در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


چکیده

آنچه در تحلیل مفهوم «رشد» لازم به توجه و تذکر است، غیرت و تفکیک این مفهوم از مفاهیمی؛ چون، بلوغ، بلوغ عقلی و حتی جسمی است. مفهوم رشد در ارتباط با نعمت ها و سرمایه ای که در اختیار فرد است، مطرح می گردد، ثبه این ترتیب که اگر نعمت ها توسط صاحبان آنها در مسیر درست و به نحو صحیح به کار گرفته شوند، نشانگر رشد فرد صاحب آنهاست. رشد در دو زمینه اصلی مدیریت فرد توسط خود (نسبت به سرمایه های مختلف مادی و معنوی) و همچنین مدیریت یک فرد نسبت به افراد دیگر؛ نظیر مدیریت انسان ها توسط پیامبران و رهبران، مطرح و سنجیده می شود. بنابراین مفهوم رشد به تبع تنوع نعمت ها و سرمایه ها، دارای انواع متعددی؛ چون، رشد جسمی، فکری، معنوی، ملی و ... است.

کلید واژه ها: عقلانیت، رشد، نعمت و سرمایه، مدیریت، رهبری.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 642

مفهوم رشد

 «رشد» کلمه ای است که از قرآن مجید گرفته شده است. قرآن مجید در مورد کودکان بی سرپرست که دارای ثروت هستند، این اصطلاح را به کار برده است؛ در مورد یتیمان می فرماید: «یتیمانی که سرپرست خود را از دست داده اند و مملوک و ثروتی دارند، تا زمان بلوغ بر آن ها قیمومت کنید و ثروتشان را در اختیارشان قرار ندهید». البته بلوغ شرط لازم است ولی کافی نیست زیرا علاوه بر بلوغ، «رشد» لازم است. تعبیر آیه این است: «حتی اذا بلغوا النکاح، فإن انستم منهم رشدا فادفعوا إلیهم أموالهم «1»». برای آنکه ثروتشان را در اختیارشان قرار دهید، رسیدن به حدّ بلوغ طبیعی یعنی بلوغ نکاح و بلوغ جنسی کافی نیست؛ زمانی که رشد در آن ها احساس شد می توان ثروت را در اختیارشان قرار داد.

در فقه و سنت اسلامی نظیر همین مطلب در مورد ازدواج آمده است. در فقه اسلامی محرز و مسلّم است که برای ازدواج، تنها عقل و بلوغ کافی نیست. یعنی یک پسر به صرف آنکه عاقل و بالغ است نمی تواند با دختری ازدواج کند، همچنان که برای دختر نیز عاقله بودن و رسیدن به سن بلوغ دلیل کافی برای ازدواج نیست؛ علاوه بر بلوغ و علاوه بر عقل، رشد لازم است. عقل غیر از رشد است و مسأله دیگری است. افراد یا عاقل اند و یا مجنون. عاقل ها به دو نوع تقسیم می شوند: یا رشید هستند و یا غیر رشید؛ یعنی انسان عاقل و بالغ ممکن است رشید باشد و ممکن است غیر رشید.

قبل از توضیح این اصطلاح، لازم است برای رفع اشتباه، به یک اصطلاح شایع امروز خودمان در زبان فارسی اشاره کنم.

در اصطلاح متداول فارسی امروز، به کسی «رشید» می گوییم که اندام خیلی موزون و برازنده ای داشته باشد. عرب این را «رشیق» می گویند نه «رشید». «رشد» در اصطلاح فقهی مربوط به اندام نیست، یک نوع کمال روحی است. مثلًا در مورد ازدواج، پسری که می خواهد ازدواج کند باید معنی و هدف و ارزش نتایج ازدواج را درک کند و قدرت تشخیص و انتخاب و اراده داشته باشد؛ به صرف تلقین این و آن، شخصی را به عنوان همسر انتخاب نکرده باشد؛ همچنان که دختر نیز برای انتخاب همسر باید «رشد» داشته باشد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 643

به یاد دارم که در قباله های قدیم وقتی اسم زوج و زوجه را می نوشتند، درباره زوج می نوشتند: «العاقل البالغ الرشید» و درباره زوجه می نوشتند: «العاقله البالغه الرشیده» یعنی این مرد که ازدواج کرده است، مردی عاقل، بالغ و رشید است و این زن هم زنی عاقله و بالغه و رشیده است؛ یعنی علاوه بر عقل و بلوغ دارای رشد است.

این ها که در قباله های قدیم نوشته می شد به معنی این بود که عاقدها می خواستند مدعی شوند که ما رعایت همه جوانب فقهی را کرده ایم؛ اما واقعاً و عملًا آیا این امر مهم رعایت می شد یا نه، آیا واقعاً به مسأله رشد پسران و دختران بر طبق فقه اسلامی عمل می شد یا نه، مطلب دیگری است و تا حدی شرم آور است.

تعریف رشد

اگر بخواهیم کلمه «رشد» را به مفهوم عامّ خودش که شامل همه انواع رشدها در همه موارد بشود تعریف کنیم باید بگوییم: رشد یعنی اینکه انسان شایستگی و لیاقت اداره و نگهداری و بهره برداری یکی از سرمایه ها و امکانات مادی و یا معنوی که به او سپرده می شود داشته باشد. یعنی اگر انسان در هر ناحیه از نواحی زندگی که حکم یک شأن و وسیله ای را دارد، شایستگی اداره و نگهداری و بهره برداری از آن را داشته باشد، چنین شخصی در آن کار و در آن شأن، «رشید» است؛ حال آن چیز هر چه می خواهد باشد، همه آن چیزها و اشیائی که وسائل و سرمایه های زندگی هستند. سرمایه به مال و ثروت انحصار ندارد. مردی که ازدواج می کند خود ازدواج و زن و فرزند و کانون خانوادگی، وسائل و به تعبیر دیگر سرمایه های زندگی او هستند و یا شوهر برای زن و زن برای شوهر حکم سرمایه را دارد.

رشد ملی

رشد فقط به فرد منحصر نمی شود، در مورد ملت ها نیز سرمایه های طبیعی، فرهنگی و انسانی و امثال آن، سرمایه هایی است که در اختیار ملت ها قرار دارد و «رشد ملی» عبارت است از لیاقت و شایستگی یک ملت برای نگهداری و بهره برداری و سودبردن از سرمایه ها و امکانات طبیعی و انسانی خود؛ به هر اندازه که لیاقت و شایستگی اداره و بهره برداری از آن ها را دارد، به همان اندازه «رشید» است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 644

رهبری و مدیریت که موضوع اصلی بحث است خود مستلزم نوعی از رشد است؛ زیرا رهبری در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروهای انسان ها و بهره برداری صحیح از نیروهای انسانی.

من برای توضیح بیشتر مقدمتاً دو مثال از رشد فردی و شخصی می آورم، سپس وارد مسأله رهبری می شوم، عرض کردم رشد یعنی قدرت اداره و قدرت بهره برداری از امکانات و سرمایه ها.

رشد فردی و اخلاقی

اولین رشدی که انسان باید از آن بهره مند باشد رشد فردی، شخصی و اخلاقی است. این سؤال پیش می آید که آیا اغلب افراد می توانند این سرمایه را اداره و از آن بهره برداری کنند؟ باور کنید کمتر کسی است که چنانکه باید از سرمایه های فردی و شخصی خود بهره برداری کند. یکی از دو مثال متناسب است با بعد علمی مجمع ما و دیگری با بعد دینی آن. مثال اول که متناسب با بعد علمی مجمع ماست مربوط است به قوای هوشی و قوای ادراکی انسان.

مدیریت حافظه

افراد از نظر هوش، فهم، استعداد و حافظه با یکدیگر اختلاف دارند. انسان های رشید از حافظه خود بهره برداری صحیح می کنند، ولی آدم های غیر رشید ممکن است حافظه بسیار نیرومندی نیز داشته

باشند اما نتوانند از آن استفاده کنند. آدم غیر رشید تصور می کند حافظه یک انبار است، انباری که باید دائماً آن را پر کند، هر چه پیدا کرد آنجا پرت کند؛ عیناً مانند انبار یک خانه که احیاناً وارد می شوی می بینی یک تکه حلبی، یک قطعه فلز، یک میز شکسته، یک صندلی شکسته در آنجا افتاده است. اما آدمی که رشید باشد، در بهره برداری از حافظه خود دقت می کند؛ اولین کاری که انجام می دهد عمل انتخاب است؛ یعنی حافظه خود را مقدس می شمارد. حاضر نیست هر چه شد در آن سرازیر کند؛ حساب می کند که دانستن چه چیزهایی برای او مفید است و چه چیزهایی بی فایده است؛ مفیدها را درجه بندی می کند و مفیدترها را انتخاب می کند، سپس آن ها را به حافظه خویش می سپارد آنچنان که ا مانتی را به

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 645

امینی می سپارد؛ در خود سپردن دقت می کند، یعنی واقعاً و به طور دقیق و روشن آن را وارد ذهن می کند و سپس تحویل حافظه می دهد.

مثلًا کتابی را مطالعه می کند، یک بار می خواند (انسان کتاب را بار اول به قصد لذت می خواند. در این صورت نمی تواند در مورد مطالب کتاب، حساب و قضاوت کند)؛ دور دوم می خواند (حتی قوی ترین حافظه ها نیازمند است که یک کتاب مفید را لااقل دو بار پشت سر هم بخواند)، پس از آن، مطالب را تجزیه و تحلیل و دسته بندی می کند و هر مطلبی را با توجه به اینکه از چه دسته مطالب است به حافظه می سپارد. بعد کوشش می کند که کتاب دیگری را در دستور مطالعه قرار دهد که در موضوع کتاب پیشین است و حتی الامکان تا از موضوعی فارغ نشده است و در حافظه به صورت روشن و منظم نسپرده است وارد موضوع دیگر نشود. اشتباه است اگر انسان یک کتاب را مانند یک سرگرمی مطالعه کند و قبل از آنکه مطالب کتاب درست جذب ذهن شده باشد و ذهن فرصت تجزیه و تحلیل پیدا کرده باشد به کتاب دیگر و موضوع دیگر بپردازد؛ امروز کتب تاریخی، فردا روان شناسی و پس فردا مثلًا کتب مذهبی مطالعه کند؛ همه مخلوطمی شوند و حکم انباری بی نظم را پیدا می کند.

در زمینه مدیریت حافظه انسان رشید کتاب ها و مطالبی را که برای خود لازم می داند، جمع می کند، آن ها را مکرراً مطالعه و دسته بندی و سپس خلاصه می کند. خلاصه را یادداشت و به حافظه خود می سپارد؛ بعد به موضوع دیگر می پردازد. چنین فردی اگر حافظه اش ضعیف هم باشد از آن حداکثر استفاده را می کند و مثل کسی می شود که کتابخانه منظمی با قفسه های مرتب دارد، کتابخانه ای که از هر قفسه اش به کتاب های معینی در رشته خاص مربوط می شود به طوری که هر کتابی را که بخواهد فوراً دست می گذارد روی آن و آن را می یابد؛ اما اگر غیر از این باشد همانند آدمی است که کتابخانه ای با هزارها کتاب داشته باشد اما کتاب ها را روی یکدیگر ریخته است؛ هر وقت کتابی را بخواهد دو ساعت باید دنبالش بگردد تا پیدا کند.

این بود مثالی از مدیریت صحیح و ناصحیح در مورد بهره برداری از یکی از قوای هوشی و عقلانی انسان.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 646

رشد در عبادت

مثال دوم از مدیریت فردی که با بعد دینی و مذهبی مجمع ما متناسب است مسأله عبادت است، باید اعتراف کنیم که ما راه عبادت را نیز نمی دانیم، یعنی ما از نظر عبادت نیز قادر به اداره خود به نحو صحیح

نیستیم. غالباً خیال می کنند که چون عبادت خوب است پس هر چه بیشتر بهتر؛ فکر نمی کنند که عبادت آنگاه اثر خود را می بخشد که جذب روح شود و روح از آن به طور صحیح تغذیه نماید. همان طور که معنی استفاده از غذای خوب این نیست که هر چه بیشتر بهتر، معنی استفاده از عبادت آن نیست. عبادت باید با نشاط و روح توأم باشد. مقصودم این نیست که قبلًا باید نشاطی وجود داشته باشد تا عبادت شروع شود. بسا افرادی که هیچ وقت نشاط پیدا نکنند. خود نشاط تدریجاً با عبادت و انس با ذکر خدا پیدا می شود. اگر روی اصول صورت گیرد تدریجاً انس و علاقه و نشاط پیدا می شود. مقصود این است که ظرفیت انسان برای عبادت یک ظرفیت محدود است؛ فرضاً انسان عبادت را با نشاط آغاز کند، پس از مدتی که بدن خسته شد نشاط هم از بین می رود و عبادت جنبه تحمیلی پیدا می کند و در حکم خوردنی نامطبوع و مهوعی می گردد که عکس العمل بدن این است که آن را به وسیله استفراغ یا وسیله دیگری دفع نماید، نه در حکم غذای مطبوع که عکس العمل بدن این است که آن را جذب کند.

پیغمبر اکرم (ص) خطاب به جابربن عبدالله انصاری فرمود: «یا جابر! ان هذا الدین لمتین فاوغل فیه برفق و لا تبغض الی نفسک عباده الله» یعنی دین اسلام دینی است متین و محکم و منطقی و مبتنی بر ملاحظات دقیقی روانی و اجتماعی، علیهذا با مدارا بران و عبادت را مبغوض و منفور نفس خودت قرار مده، یعنی طوری عمل نکن که نفست عبادت را دشمن بدارد بلکه طوری عمل کن که نفس، عبادت را دوست بدارد و به آن با میل و رغبت اقبال نماید و در خود جذب نماید. بعد اضافه فرمود: «فإن المنبت لا ارضا قطع و لا ظهرا ابقی «1»». یعنی آنکه چند منزل یکی می راند نه مسافت را طی می کند و نه پشت سالم برای مرکب خود باقی می گذارد. سواره ای که میزان توانایی مرکوب را در نظر نمی گیرد و تنها شلاق را می شناسد و شلاقکش دو منزل یکی و سه منزل یکی می تازد، یک وقت می بیند که حیوان در حالی که پشتش زخم شده زانو بر زمین زد و خوابید و قدم از قدم برنمی دارد زیرا نمی تواند بردارد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 647

پیغمبر اکرم (ص) در حدیث دیگر فرمود: «طوبی لمن عشق العباده و عانقها «1».»خوشا به حال افرادی که به عبادت عشق می ورزند و آن را در آغوش می گیرند!

در این حدیث، رسول اکرم (ص) می خواهد بفرماید تنها کسانی از ثمرات و نتایج عالی عبادت بهره مند می گردند که عبادت را طوری انجام دهند که قلب آن ها عاشقانه عبادت را انتخاب کند و بپذیرد.

خوب عبادت کردن و از مواهب آن بهره مند شدن حساب و قاعده و به اصطلاح مکانیسمی دارد و مربوط است به حسن مدیریت خود؛ یعنی خود را، احساسات خود را، عواطف خود را، غرایز خود را و بالاخره قلب و دل خود را خوب اداره کردن، دل و احساس و عاطفه از هر چیز دیگر بیشتر نیازمند به مدیریت صحیح است. اکنون برمی گردیم به مدیریت اجتماعی.

امامت و رهبری امت

گفتم رشد یعنی قدرت مدیریت. وقتی که انسان می خواهد انسان های دیگر را اداره کند یعنی وقتی که موضوع رشد اداره انسان های دیگر باشد، آن را «مدیریت و رهبری» می نامیم. این نوع از رشد در اصطلاح اسلامی «هدایت» و به تعبیر رساتر «امامت» نامیده می شود.

دقیق تر کلمه ای که بر کلمه «امامت» منطبق می شود همین کلمه «رهبری» است. فرق نبوت و امامت در این است که نبوت، راهنمایی و امامت، رهبری است. نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمایی است. راهنما چه می کند؟ راه را نشان می دهد؛ وظیفه اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد. ولی بشر علاوه بر راهنمایی به رهبری نیاز دارد یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند. نبوت، راهنمایی است و یک منصب است؛ اما امامت، رهبری است و منصب دیگری است. پیغمبران بزرگ، هم نبی و هم امام هستند. پیغمبران کوچک فقط نبی بودند و امام نبودند، رهنما بودند ولی رهبر نبودند؛ اما پیغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شأن را داشته اند، هم شأن راهنمایی و هم شأن رهبری. ابراهیم، موسی و عیسی (ع) هر کدام رهنما و

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 648

رهبرند. خاتم الانبیاء (ص) «رهنمای رهبر» است. قرآن مجید بر این اصل بسیار تکیه می کند و در معارف شیعه این اصل قرآنی جای شایسته خود را دارد.

این نکته را باید یادآوری کنم که آنچه قرآن تحت عنوان رهبری از آن بحث می کند، مافوق رهبری ای است که بشریت می شناسد. رهبری ای که بشریت می شناسد از حدود رهبری در مسائل اجتماعی تجاوز نمی کند، ولی منظور قرآن از رهبری، علاوه بر رهبری اجتماعی رهبری معنوی یعنی رهبری به سوی خداست و آن خود حساب دقیق و حساسی دارد و از رهبری های اجتماعی بسی دقیق تر و حساس تر است. فعلًا مجال بحث درباره این جهت نیست «1».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 649

گزین گویه ها

1- رشد یعنی اینکه انسان شایستگی و لیاقت اداره و نگهداری و بهره برداری یکی از سرمایه ها و امکانات مادی و یا معنوی که به او سپرده می شود داشته باشد.

2- سرمایه به مال و ثروت انحصار ندارد. مردی که ازدواج می کند خود ازدواج و زن و فرزند و کانون خانوادگی، وسائل و به تعبیر دیگر سرمایه های زندگی او هستند و یا شوهر برای زن و زن برای شوهر حکم سرمایه را دارد.

3- «رشد ملی» عبارت است از لیاقت و شایستگی یک ملت برای نگهداری و بهره برداری و سودبردن از سرمایه ها و امکانات طبیعی و انسانی خود؛ به هر اندازه که لیاقت و شایستگی اداره و بهره برداری از آن ها را دارد، به همان اندازه «رشید» است.

4- رهبری و مدیریت مستلزم نوعی از رشد است؛ زیرا رهبری در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروهای انسان ها و بهره برداری صحیح ازآنها.

5- در زمینه مدیریت حافظه انسان رشید کتاب ها و مطالبی را که برای خود لازم می داند، جمع می کند، آن ها را مکرراً مطالعه و دسته بندی و سپس خلاصه می کند. خلاصه را یادداشت و به حافظه خود می سپارد؛ بعد به موضوع دیگر می پردازد.

6- عبادت آنگاه اثر خود را می بخشد که جذب روح شود و روح از آن به طور صحیح تغذیه کند.

7- خوب عبادت کردن و از مواهب آن بهره مند شدن حساب و قاعده و به اصطلاح مکانیسمی داردکه مربوط است به حسن مدیریت خود؛ یعنی خود را، احساسات خود را، عواطف خود را، غرایز خود را و بالاخره قلب و دل خود را خوب اداره کردن، دل و احساس و عاطفه از هر چیز دیگر بیشتر نیازمند به مدیریت صحیح است.

8- وقتی که انسان می خواهد انسان های دیگر را اداره کند یعنی وقتی که موضوع رشد اداره انسان های دیگر باشد، آن را «مدیریت و رهبری» می نامیم. این نوع از رشد در اصطلاح اسلامی «هدایت» و به تعبیر رساتر «امامت» نامیده می شود.

9- فرق نبوت و امامت در این است که نبوت، راهنمایی و امامت، رهبری است. نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمایی است. راهنما چه می کند؟ راه را نشان می دهد؛ وظیفه اش بیش از این

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 650

نیست که راه را نشان دهد. ولی بشر علاوه بر راهنمایی به رهبری نیاز دارد یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند.

10- آنچه قرآن تحت عنوان رهبری از آن بحث می کند، مافوق رهبری ای است که بشریت می شناسد. رهبری ای که بشریت می شناسد از حدود رهبری در مسائل اجتماعی تجاوز نمی کند، ولی منظور قرآن از رهبری، علاوه بر رهبری اجتماعی رهبری معنوی یعنی رهبری به سوی خداست و آن خود حساب دقیق و حساسی دارد و از رهبری های اجتماعی بسی دقیق تر و حساس تر است.

منابع اصلی

1- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 3، انتشارات صدرا، تهران، 1372.

2- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 4، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است