوینی حضور یافت و در کنار فقه و اصول, فلسفه, نقد فلسفه, معارف قرآنی و آموزه های تربیتی خاندان وحی را فرا گرفت و شیوه دریافت معانی وحی و سخنان اهل بیت بیاموخت.

فلسفه مشاء, اشراق و صدرایی را کاوید و کتاب اسفار را با نقد و تحلیل خواند و در دیگر کتابهای فلسفی اندیشید و راه خوشبختی و سعادت بشر را در آموزه های اعتقادی و تربیتی وحیانی یافت.

ژرف اندیشیهای او در این عرصه, او را به (تعقّل وحیانی) کشانیده و به تدوین مکتب تفکیک سامان دهی اعتقادات اسلامی, برداده های خالص قرآنی و حدیثی انجامید, مکتبی که بدون کم انگاری دیگر مشربهای اعتقادی, فلسفی و عرفانی, شناخت خالص و فطرت پسند را در (ثقلین) می داند, یعنی در (تعقل قرآن) و (تعالیم اوصیائی).

او با غور در این مشعل هدایت بشر, ضرورت تحقیق گسترده و جدید را در پانصد عنوان و نهصد موضوع, فرا دید معارف پژوهان نهاد و پژوهش علمی در این عنوانها و گزاره ها را راهی به فهم و معارف قرآنی و حدیثی شمرد و طرح تدوین یک دایرة المعارف جامعِ شناختی تحقیقی را عرضه کرد.

او, در طلب دانش, آرام ننشست و هر جا رد پایی از دانش دید, دنبال کرد, حتی به سراغ استادانی که دانشهای مهجور را می دانستند, رفت, از محضر آنان بهره برد و کتابهای مربوط به آن دانشها را در کتابخانه های گوناگون گردافشانی و مطالعه کرد. با عالمان بزرگ و نامور اُنس داشت و آنان نیز با او. مهرورزی از هر دو سو بود. هم عالمان بزگ دوست می داشتند که حکیمی در جمع و محفل آنان باشد و هم حکیمی شیفته حضور در چنین مجلسها و محفلهایی بود:

(گاه که مرحوم آقای حاج سیدابوالحسن حافظیان, سه چهار تن از عالمان را که با آنان دوست بود, برای ناهار به منزل خویش دعوت می کرد و اغلب ظهرهای پنج شنبه, این بنده مأمور دعوت مرحوم آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی بودم. می آمد و در آن مجلس خصوصی و روحانی حضور می یافت و از این سوی و آن سوی, سخنان مناسب و مفید, با بیان شیرین خویش می گفت.)

مکتب تفکیک439/

حکیمی, تشنه دانش اندوزی بود و همه گاه در کمین فرصتها. هرگاه عالمی بزرگ, دارای دانش گسترده و ژرف, به مشهد می آمد, به محضر او می شتافت و از خرمن دانش او بهره می برد.

استا چون مرد میدن علم و تحقیق بود, از علاّمه شیخ آقا بزرگ تهرانی لقب (الاستاذ المحقّق) می گیرد و از سوی علامه امینی در سن 27 28 سالگی با عنوان (العلاّمة الجلیل) یاد می شود.

با این مایه و پایه از دانش, به رسالت عصری و انبیایی خویش اندیشید و چونان, مرزبانی تیزنگر, مشرف, حساس و توان مند به روزنه های نفوذ دشمن, در چگونگی مرزبانی و تکلیف عصری خویش فکرکرد:

(عالمان مرزهایی را پاس می دارند و مرزبانی می کنند که شیعان و ایادی خبیث او حضور دارند و مترصد حمله و هجوم اند.)

او, به لحظه ها می اندیشید و به باروَری آنها از تکلیف درست و راستین. او در تمام دوران مرزبانی, در اندیشه گزینش راهی بود که لحظه لحظه های عمر را چنان بسازد که در هر لحظه, چراغی باشد بر بام تاریخ. چنین است که تلاشهای علمی او, همه, جهت دارند و هدایت گر; چه جهت یابی و جهت دهی را جوهر کار مصلحان, عالمان و مرزبانان می داند.

نوشته های او, هم ابتکاریند و علمی, هم تولیدگراندیشه, هم جهت ده و بیدارگر نسل و عصر.

او در همه دانشهای اسلامی, آموزه های نو دارد و سر فصلهای جدید و ناظر به پرسشهای زمان.

بسیاری عنوانها و گذاره های ابتکاری او, هر خواننده ای را به تعظیم وا می دارد.

باری, حکیمی, نه تنها فرزند حوزه است که آموزگار حوزویان و مصلح حوزه هاست. از نابسامانی, واپس ذهنی, سست همتی, بی حماسگی و غیاب آنان از متن فرهنگ و زمان و نیندیشیدن به رسالت عصری خود, رنج می برد و بارها از آنانی که باید مشعلی فرا راه می بودند و مانع راه شدند, شکوه کرده, برای بیداری جوانان روزگار ما و این که طالب علمان جوان راه را گم نکنند و در صراط مستقیم گام بردارند. (مرزبانان حماسه جاوید) را نگاشت و زندگی پر تپش و جهش و بی پیرایه و پاک آنان را فرا روی حوزویان گرفت تا خود را در آینه شفاف آنان ببینند و لحظه های زندگی شان را از حماسه و اقدام سیراب سازند.

سرفصلهای بایسته پژوهش را برای جهت دادن به پژوهشگران در حوزه های گوناگون انسان سازی و جامعه پردازی گشود و در مقاله (غیاب) (یکصد سرفصل با زیر عنوانهای بسیار) آورد و حضور فکری در این محورها را از وظایف حیاتی و مهم عالمان دینی و فاضلان متعهد حوزه ها دانست و این, افزون بر موضوعاتی است که در کتابهای ارزشمندش, بویژه (دانش مسلمین) سفارش به پژوهیدن آنها کرده است.

او, پس از انقلاب اسلامی نیز, بیش ترین دغدغه اش حوزه ها بود و عملکرد روحانیان و اجرای عدالت. از بی عملی و یا بدعملی روحانیان شکوه ها دارد و آنان را به مردم اندیشی, عدالت خواهی, اقامه قسط و پیروی از مولای موحدان می خواند و عمل به عهد نامه مالک اشتر و تبلور عینی و عملی آن را در دولت اسلامی, حداقل کار می داند.

استاد, مقاله (آفاق فکری برونحوه ای) درباره شهید مطهری را, که پیش تر در شماره های نخستین مجلّه به چاپ رسیده و اکنون با تجدیدنظر و بازبینی ایشان در پیش روی دارید, با همین دغدغه نگاشته تا حوزویان از شهید بزرگوار, راه و رسم گیرند و چونان او, مرزبانی هوشیار, تیزنگر, بیدار و جهت شناس زمان خویش گشته و راستی و درستی فکر و اندیشه شان را با خون خویش, امضا کنند.

حوزه

در این دو سال اخیر1, شهیدان بسیاری داشتیم, حتّی در میان عالمان و روحانیان. در غم از دست دادن شهیدان, ممکن است تأمّل در سعادت جاویدی که نصیب آنان می گردد, مایه تسلاّی خاطر شود; یا به دلیل بسیاری آنان بگوییم, چون کسان بسیاری از دست داده ایم داغها و غمها بر آنان, همه پخش می گردد و فرد خاصّی موجب غم خاصّی نخواهد بود. این چگونگی در جای خود درست است, لیکن کسانی هستند که غم از دست رفتن آنان را نمی توان به این چگونگیها فراموش کرد, و ضایعه فقدان آنان را نمی توان از یاد برد, به راستی:

از شمارِ دو چشم یک تن کم

و زشمارِ خرد هزاران بیش

و این به دلیل شخصیّت استثنایی این گونه افراد است و ابعاد فکری و آفاق اندیشه ای و آثار تحوّلی و نتایجِ وجودیِ آنان.

در مورد عالم شهید, و متفکّر گرانقدر اسلامی, مرحوم حاج شیخ مرتضی مطهّری, رحمةُ الله علیه, کار از این گونه است. شخصیّت استثنایی, گستردگی فکری, درک زمانی, شناخت مسائل, توجّه به واقعیّات, حرکت در واقعیّت عصر, بیداری در تعهّد و جامعیّت نمونه, همه و همه, مسائل و حقایقی است که از مطهّری, انسانی ممتاز, دانایی گرانقدر, متعهّدی کوشا, ورائدی صادق2, خدمتگزاری موفّق مبلّغی آبروبخش و مرزبانی توانمند می سازد و همواره غم از دست دادن او را سنگین می کند, بویژه در نظر کسی که درد و سوز و سخن او همواره این بوده است وهست که حوزه ها باید شخصیّتهایی جامع و آگاه بپرورند. بنابراین, اکنون که یکی از جامع ترین کسان و کم مانندترین آنان از دست رفته است, چگونه می توان سوگوار نبود و اندوه نخورد؟

این است که من نمی توانم, در این مجال, اندکی با خامه همدلی نکنم, و غمگنانه از درد فقدان مردی چونان (مطهّری) ننالم و بر این فقدان جبران ناپذیر اندوه نگسارم. غم از دست رفتن این مرد علم و اندیشه و آگاهی, هنگامی سنگین تر و سنگین تر می شود که از سویی نیاز عمیق به وجود او و امثال او احساس می گردد و از سویی دیگر کار به دست بسته ذهنانِ واپس اندیش می افتد, و از سوی سوم این کم مانندیِ این گونه اندیشمندانِ بازْ فکرِ مؤمن و عالمان کوشای جامع, و بندرت به هم رسیدن آنان, برملا می شود, آری:

سالها باید که تایک سنگ اصلی ز آفتاب

لعل گردد, در بدخشان, یا عقیق اندر یمن

عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع

عالمی دانا شود, یا شاعری شیرین سخن

کجا دیگر مردی چونان مطهّری به هم می رسد, و در کجا؟ حوزه های دانشگاهی که جای خود دارد, حتّی در حوزه های سنّتی؟ مردانی همانند مطهّری خود ساخته اند. و این بدان علّت است که در حوزه های علمیّه, با وجود ایمان و تعهّد, ایثار شایان, و استعدادهای سرشار, کوششهای مخلصانه, جدّ و جهد معروف طلبگی, باز هم افراد مفید و ارزنده و وسیع نگر کم تر پرورده می شوند, بویژه با در نظر گرفتن امکانات علمی و تربیتی حوزه, و غنای مواریثِ حوزه اییان, و شمار محصّلانِ علوم دینی و طالب علمان روحانی.

علت فاجعه چیست؟ نبودن برنامه ریزی صحیح و غنی, کم بودن مربّیان لایق و نیرومند و اُسوگان فرزانه و جامع و متون پیراسته و پربار و همچنین عدم جامعیّت در سیر و سلوک فکری و حرکت عقلی و پرورشی و صیرورتِ اخلاقی. و چون چنین است, هنگامی که در میان این همه نبود و کمبود, کسانی خود کسی می شوند, به بودنی می رسند, قوام می یابند, از مقدار زمینه های موجود و استادان معدود, حدّاکثر استفاده را می برند, و به مرتبه ای از (حضور) و (اِنتاج) و (مرزبانی) و (اِشراف) می رسند, از دست رفتن آنان دردی بزرگ به حساب می آید و خَلئی جبران ناپذیر.

*

واقع این است که در این گونه مجالسِ (یادبود)3, گردآمدن و نشستن, باید دست کم, شامل دو نتیجه باشد:

1. این که انسان حاضر در این مراسم را, چه گویندگان, چه شنوندگان, چه بر پادارندگان, همه را, یکی به خود آورد, دلِ غافل را از غفلت بیرون کشد, به جانها بیداری دهد, گذشت عمر وفنای دوران را در نظرها مجسّم کند و به ما بگوید که:

از عمر رفته نیز شماری کن

مشمار جَدْی و عقرب و جوزار

این دشت, خوابگاه شهیدان است

فرصت شمار وقت تماشا ر

و از تماشای این دشت خونین و این شهیدستان بزرگ, ما را به سوی تأمّلهای عمیق و روانپرور و انسان ساز سوق دهد, به پذیرفتن تعهّدهای گران بخواند, با تقیّدها و تکلیفها بیش تر آشنا و مأنوس سازد, به زادگیری از این گذرگاه گذران و مزرعه آن جهان وادار کند, که (لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ العامِلُون).

2. این که از گفت وگو درباره فقیدان و شهیدانی چونان مطهّری, و یاد و یاد کرد آنان, به اُسوه یابی و سرمشق برداری برسیم, بویژه طلاّب جوان. بهترین بهره ای که از این گونه مراسم می توان گرفت همین است که ابعاد شخصیت انسان فقید تشریح گردد و ارزشهای تعهّدی و مکتبی و تکلیفی و ادراکی و انتاجی و اجتماعی و صنفی وی نموده شود, تا:

1. جوانانی که بهترین و با ارزش ترین سرمایه ابدیِ خود, یعنی جوانی و نیرومندی و سلامتی را به کف گرفته اند و به این عرصه پا نهاده اند, بدانند که باید برای خود چه چیز تهیه کنند, چگونه خود را پرورش دهند, چه باید بشوند و چه شخصیّتی باید به دست آورند و به چه قوام وجودی و ادراکی و حضوری و انتاجی باید برسند.

2. سالمندان, دوستان و مستفیدان از شخصیّت فقید نیز از نو در گستردگیِ اندیشه و ارزشهای وجودی و ابعاد فکری او تأمّل کنند و در راه ادامه و اقامه رسالت او گام بردارند, نه این که, خدای ناخواسته, چنان از درک مسائل زمان, شناخت حوادث جهان و فهم ماهیّات احکام و جوهریّات دین عقب باشند, که در صدد کشتن فکر, و محو اندیشه و نفی آثار ادراک و جامعیّت او برآیند.

بنابرآنچه یاد شد, بهترین کار در این فرصت, طرح کردن مسائل حوزه و روحانیّت است. در مجلس یادکرد یکی از ارکان بزرگ حوزه, آن هم در مسجد اعظم قم و در نخستین سالهای پیروزی بزرگ, چه کاری از آنچه ذکر گردید بهتر؟ این است که این بنده در این مقام می کوشد تا پاره ای از چیزهایی را که سودمند, بلکه علاوه بر آن, وظیفه,تشخیص می دهد یاد کند, تا به خواست و توفیق خداوند بزرگ بهره ای گرفته شود, حقایقی معروض افتد, واقعیاتی از مغفول بودن درآید, راهی برای طُلاّب جویایی روشن گردد و میزانی برای (صنف محترم), از خود صنف, در پیشدید قرار داده شود, میزانی که در ابعادی چند, معیار باشد. و تا از این محفل, مایه شادیی نیز برای روح آن شهید سعید فراهم آید.

من آنچه اکنون در نظر گرفته ام, در چند بخش معروض می دارم:

1. ابعاد فکری

مطهّری, دارای ابعاد وجودی و آفاق فکریِ گسترده ای بود, که او را به صورتی از دیگران ممتاز می ساخت و جدا می کرد. وسعت اندیشه, معلومات سرشار, و آگاهیهای سودمند او امتیاز یاد شده را در او نشان می داد و درخشان می نمود. این چگونگی در او نشانه کمال بود و موجب مدح و ستایش, ولی برای حوزه که چون او و همانند او کم دارد و ندارد, به گونه ای نشانگر ضعف است و نقص. ما می توانیم مطهّری را یک فرد استثنایی به شمار آوریم, ولی او در حقیقت استثنایی نبود, او به عنوان یک عالم مسلمانِ مرزبان, در این زمان و در این جهان, همانی بود که باید باشد, عالمی مسلمان و آگاه و متعهّد, که در زمان خود زندگی می کرد, نه در قرنها قرن پیش از زمان خود. پس چرا حوزه چنین کسانی کم تر می پرود و کم تر به اجتماع تحویل می دهد؟ سخن این است….

حوزه ها باید سیّد جمال الدّین اسدآبادی و شیخ محمد خیابانی4 بپرورند و تحویل اقالیم قبله دهند. و اگر از این مرتبه بگذریم, به یقین باید کسانی چون (مطهّری) و (بهشتی) بپرورند و تحویل دهند; از حد شخصیّت و درک زمانی و شعور عصری اینان سر سوزنی پایین تر نمی توان آمد.

در قرن بیستمِ مسیحی و چهاردهم اسلامی, که آن همه متفکّر و مصلح و صاحب مکتب و اندیشه ور و انقلابی و مرامساز و رهبر و اقتصادشناس و انسانگرا و… در سراسر جهان و در شرق و اسلام, ظهور کرده است, آیا قانع توان شد که مدیران اجتماع اسلامی و رهبران حاکمیّت معنوی و پروردگان حوزه های دینی, از نظر آگاهی و شناخت, دید و درایت, فهم زمان و درک جهان, در حد نامبردگان نیز نباشند؟ این به هیچ روی قابل قبول نیست. و زیان بزرگ چنین کمبودی همواره محسوس و ملموس است. اگر کسی دین را, در مفهوم انبیایی آن درک و لمس کند, می بیند که داشتن آگاهیِ زمانی, یکی از عناصر اصلیِ دین و دینداری و حفظ و تبلیغ دین است. کسانی چون مطهّری, تا آن اندازه که موفّق گشتند, در حدود تعهّد و آگاهی لازم برای یک روحانی مسؤول, پیش رفتند. آنان با معیارهای مهم یادگشته (داشتن علم و به دست آوردن درک زمانی و پرداختن به مرزبانی) تا حدود زیادی منطبق بودند و چندان استثنایی نبودند. آری آنان استثنایی نبودند, برای دیگران باید فکری کرد. برای حوزه باید کاری کرد, که از پروردنِ آنچنان کسانی ناتوان نباشد. به سخن دیگر: کم بودن و نبودن کسانی مثل مطهّری, با آن آگا

هی و تفکّر و آثار, که به آنها اشاره ای خواهم کرد, نشان می دهد که حوزه و برنامه های حوزه و روش پرورش در حوزه, بیش از حد ناقص است و گرنه چرا باید مطهّری و بهشتی, تا این اندازه منحصر باشند, چرا؟

2. مدیریّت روحی و فکری جامعه

روحانیّت مذاهب, بخصوص روحانیّت متعهّد شیعی, مدّعی مدیریّت روحی و فکری جامعه است. وظیفه سنگینی که ائمه طاهرین(ع) بر دوش عالمان, بویژه عالمان عصر غیبت, نهاده اند همین اقتضا را دارد, اما انجام دادنِ این وظیفه و موفقیّت در این باره, به چه صورت خواهد بود؟ اگر فکر کنیم که رسالت روحانیّت در پرورش افراد حوزه ها در همین حدّی است که الآن هست و در بیش تر دیده می شود و روحانیّت را با سامان فعلی و برنامه های موجود بپذیریم, آن گاه کسانی چون مطهّری و بهشتی, افرادی استثنایی خواهند بود, لیکن حقیقت این نیست. کسی که دین را در (عینیّت جامعه) بفهمد, می بیند که شهید مطهّری عالمی بود در حد نصاب, که باید همواره از حوزه ها امثال او و برتر از او بیرون آیند و به انجام دادن وظایف مرزبانی بپردازند.

عالم دین باید در همه مرزهای فکری و اعتقادی عصر خود و جامعه خود حضور داشته باشد, تا هر جا رخنه ای افتاد, خللی واقع شد, دشمنی حمله کرد, به جبران و مقابله برخیزد, روحانیّت از این جهت مانند دولت است. اگر دولت در هر کدام از پستها و مشاغل, افرادی نداشته باشد که به کار آن پستها و مشاغل بیایند, مدیریّت سیاسیِ قسمتی از جامعه را از دست می دهد. روحانیّت نیز که مدیریّت روحی و فکری را به عهده دارد, اگر هر مقامی و موضعی را که در فکر و فرهنگ معاصر مطرح است خالی بگذارد و برای آن کسی و کسانی نداشته باشد, به یقین آن را از دست می دهد; و تا از دست داد دیگران خواهند گرفت. این است که باید افرادی جامع بپرورد, و برنامه هایی جامع پدید آورد تا کسانی متخصّص در مسائل گوناگون فکری, اعتقادی, تبلیغی, تحقیقی, و ارشادی… پرورده شوند.

3. حضور در زمان

غیبت از زمان و حضور در زمان, دو مسأله عجیب و مهم است. برخی کسان, از زمانی که در آن زندگی می کنند غایبند و در آن حضور ندارند. و این گونه کسان, با کمال تأسّف, بسیارند, بویژه در میان تحصیل کردگان حوزه ای و فقه و اصول خواندگان دوره ای. برخی به عکس اینند, یعنی در زمان خود حاضرند و با حضور زمانیِ آگاهانه ای که دارند, مایه رونق دین و رواج مذهب و قوام مکتبند.

عالمان ما در گذشته این گونه بوده اند: حاضر در زمان خویش و عصر خویش و نسل خویش, بزرگ ترین عالمان متعهّد ما, همیشه, در ارتباطی عینی با زمان زندگی می کرده اند, نه در ارتباطی ذهنی و تقویمی. علاّمّه حلّی که از سویی فقهی متبحّر است, از سوی دیگر متکلّم و عقاید شناسی زبردست است. در آثار این فقیه بزرگ, به کتابهای منطقی و فلسفی نیز بر می خوریم که برای پاسخ گویی به مسائل فکری و اعتقادی آن روزِ جوانان و متفکّران و روشنفکران نوشته شده است, زیرا این گونه عالمانِ مرزبان نمی توانسته اند از سایر مسائلی که در جامعه اسلام می گذرد, و همچنین مسائلی که در ارتباط با دیگر جوامع فکری و فرهنگی قرار دارد, غافل بمانند, یا خود را به غفلت بزنند و بار مسؤولیت را از دوش بر زمین نهند. چنین کاری برخلاف تکلیف و تعهّد و شناخت و رسالت است. و هیچ گاه یک دانشمند آگاه اسلامی, به خلاف تعهّد و تکلیف و شناخت و رسالت نمی گراید.

روحانیّت اصیل و متعهّد ما, در زمانهای گذشته, اغلب با فرهنگ زمان همگام بوده است و در فکر و شعور زمان خود, حتی فکر و شعور ادبی و هنری, حضور داشته است.

نمونه دیگر سیّدِ مرتضی عَلمُ الهدی است. این شخصیّت چند بُعدیِ کم مانند را بنگرید که حتی از تشکیل محافل ادبی و انجمن نقد شعر و شعر شناسی نیز غفلت نمی کرده است. مطهّری نیز با شناختی که از تاریخ گذشته و علمای متعهد داشت, خود بدانان تأسّی کرد, و سلف صالح را اسوه گرفت و امروز طلاب جوان باید این اُسوه گیری را از مطهری فرا گیرند.

4. شناخت مرزهای فکری

روحانیّت, چنانکه یاد شد, مدیریّت فکری جامعه را بر عهده خویش می داند. بنابراین باید مرزهای فکری را به خوبی بشناسد. چنانکه در مدیریت سیاسی مرزها را می شناسند و برای هر مرزی مرزبانی لایق می گمارند. در مدیریّت فکری و اعتقادی و اخلاقی نیز باید چنین باشد و گرنه و ظایف لازم, درست انجام نمی یابد و از حمله ها و رخنه ها جلوگیری نمی شود. باید مرزهای فکری و استعدادی جامعه به خوبی معلوم گردد. نمی توان با یک حرکت ساده تصوّر کرد به وظیفه عظیم (حراست دینی) و (مرزبانی) عمل کرده ایم. پروردگان حوزه ها در برابر گروههای گوناگون فکری و سِنّی و معلوماتی و… وظایف گوناگونی بر عهده دارند. باید این گروهها را از هم باز شناسند و برای هر کدام آنچه لازم است آماده سازند و با آنان بدان گونه که در خور است سلوک کنند. جوانی که در گوشه شهری مذهبی (بیسواد, یا با چند کلاس سواد ابتدایی) در یک دکان نانوایی خمیرگیری می کند, یک مرزفکری دارد و جوانی که پا به دانشگاه نهاده و دهها کتاب خوانده, و به خارج رفته و با استادان و مکتبها و زبانها و طرز فکرهایی آشنایی یافته است, مرز فکری دیگری دارد. آن جوان کارگر, به همان شب جمعه تا شب جمعه, و آمدن در تکیه و مسجد محل و گوش دادن به حرفهای آخوند محل قانع است و دینش با همان حفظ می شود, ولی نسلهای سرگردان در آفاق فکرها و برخوردها چه؟ برای آنان باید چه کرد؟

همچنین امروز که جهان به (اقتصاد جدید) مجهّز شده است و روابط و پدیده های آن سالهاست که به کشور ما نیز وارد شده و استقرار یافته است (در روابط تجاری و…) و اردوی سرمایه داری, در همه جا, از جمله در کشور خود ما, چونان لشکر مغول بیداد می کند, امروز که ملّت ما در جهنم سوزان تکاثر طلبی تکاثر طلبان می سوزد و خاکستر می شود, آیا می توان این اقتصاد جهنّمی را نشناخت و به عناوینی ظاهرالصّلاح, این جنایت عظمی و خیانت کبری را نادیده گرفت, یا توجیه کرد و مشروع پنداشت؟…

اینهاست مرزهای آگاهی و عدم آگاهی, مرزهای شناخت و عدم شناخت. اگر دشمن بتواند ثابت کند که اسلام قادر بر اجرای عدالت اجتماعی نیست, یا اصلاً در اسلام, معاذ اللّه, عدالت اجتماعی مطرح نیست و بابی در فقه ندارد, برای ما و دین ما و این اقدام و قیام و انقلاب چه خواهد ماند؟ ما در برابر جهان سوم چه خواهیم گفت؟ ما به روی مستضعفان چگونه نگاه خواهیم کرد؟ ما بر سر تربت خونین شهیدان چگونه خواهیم رفت؟ و سرانجام, ما از دینِ علیّ بن ابیطالب(ع), مستضعفِ بزرگ تاریخِ انسان, چگونه دم خواهیم زد؟

باری, اگر روحانیّت, مدّعی مرزبانی فکری و شعوری است, باید نخست این مرزها را بشناسد, مسائل جهان نو را بفهمد و سپس نقاط کور مرزهای فکری و اجتماعی را به وسیله کتابهای قوی و غنیِ مذهبی, با سبکی متین و نثری جذاب روشن کند. همچنین باید به تشکیل مجامع و ایجاد ارتباطات سودمند مبادرت ورزد, و برای این دو کار مهم, همواره دهها تربیت یافته آگاه و زبده داشته باشد.

ما مسأله را خیلی ساده گرفته ایم! آنچه الآن در حوزه های روحانیّت مطرح است و کیفیتی که اکنون حکمفرماست و مدیریتهایی که اکنون ارائه می گردد, نه با روش و سابقه سلف بزرگ و بیدار خود ما هماهنگ است و نه با وضع موجود جهان امروز. اگر به پیشینیان و اسلاف برگردیم می بینیم آنان فرهنگ زمان خویش را می شناخته اند و این شناخت را در مورد وظایف مرزبانی خویش به کار می گرفته اند. جالب توجّه است که می نگریم مدرسان هیئت و نجوم و ریاضیّات و طب (از جمله قانون ابن سینا) خود روحانی بوده اند. و این امر به این معنی است که در فرهنگ بشری معاصر آنان هیچ مسأله ای نبوده است که برای آنان مطرح نباشد. منظور من از این بیان این نیست که طلبه باید علاّمه دهر باشد, نه, بلکه منظور این است که حوزه باید همه چیز داشته باشد, جامع و جامع پرور باشد. حوزه باید با برنامه ریزی غنی و دقیق و آگاهانه, و با ایجاد طرحهای جامع, و رعایت اصول تقسیم کار و تخصص, به چنان جامعیتی برسد که بتواند در همه مرزهای فکری معاصر حاضر باشد و هر جا حضوری و دفاعی, یا توجیهی و روشنگریی لازم است انجام وظیفه نماید; نظیر آنچه شهید مطهری, در ابعادی چند, ارائه دا د. ما اگر بخواهیم دین را در این نسل نگاه داریم و به نسل دیگر برسانیم, ناگزیریم که در مسائل یاد شده و مسائلی که سپس یاد خواهد شد, با چشم تأمل و تعهد بنگریم.

5. حقانیّت استوار مکتب

این سخن از حضرت امام جعفر صادق(ع) رئیس مذهب ما, معروف است:

(لَوَدِدْتُ أنَّ أصحابی ضُربَت رؤوسهم بالسِّیاط حتّی یَتَفَقَّهُوا.)5

آرزو داشتم تازیانه بر سر شاگردانم کوفته می شد,تا آنان تفقّه کنند (و دین را درست و ژرف و همه جانبه دریابند.)

این سخن پیشوای الاهی ماست. و این نشانه نهایت حقّانیت است. و چنین مکتبی قاطع ترین, استوارترین و بزرگ ترین مکتب اصیل اعتقادی و عملی است, که با این خاطر جمعی به خود و به محتوای خود, در موضع خویش ایستاده است و فهمنده و درک کننده و پژوهشگر و مطلب شکاف و بحث آشنا و دلیل آزما می طلبد. و اکنون آیا لازمه وفاداری نسبت به این شعار بزرگ بی نظیر: (لَوَدِدْتُ أنّ أصحابی…) و این مکتب قاطع بی بدیل چیست؟ آیا نباید ما همه مبانی این مکتب را, از الاهیّات تا اخلاق و سیاست و تا اقتصاد و عدالت اجتماعی, به صورتی سزاوار مطرح سازیم و همه گونه آمادگی برای هر تحقیق و اشکال و مسأله و نظر و رسیدگی داشته باشیم؟ آیا نباید کلیّت حوزه دارای این مرکزیّت, در سطح فرهنگ معاصر بشری باشد؟ و آیا این آرمان چگونه تحقّق خواهد یافت, آرمانی که در عین حال تکلیف است و وظیفه؟

6. شناخت تحولات

جامعه, علاوه بر حرکت مادّی, که تنظیم آن به عهده دولتها و حکومتهاست, حرکتی فکری و شعوری و جهان بینانه نیز دارد, حرکتی بر مبنای ایدئولوژی و طرز تفکّر و تصوّر. این حرکت, حرکتی است روحی و اعتقادی. و همین حرکت است که همواره با تحوّلات سروکار دارد. مرزبانان حوزه های اعتقادی و فرهنگی جامعه, باید برای پاسداری از این حوزه ها, نخست تحوّلات را به خوبی بشناسند و حرکتهای یاد شده را دریابند. اگر این تحوّلات را و این حرکتها را و زمان را که ظرف این تحوّلات و حرکات است, نشناسند, در دریای پیچیده و پوشیده مسائل و قضایا غرق می گردند و نسلهایی را که دل به آنان بسته اند نیز مأیوس می سازند و غرق می کنند. و این جاست که امام صادق(ع) می فرماید:

(العالِمُ بِزَمانِهِ لاتَهجُمُ عَلیهِ اللَّوابِس.)6

هرکس زمان خویش را بشناسد, مسائل غلط انداز (و افکار مرموز) نمی توانند او را مورد تهاجم قرار دهند (و مُشتبِه و منحرف کنند).

درغیر این صورت, یعنی در صورتی که انسان, بویژه انسان عالم و روحانی و مبلّغ, زمان و عناصر زمان و فرهنگ زمان و زبان زمان و روح زمان و حرکت زمان را نشناسد, همه گونه مورد تهاجم مسائل پوشش سازی شده و رویدادهای ناشناخته قرار خواهد گرفت و مواضع را از دست خواهد داد, و با نسلها فاصله خواهد یافت. زمان ظرف تحوّلات است. باید تحوّلات را بشناسیم تا بتوانیم به مرزبانی برخیزیم و تکلیف خویش را ادا کنیم.

7. سخنی از شیخ طوسی, مرزبان بزرگ

این تحوّلات که از آن یاد کردیم, همواره در جامعه مسائلی پدید می آورد, بویژه در قلمرو فکر و اندیشه, دید و درک و تصوّر, اخلاق و رفتار و باور و اعتقاد. اکنون وظیفه مرزبانان فکر و اعتقاد این است که بر مرکب این تحوّلات سوار گردند, نه این که زیر گامهای تحوّلات خرد شوند. و سوار شدن بر مرکب تحوّلات به چیست؟ به بسته ذهنی است, واپس اندیشی, زمان نشناسی و… یا به باز فکری, والا اندیشی, زمان شناسی و….

به سخن دیگر, تحوّلات, به نوعی, به مبارزه با وضع موجود بر می خیزند. اگر کسی بخواهد در این مبارزه پیروز گردد, باید مانند یک جنگ, دشمن, منطقه نفوذ دشمن, نقاط آسیب پذیر, نقاط قوّت, نقاط تدارکاتی, کیفیّت سنگرگیری, نوع اسلحه دشمن و همچنین کیفیّت یاری رسانی بیگانگان به دشمن و مخالف,همه و همه را, به خوبی بشناسد. و چون طبیعت تحوّل, همراه با نوآوری و نوگستری است, باید شما نیز به اسلحه نو, فکرنو, شناخت نو, شعور نو, هنر نو, فرهنگ نو و زبان نو مسلّح شوید, تا بتوانید مرزهای اصالتهای اعتقادی و اخلاقی کهن را پاس دارید. در این جا تعلیمی عظیم و مقدّس, از شیخ الطایفه, ابوجعفر محمّد بن حسن طوسی, رحمة اللّه علیه, نقل می کنم, تعلیمی از حدود 950سال پیش, که تا هم اکنون نیز مثل خورشید می درخشد. این تعلیم را که در کتاب (شیخ آقا بزرگ تهرانی) آورده ام, در این جا نیز می آورم, تا مایه بیداریی باشد برای آنان که باید بیدار گردند:

(کانَ شیوخُنا, رَحِمَهُمُ اللّه, المتقدِّمونَ مِنْهُمْ والمُتأخّرون… بَلَغُوا النّهایةَ القُصوی, فی استقصاءِ مَا أقْتَضَتْ أَزْمِنَتُهم مِن الأدِلَّةِ والکلامِ علی المُخالفین, فَإِنَّهُ قَدْ تَجَدَّدَ مِن شُبُهاتِ القومِ مایحتاجُ مَعَها إلی ترتیباتٍ أخَرْ.)7

علمای بزرگ ما, خدای آنان را در رحمت بیکران خویش غرق سازد, چه آنان که در قدیم بوده اند و چه آنان که سپس آمده اند, همه درباره پیدا کردن دلیلهای زمان پسند و آنچه طبیعت زمان اقتضا می کرده است, تا نهایت درجه ممکن کوشیده اند و پیش تاخته اند, و در برابر دیگران و مخالفان موضع آگاهانه داشته اند. چون همواره شبهه ها و مسائل تازه ای القا می شود که نیازمند بحث و استدلالهای دیگری (کلام جدید) است.

در این تعبیر شیخُ الطایفه نیک بنگرید: (مَا اقْتضَتْ أزْمِنَتُهُم), که ملاک کار را زمان قرار داده است, نه فرار از زمان, طرد زمان, قهر با زمان, نشناختن زمان و پسِ پشت انداختن زمان… اگر بزرگان و پیشینیان ما همواره دلیلهای زمان پسند و طرحهای نوعرضه کرده اند و این کار را وظیفه می دانسته اند, ما نیز باید چنین کنیم, بویژه که زمان ما, در فاصله ای اندک, صدها برابر زمانهای گذشته نوگشته و تحوّل پذیرفته است. بنابراین اصل اجتماعی مسلّم, کسانی که با نوآوری به نام: (حفظ حدود) و (مبارزه با انحراف) مخالفت می ورزند, از روش منطقی بزرگان پیشین دور گشته اند, و از اصل (جمود) جانبداری می کنند. و توجّه ندارند که همان گونه که (انحراف) زیان آور است, (جمود) نیز زیان آور است. ما امروز با جمودهایی رو به رو هستیم که زیان آنها برای پویایی و زمان آشنایی بسیار سنگین است. آری, جامعه با تحوّلات خود, نیاز به تبیینهایی تازه پیدا می کند, و توجّه به این نیاز و این تبیینها, از اصول عمده مرزبانی حقایق دینی است.

8. برنامه ریزی نه کلی گویی

پیروزی در میدان وظایفی که یاد شد, از جمله, بستگی دارد به برنامه ریزی, تربیت و ساختن افراد. با کلّی گویی انجام نمی پذیرد. نمی توان در داخل حوزه خود را محصور کرد و از واقعیّات و مسائل جامعه بی خبر بود و از روستا و محرومیّت و فقر و جهل و تبعیض و تکاثرگرایی دردی نداشت و دل به این خوش کرد که ما چه ایم و چه؟ نمی توان گفت, باید همه مسائل مطابق اسلام باشد و خود برنامه ای نداشت. باید یک برنامه اسلامی, برای مدیریّت جامعه تنظیم گردد و آگاهان در این کار دخالت کنند نه بسته ذهنان. همینجا یادآوری کنم که باید برنامه ریزی, در عین اسلامی بودن و صددرصد اسلامی بودن, آگاهانه و به وسیله عقلهای پرتجربه و نیرومند عملی گردد و منطبق با تجربه های علمی روز و شناخت مسائل روز و واقعیّات حیات نوین انسانی باشد. روحانیّت باید طرحها و برنامه ها و دستورالعملهایی دقیق ارائه دهد, اما نه بیگانه با جریان حیات بشری در این روزگار, نه فی المثل چنان باشد که انگار بگویند: در این زمان با الاغ به سفر بروید. این گونه نباشد, که اسلام را منزوی خواهد کرد. اکنون که قدرت در دست مذهب است, برنامه ریزی را هم باید مذهب انجام دهد. و اگر ا مروز مذهب نتواند در برنامه ریزیها, حضور آگاهانه و متخصّصانه و واقعگرایانه ای ابراز دارد, زیان آن از حدّ بیان بیرون است. و این امر بر هیچ آگاهی پوشیده نیست.

9. مسائل و تکلیفها

مسائل مهم و بسیاری در جامعه وجود دارد که همه مربوط است به مدیریّت فکری جامعه. روحانیّت اگر در این مسائل دخالت نکند, دین و تعالیم دین را فراموشانده است. و اگر دخالت کند, اما ناشیانه و بسته ذهنانه, دین را ضایع کرده و بر باد داده است. این که امروز قدرت در دست مذهب است و هر روحانی به هر جا وارد شود, در آن جا قدرت و نفوذ خواهد داشت, معنایش این نیست که اسلام و تعالیم عالیه آن درهمه جا و همه کس نفوذ یافته است و بازارها و دادگاهها (دو مسأله مهم جامعه و انسان) همه اسلامی شده است. این که امروز این همه مطالب مذهبی و به نام مذهب, از منبرها و رسانه های مملکت پخش می شود, دلیل این نیست که تربیتِ ناب و والای اسلام در جانها و روانها ریشه دوانیده است, یا فقط به این صورت ریشه خواهد دوانید. ما سُرنا را از سر گشادش باد می کنیم (البته به استثنای عواملی که آگاهانه عمل می کنند در هر جا, می خواهند که همین گونه باشد). کجا در حکومت علی(ع) این همه موعظه و دعا و روضه و مصیبت و ذکر جهنّم و عقاب عرضه می گشت؟ علی(ع) که خود امام اهل دعا و عبادت بود, دعا را به هنگام خود, در خلوت نخلستان می خواند و اگر گاهی کمیل را به همراه می برد, سرانجام, برای خلوت با خدای خویش به او می فرمود: (ای کمیل, برو و مرا تنها گذار!)8 و در عوض, یعنی در عوض این همه سخنرانی و وعظ و حرف و وعده و وعید, شب به درخانه فقیرانِ دور افتاده و خارج از شهر می رفت (زیرا که فقیران شهری نامشان در دفتر حکومت ثبت بود و جیره داشتند), و روز از حقوق و کرامت بینوایان و محرومان دفاع می کرد و همواره اموال را مساوی تقسیم می فرمود و اشراف و اعیانی نمی شناخت و اشراف و اعیان و مالداران را به دور خود راه نمی داد و وقتی کسانی می گفتند ما به اسلام خدمت کرده ایم (و مثلاً در گذشته پول داده ایم, اعلامیّه چاپ کرده ایم, زندان رفته ایم, اعتصابات بازار و… را اداره کرده ایم و…) می فرمود: اجرتان با خداست. جامعه باید براساس عدالت و مساوات اداره شود, نه بر اساس امتیاز و تخصیص (وآنچه قابل دفاع است در این قرن آشفته این روش حاکمیّت است ولاغیر…).

باری, امور و مسائل چندی است که باید روحانیّت به آنها توجّه نماید و برای بهبود وضع آنها اقدام کند, اما به وسیله افرادی از هر جهت شایسته: از نظر آگاهی, بازفکری, وسیع اندیشی, تعهّد شناسی, پرهیز پیشگی, حضور زمانی, شناخت عصری و نسلی, شناخت موضوع مورد اقدام و مورد نظارت, با داشتن اخلاق انسانی و اسلامیِ لازم در هر یک از موارد. من در این جا به چند مسأله اشاره می کنم:

1.مسأله کودکان

ییکی از مسائل بسیار مهم, که باید به صورتی تخصّصی و دقیق در آن باره کار بشود و آن کار مطابق با تجربه های علمی زمان باشد, مسأله کودک و تربیت کودک است. پس از این قیام بزرگ, دست کم, باید نسلی که در ظرف 10 تا 20 سال آینده می آید, از دختر و پسر, زن و مرد, بقال و عطار و طلبه و پزشک و قاضی و مهندس و پلیس و نظامی و… همه و همه, انسانهایی مسلمان و متعهّد و متخلّق به اخلاق اسلامی به معنای صحیح آن - باشند. اگر چشم به هم بزنیم و بیست سال بگذرد و چنین نشود, گناه عظیم این کوتاهی به گردن کیست؟ و چنانکه یاد شد, نمی توان کلّی گویی کرد. نمی توان نشست و گفت, کودکان را با موازین اسلامی تربیت کنید. اگر کلّی گویی کافی بود, همان یک سوره (حمد) نازل می گشت و بس, و دیگر بقیّه قرآن کریم, و آن همه حدیث نبوی و 250 سال دوره امامت لازم نبود.

روحانیّت باید در این باره نیز طرحها, برنامه ها, کتابها, مجلّه ها, دستورالعملهایی دقیق, اسلامی, منطبق با موازین تجربه و تخصّص ارائه بدهد, هم درباره تربیت کودک و هم درباره کتاب و قصّه و ادبیات کودک. ادبیّات مذهبیِ کودکان در کشور ما بسیار ضعیف و ناپخته است,9 و بعد از دوره گذشته در مواردی بدتر هم شده است.10 برخی ناواردان, سودطلبان, بازاریان کاسبکار مطبوعاتی و… وارد شده اند و صدماتی نیز به بار آورده اند. باید به اینها همه رسیدگی شود و آثار بد آنها و جزوه های ناباب از میان برود. باید عدّه ای بروند و پس از تحصیل تخصّص روز, شناخت تعالیم اسلام درباره کودک, آشنایی با ادبیّات کودکان و شناخت روحیّات اجتماع, به این کار مهم دست زنند. همچنین لازم است از نادانیها و عوامگریهایی که موجب زده شدن کودک و نوجوان از تربیت و اسلام است در هر مرکزی که باشد جلوگیری شود و افراد فاقد صلاحیّت را کنار گذارند, در هر جا, چه در مراکز گفتاری, چه نوشتاری و چه رفتاری.

2. مسأله جوانان

اهمیّت مسأله جوانان به هیچ روی پوشیده نیست. همه مصلحان و مربّیان بزرگ تاریخ به مسأله جوانان توجّهی ویژه داشته اند. درباره جوانان, از جمله, باید به این امور توجّه بسیار کرد و بر آنها مراقبت آگاهانه بسیار داشت:

1. تربیت جسمی جوانان.

2. تربیت روحی جوانان.

3. تغذیه فکری جوانان.

4. نگهداشت اخلاقی جوانان.

5. متعهّدسازی آرمانی جوانان.

6. تهیه کتابها و نشریّه های سالم و جذاب برای جوانان.

7 . تأمین سرگرمیها و تنوعهای لازم و رفع تنهاییهای مضر آنان با برنامه ریزیهای سالم و وزین.

8. تأمین مشاوران دلسوز و آگاه, تهیه مراکزی برای مشاوره و تربیت اشخاصی برای این منظور.

9. واقعگرایی در هدایت غریزه و کنترل آن.

10. امیدوار نگاه داشتن آنان از طریق طرح شعارهای صحیح و عمل به آن شعارها.

3. مسأله نظام دانشگاهی

رسیدگی آگاهانه و سالم به نظام دانشگاهی, دور از هر گونه خامرأیی و بسته ذهنی و عوام مسلکی, از وظایف عمده مرزبانیِ فکری و اعتقادی و اخلاقی و مکتبی است.

4. مسأله مطبوعات و نشریات

حالت پایین, و وضع منحطّ بیش تر مطبوعات و نشریّات نشان می دهد, که کسی درباره این امر عظیم احساس مسؤولیت نمی کند. روحانیّت بنابر ادّعای مدیریت فکری جامعه باید رسیدگی صحیح به این امر را در رأس مسائل خویش قرار دهد, چه از راه تربیت نویسندگان متفکر و آگاه و غیر عوام مسلک و غیر عوامزده و چه از راه ایجاد مطبوعات مترقّی, آزاد, جهت بخش, آبرومند, پربار, حرکت آفرین و آگاهی آموز.

5. مسأله صدا و سیما

6. مسأله اخلاق عمومی

اکنون که مذهب در این جامعه, به نام حاکمیّت اسلامی, حضور فعّال دارد, باید سیمای روحی جامعه نیز اسلامی باشد. باید مردمی که در این جامعه زندگی می کنند و کسانی که از خارج می آیند, همه حس کنند و بدانند که این جامعه, از نظر روحی و اخلاقی, عمل و تعهّد, برخورد و رفتار, معامله و کسب, نگاه و امانت, انسانیت و شرف و… اسلامی است. و آیا اکنون چنین است؟

و این یکی دیگر از وظایف بزرگ روحانیّت است که با تربیت معلّمان و مبلّغان شریف و آگاه و عاقل و خوش سلیقه و با ادب و موقع شناس و گسیل داشتن آنان به سوی اجتماع, جوهره اخلاق اسلامی را در میان مردم نفوذ دهد, تا بحق, اجتماع ما اجتماعی اسلامی باشد. با بستن شماری مشروبفروشی و فشار عامیانه بر رعایت برخی ظواهر اسلامی, نمی توان ادّعا کرد که جامعه, نمونه تعالیم والا و مُثُل علیای اخلاق محمّدی و اسلامی است.

7. حفظ آرامش و سکینه روحی در اجتماع

ییکی از آفات بزرگ اجتماع و محیط, وجود تشنّج, درگیری, خشونت, شلوغی, صداهای بسیار, پخشهای بلند گویی قوی و مانند آنها در فضای زندگی انسانی است. جامعه را از این حیث نیز باید سالم نگاه داشت و در امان قرار داد. زیرا این امور به ضدّ سالم سازی محیط کمک می کند. روحانیّت در این باره نیز موظّف است که مراقبت کند و مردم را چنان بپرورد و صاحبان مجامع و وعاظ و خوانندگان دعا و برگزار کنندگان مراسم را چنان بیاگاهاند, که باعث هیچ یک از این ناملایمات روحی و نفسی و آزارهای اجتماعی و ایذاء عمومی نگردند. روحانیت در این مورد, از نظر ارتباط با مردم, صاحبان مجالس, سردمداران بلند گو شعار و گویندگان بلندگوشناس, امکانات گسترده ای در اختیار دارد که باید در راه تأمین این هدف مهم و ادای این تکلیف حیاتی از آن امکانات استفاده کند: مسجدها, منبرها, مجلسها, دوره ها, جماعتها و بالاتر از همه جمعه ها…. چه بسیار مردمان خسته, بیمار, دانشجو, طلبه, محقق, کارگر از کاربرگشته کوفته و سالخوردگان خسته اعصاب هستند که از این کیفیّت رنج می برند و ظلم می بینند و از آرامش و استراحت لازم محروم می گردند.

باید آرامش و آسایش مردم, در یک جامعه اسلامی, تأمین باشد و ارواح سکون داشته باشند و به تفکر, که یکی از مهم ترین عبادات نیز هست, توفیق یابند. باید مردم ما اهل تأمل و خودیابی و دورنگرایی و… نیز باشند.

البته روزهایی هست که باید مظاهری در اجتماع پدیدار باشد و جامعه دارای شور و نشوری گردد, لیکن این روزها, در همه سال, دو سه روزی بیش نیست و در همان دو سه روز هم این چگونگی در چند ساعت از روز خواهد بود, آنهم در اماکن بزرگ و خیابانها و میدانهای وسیع… و با رعایت اندازه و تناسب و در نظر داشتن حسن ادا, و حسن صوت و خواندن اشعار یا جمله های سنگین و دعاها و زیارتهای کوتاهِ مناسب و شعارهای حماسه آفرین… ما چرا توجه نداریم که تعالیم دین بیش تر باید به صورت (جوهر روحانی) باشد تا (جنجال جسمانی) آری, ادب, مدارا, متانت و رعایت احوال همگانی در تعلیم و تبلیغ دین جزء وظایف است و نمی شود از آنها چشم پوشید, زیرا به زیان اهداف مقدّس و ارزشهای والا تمام می شود.

مقالات مرتبط:

آفاق فکری برون حوزه ای شهید مطهری بخش دوم

آفاق فکری برون حوزه ای شهید مطهری بخش سوم

پی نوشت ها:

1. مقصود سالهای 1357 1358 است.

2. (رائد), یعنی (پیشاهنگ راهیان), (پیشرو کاروان), شخص خبیر و امین که جلوتر از مسافران کاروانی حرکت می کرده است, تا برای آنان در مسیرها و منزلگاهها, جایی امن و مناسب برای فرود آمدن بیاید. ضرب المثل عربی معروف می گوید:

(الرائد لایَکْذِبُ اَهْلَهَ)

پیشرو کاروان, به اهل کاروان دروغ نمی گوید.

و آن را در جای نا امن و نامناسب فرود نمی آورد.

3. خلاصه ای از این مقاله, به مناسبت نخستین سالگرد شهادت شهید مطهری, در اردیبهشت ماه 1359ش. در مسجد اعظم قم, به شکل سخنرانی ایراد شده است, سپس با افزودن مسائل و تکمیل مطالب به این صورت تحریر یافته است.

4. در این جا نظر بیش تر به بُعد آگاهی و شناخت این دو مرد بزرگ و دو روحانی کم نظیر معطوف است.

5. (اصول کافی) ثقة الاسلام کلینی, ج31/1.

6. (تحف العقول) 261/, بیروت.

7. تلخیص الشافی, مقدمه.

8. اِنْصَرِف یا کمیل اذا شِئْتَ. (نهج البلاغه), فیض الاسلام1158/.

البته دعاخواندن و دعا کردن دسته جمعی نیز فوایدو آثاری مهم دارد, لیکن باید همه چیز با هم باشد و اسلام با همه ابعادش مورد عمل قرار گیرد: دعا و دفاع, نماز و عدالت. هنگامی که پیامبر اکرم(ص) معاذ بن جبل را به یمن فرستادند تا در آن جا, جامعه ای قرآنی بسازد, سفارشهایی مهم کردند و از جمله فرمودند:

(… وأظهِر أمرَ الاسلام کُلَّه, صغیره وکبیره.)

به همه احکام و شعائر اسلامی عمل کن, کوچک و بزرگ.

تحف العقول25/

9 و 10. در مدت این 20 سال که از نوشتن این مقاله گذشته است, پیشرفتهایی در مقوله یاد شده پدید آمده و آثاری ارزنده در قلمرو ادبیات کودکان عرضه گشته است. چنانکه برخی از روحانیان جوان قم نیز, در این باره کوششهایی در خور تقدیر به عمل آورده اند.

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است