در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله نامه مفید » زمستان 1376 - شماره 12، جبرئیلی، محمد صفر ؛


تداخل کلام و فلسفه

علی رغم اختلافاتی که متکلمان با حکیمان در مشرب و روش و حتی مبنا و دیدگاه (نسبت به مسائل عقلی[1]) دارند. از مشترکات زیادی نیز برخوردارند. «بسیاری از مسایل که در قلمرو فلسفه بود، در قلمرو علم کلام هم قرار گرفت. فلسفه و کلام مسایل مشترک زیادی دارند اگر کسی کتب کلام را خصوصاً کتب کلامیه ای که از قرن هفتم به بعد تألیف شده مطالعه کند می بیند اکثر مسایل کلام اسلامی همانهاست که فلاسفه (خصوصاً فلاسفه اسلامی) در کتب خود مطرح کرده اند.[2]»

استاد شهید عقیده بر آن دارند که «بعد از خواجه نصیرالدین طوسی[3] سرنوشت کلام به کلی تغییر کرد و بیشتر رنگ فلسفی به خود گرفت.[4] یعنی تا حد زیادی کلام را از سبک حکمت جدلی به سبک حکمت برهانی نزدیک کرد...»[5]

و باز در جای دیگر در توضیح این نظر، فرموده اند:

«... خواجه نصیرالدین طوسی ظهور کرد و کتاب تجرید الاعتقاد را نوشت.[6] کلام بیش از نود درصد رنگ فلسفی به خود گرفت و پس از تجرید همه متکلمین اعم از اشعری و معتزلی از همان راهی رفتند که این فیلسوف و متکلم بزرگ شیعی رفت...[7] »

باز هم فرموده اند:

«اتفاقاً یکی از مسایل قابل توجه همین است که در فاصله میان خواجه نصیرالدین طوسی و میرداماد یک سلسله بحثهایی جدلی زیادی مطرح بوده که این، نتیجه نزدیک شدن بیشتر کلام به فلسفه بوده است و این کار هم به وسیله خواجه انجام شده است...[8] »

اینکه چرا این تغییر ایجاد شده و علت این همگونی و تقارن فلسفه و کلام چه بوده است؟ می فرمایند:

«بعد از شرح تجرید بیشتر بحثها در یک دوره ای به دست گروهی افتاد که اینها نیمه متکلم و نیمه فیلسوف بودند. مثل قوشچی [9] صاحب(مواقف)[10] و شارح (مواقف)[11]احب (المقاصد)[12] و شارح (المقاصد)[13] و امثال اینها و باز بعد از دوره این نیمه متکلمها و نیمه فیلسوفها دوباره دور می افتد دست فیلسوفان بعدی، صدرالدین دشتکی[14] غیاث الدین دشتکی[15] دوانی[16]و امثال اینها و بعد دیگر منتقل می شود به دوره اصفهان. میرداماد[17] ملاصدرا [18] و نظایر اینها که اینها دیگر با متکلمین طرف می شوند، و نظریات فلسفی را که متکلمین با آراء و نظریات خودشان مخلوط کرده بودند، تهذیب می کنند و آرای آنها را جدا کرده و دور می ریزند.» [19]

در مباحث گذشته اشاره شد که متکلم از سبک و روش جدلی استفاده می کند ولی حکیم از راه استدلال و برهان قدم برمی دارد. اما باید توجه داشت که این روش کلامی که همان جدل می باشد تا قبل از خواجه نصیرالدین طوسی ادامه یافت. چرا که به فرموده استاد شهید:

«خواجه نصیرالدین تا حد زیادی کلام را از سبک جدلی به سبک حکمت برهانی نزدیک کرد.[20]در جای دیگر در توضیح این عبارت فرموده اند: «یعنی هدفهای کلامی با معیارهای فلسفی نه با معیارهای کلامی توجیه می شد.[21]»

البته بعد از دوره خواجه نصیر، همان مقداری که سبک جدلی داشت، آن را نیز از دست داد و تمام آن برهانی شد. چنانکه فرموده اند:

«ولی در دوره های بعد کلام تقریباً سبک جدلی خود را به کلی از دست داد و همه پیرو حکمت برهانی شدند.[22]»

در این زمان بود که کلام استقلال خود را از دست داده و از رویارویی با فلسفه افتاد. استاد به همین مناسبت چنین نوشته اند:

«در حقیقت کلام استقلال خود را در مقابل فلسفه از دست داد[23]».

شاید بتوان گفت که با ظهور خواجه کلام به عنوان یک علم مستقل و مهاجم در مقابل فلسفه، به افول گرایید و همین مقدمه ای شد تا خود کلام البته مسایل لازم آن ذوب در فلسفه شد و جزیی از مباحث فلسفه قرار گرفت. لذا استاد چنین تصریح فرموده اند:

«فلاسفه شیعی متأخر از خواجه مسایل لازم کلامی را در فلسفه مطرح کردند و باسبک و متد فلسفی آنها را تجزیه و تحلیل کردند.[24]»

سیر کلام اسلامی

به نگاهی دیگر و عبارتی آخر به استناد نظرات استاد شهید، شاید بتوان سیر کلام اسلامی را از این جهت چنین بیان کرد:

1 کلام قبل از خواجه نصیرالدین، که سبکی جدلی داشته و در مقابل فلسفه مطرح بوده است. استاد می نویسد:

«متکلمین اسلامی از بدو ورود فلسفه در اسلام قرنها با فلاسفه نبرد کردند و خدشه های بر قواعد فلسفی وارد کردند و حتی در اصول مسلم و مبادی اولیه فلسفه نیز شک و تردید روا داشتند...»[25]

2 کلام در عصر خواجه نصیرالدین و مقداری بعد از آن که سبک برهانی بخود گرفت[26]و بیشتر رنگ فلسفی پیدا کرد[27] و رو به افول گرایید.و به تعبیر دیگری از استاد شهید: «کلام تحت الشعاع فلسفه قرار گرفت»[28]

3 کلام در دوره های بعد از خواجه نصیرالدین، یعنی عصر میر داماد و ملاصدرا که تماما برهانی شده و جزو مسایل فلسفه قرار گرفته. در این عصر بود که کلام استقلال خود را از دست داده است چنانکه استاد فرموده اند:

«فلسفه اسلامی یک قدم به طرف کلام نیامد. این کلام بود که به تدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و آخر کار در فلسفه هضم شد...»[29]

حضرت استاد در مقام مقایسه بین کلام متکلمان و مباحث کلامی فیلسوفان مواردی را متذکر شده اند. که عبارتند از:

1 فیلسوفان در ارایه مباحث کلامی موفق تر بوده اند. «(اینان) از متکلمین که با سبک قدیم وارد و خارج می شدند. موفق تر بوده اند. مثلا صدر المتالهین و یا حاجی سبزواری اگر چه در زمره متکلمین در نیامده اند اما از نظر وجودی از هر متکلمی اثر وجودی بیشتر داشته اند» [30]

2 فیلسوفان در بیان آراء کلامی به واقع نزدیک تر بوده اند.

«حقیقت این است که اگر به متون اصلی اسلام یعنی قرآن، نهج البلاغه، روایات و ادعیه مأثوره از اهل بیت مراجعه کنیم این سبک را به زبان منطق اصلی پیشوایان دینی نزدیکتر می بینیم»[31]

در جای دیگر فرموده اند:

«کلام بیشتر از فلسفه از این معارف دور بوده است....بلکه خود حجابی در راه این معارف بوده است»[32]

3 استاد در نگاهی کلی تر راجع به همین مسأله چنین فرموده اند:

«فلاسفه شیعه بدون اینکه فلسفه را به شکل کلام در آوردند و از صورت حکمت برهانی به صورت حکمت جدلی خارج سازند با الهام از قرآن و افاضات پیشوایان دینی عقاید و اصول اسلامی را تحکیم نمودند. و از این رو اگر ما بخواهیم متکلمین شیعه را بر شماریم و مقصودمان کسانی باشند که در باره عقاید اسلامی شیعه تفکر عقلی داشته اند هم جماعتی از راویان حدیث و هم جماعتی از فلاسفه شیعه را باید جزء متکلمین بشماریم. زیرا چنانکه گفتیم حدیث شیعه و فلسفه شیعه هر دو وظیفه علم کلام را بهتر از خود علم کلام انجام داده اند»[33]

البته باید توجه داشت که این امتیازات فلسفه در گرو الهام از قرآن و روایات معصومین علیهم السلام است. که این نیز خود از مختصات فلسفه و کلام شیعی می باشد.

نقش کلام و متکلمان بر فلسفه اسلامی

باتوجه به مباحثی که درباره تداخل کلام و حکمت اسلامی گفته شد و دیدگاههایی که در هضم کلام در فلسفه اسلامی بیان گردید. آنچه که نباید مورد غفلت واقع شود که هدف اصلی نگارش این نوشتار نیز همان است. تأثیر زیاد و قابل توجهی است که علم کلام و متکلمین اسلامی بر فلسفه اسلامی داشته اند چنانکه استاد می فرمایند:

«این مباحث کمک مدد فراوانی کرد به حکماءو فلاسفه اسلامی در مسایل الهیات، یکی از جهاتی که فلسفه اسلامی در مسایل الهیات بالمعنی الاخص. سرزمینهای جدیدی فتح کرد و فاصله اش با فلسفه یونانی و اسکندرانی زیاد شد. مایه های است که از کلام اسلامی گرفت.»[34]

در جای دیگری می فرمایند:

«بدون شک طبق گواهی تاریخ تحول فلسفه در اسلام پیدایش بسیاری از نظرهای دقیق فلسفه در خلال همین نبردهای کلام و فلسفه صورت گرفته....»[35]

البته باید توجه داشت که این تأثیر یک طرفه نبوده و فلسفه نیز به تناسب خود در کلام اثراتی داشته است.

چنانکه فرموده اند:

«فلسفه اسلامی و کلام اسلامی در یکدیگر زیاد تأثیر کرده اند. یکی از آن تأثیرات این است که کلام برای فلسفه مسایل جدیدی جبرا مطرح ساخت و فلسفه نیز موجب شد دایره کلام وسعت یابد. به این معنا که ضرورت طرح بسیاری از مسایل فلسفی در قلمرو کلام لازم شناخته شد....»[36]

«در راستای تأثیر علم کلام نباید نقش متکلمان را بر فلسفه اسلامی نادیده گرفت. هر چند این امر مورد بی توجهی دانشمندان فلسفه قرار گرفته است. اما اگر پرده از روی این مطلب برداشته شود. اسرارتاریخی مهمی هویدا خواهد شد....»[37]

متکلمان از دوراه بر فلسفه نقش ایفاء کرده و اثر گذاشتند:

1 از راه مثبت؛ «که افقهای تازه و نوئی گشودند و مسایل ویژه ای طرح کرده اند.اگر چه خود از عهده حل آنها برنیامدند.»[38]

2 از راه منفی؛ «سهم متکلمان در بسیاری از مسایل فلسفه اسلامی از جنبه منفی است. یعنی از جنبه ناخن زدن و تخریب است. و متکلمین همواره کوشش داشته اند نظرات فلاسفه را بکوبند و در آنها تشکیک نمایند و نظرات دیگری در مقابل نظرآنها ابراز دارند بالطبع زمینه را برای بر خورد عقاید و آراء فراهم می کرده اند و در خلال همین اصطکاکها و تصادمها بوده که برقی جهیده و افکار نوی پابه عرصه گذاشته است فلسفه اسلامی قسمتی از پیشرفت و توسعه خودرا مدیون تشکیکات متکلمین است»[39]

«عکس العمل نشان دادن فلسفه اسلامی نسبت به کلام مسایل جدیدی را به میان آورد که در فلسفه های قدیم یونانی و اسکندرانی سابقه نداشت.»[40]

با توجه به مطالب گذشته تأثیر کلام و متکلمان بر فلسفه و فیلسوفان را نمی توان انکار کرد به امید خداوند ما مواردی را مستند به دیدگاههای استاد شهید در فصل آخر نوشتار متذکر خواهیم شد.

اما باید توجه داشت که نتیجه این تأثیر چنان نیست که فلسفه به جانب کلام گراییده باشد بلکه بر عکس یعنی این کلام بود که به مرور زمان و در طی چند مرحله هضم در فلسفه شده و استقلال خود را از دست داده است.

چنانکه استاد شهید نوشته اند:

«تصور بعضی این است که فلسفه اسلامی تدریجا به جانب کلام گراییده است و در فلسفه صدرا این دو با یکدیگر یکی شده اند... این تصور غلط است فلسفه اسلامی یک قدم به طرف کلام نیامده و این کلام بود که به تدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و آخر کار در فلسفه هضم شد....»[41]

استاد در مقام بیان دلیل بر این مدعا که فلسفه هیچ گاه به سمت کلام نگراییده است. می فرمایند:

«... زیرا حتی یک مسأله از مسایل مورد اختلاف فلسفه و کلام را نمی توان پیدا کرد که فلسفه تسلیم کلام شده باشد. بلکه کار به عکس است. کلام تدریجا تسلیم فلسفه شد. مقایسه کتب کلامی قرن سوم و چهارم مانند کتاب مقالات الاسلامیین اشعری[42]با کتب کلامی قرن هفتم و هشتم و نهم و دهم و یازدهم مانند کتابهای تجرید و مواقف و مقاصد و ثوراق این مطلب را روش می کند»[43]

«آری فلسفه اسلامی توانست با گذشت زمان کلام را خود هضم کند.اما با گذشت زمان نیز بیشتر تسلیم معارف قرآن و آثار عرفانی اسلام شد. حساب معارف قرآن و نهج البلاغه و قسمتی دیگر از مآخذ معارف اسلامی از حساب کلام جداست کلام پیش از فلسفه از این معارف دور بوده است. بلکه خود حجابی در راه این معارف بوده است»

چنانکه در مباحث حیات تعقلی و فلسفی متذکر شدیم آغاز مسایل فلسفی به دوران ترجمه فلسفه یونان و هند بر می گردد. بنابراین می توان گفت:

«اسکلت اصلی فلسفه اسلامی فلسفه یونانی و اسکندرانی است»[44]

لینک مقالات مرتبط:

تأثیر کلام اسلامی بر فلسفه اسلامی از دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری بخش اول

تأثیر کلام اسلامی بر فلسفه اسلامی از دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری بخش سوم



[1] -مجموعه آثار، ج 5، صص 149 150 (کلیات فلسفه، روشهای فکری اسلامی).

[2] - همان، ج 3، ص 61. کلام، ص 14.

[3] - ابوجعفر محمد بن حسن معروف به خواجه نصیرالدین طوسی متولد جمادی الاول 597 و متوفی 18 ذی الحجة (عید غدیر) 672 ه. ق. مطابق با 1274 میلادی. که در سن 75 سالگی رحلت کرده و در کاظمین دفن شده است. ایشان تألیفات زیادی دارد که محققان تألیفات ایشان را در بیشتر از ده محور کلی و تا 274 کتاب و مقاله ضبط کرده اند. ر.ک: نصیرالدین الطوسی، د. هانی، نعمان فرحات، بیروت.

(ایشان) مظهر و نماینده کامل کلام شیعی است (مجموعه آثار ج 5، ص 150).

[4] - مجموعه آثار، ج 5، ص 150 (کلیات فلسفه).

[5] - همان، ج 3، ص 95، کلام، ص 58.

[6] - تجرید العقاید یا تجرید الکلام؛ این کتاب یکی از معروفترین کتب کلام است (مجموعه آثار، ج 5، ص 150). خواجه با تألیف کتاب تجرید الاعتقاد محکمترین متن کلامی را آفرید. پس از تجرید هر متکلمی اعم از شیعه و سنی که آمده به این متن توجه داشته است (مجموعه آثار، ج 3، کلام، ص 95) کتاب تجرید در تحول مسایل کلامی نقش دارد و از آن کتابهایی است که زیاد شرح شده و بر آن حاشیه زده شده است (شرح مبسوط، ج 1، ص 271) و (مجموعه آثار، ج 14، ص 455).

[7] - مجموعه آثار، ج 3، ص 95، کلام، ص 48.

[8] -شرح مبسوط منظومه (حکمت)، ج 1، ص 221 و مجموعه آثار، ج 9، ص 218.

[9] - علاءالدین علی بن محمد معروف به فاضل قوشچی م 897. کتاب را برای سلطان ابوسعید کورکانی تألیف کرد. و این شرح به نام شرح جدید معروف است.

[10] - قاضی عضدالدین ایجی (م 757) معاصر و ممدوح حافظ است کتاب او، المواقف فی علم الکلام سخت تحت تأثیر کتاب تجریدالعقاید (خواجه نصیرالدین طوسی) است (مجموعه آثار، ج 5، ص 151 و 149 با کمی تغییر و تصرف).

[11] - میر سید شریف جرجانی م 816 (شیراز) این شرح بر کتاب المواقف از همه معروفتر است (مجموعه آثار، ج 5، ص 151 با تصرف).

[12] - سعدالدین تفتازانی مسعود عمر بن عبدالله هروی شافعی خراسانی صاحب تهذیب در فن منطق و مقاصد در علم کلام و ... شاگرد قطب رازی و قاضی ایجی در سال 792 در سمرقند وفات کرده و در سرخس دفن شده است.

[13] - همان.

[14] - سید الحکماء والمدققین، محمد بن ابراهیم، ملقب به صدرالدین کبیر در سال 903 به قتل رسیده است (هدیة الاحباب، ص 206).

[15] - استاذالبشر، عقل حادی عشر، خاتم حکماء و عزت علما، فرزند صدرالدین محمدبن ابراهیم، در سال 948 در شیراز وفات یافت (هدیة الاحباب، ص 226).

[16] - ملا جلال الدین محمدبن سعد دوانی، حکیم، متکلم، فاضل، شاعر، محقق ... در اوایل بر مذهب تسنن بوده، لکن بعد شیعه شد. زمان وفاتش بعد از سال نهصد قمری است (هدیة الاحباب، ص 154) در سال 803 متولد و 903 یا 908 در گذشته است (خدمات متقابل، ج 2، ص 578).

[17] - سید اجل، محقق نحریر و عالم مدقق خیبر حکیم متکلم ماهر در عملیات و کامل در نقلیات میر محمد باقر بن الحسینی الاسترآبادی معروف به میرداماد، ... میرداماد در تعبدات بی نهایت رسیده بود. و قرآن مجید را بسیار تلاوت می کرد....(هدیة الاحباب، شیخ عباس قمی، ص 152) استاد شهید می فرمایند. فلسفه به وسیله میرداماد رنگ و بوی دیگری می گیرد.... وی علاوه بر اینکه فیلسوف بود، فقیه و ریاضیدان و ادیب و رجالی هم بود. روی همرفته مردی جامع بود. و خود را معلم ثالث، می خواند. (خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 2، ص 583).

[18] - حکیم الهی و فیلسوف ربانی بی نظیر که حکمت الهی را وارد مرحله جدیدی کرد ... (خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 2، ص 586).

[19] -شرح مبسوط منظومه (حکمت)، ج 1، ص 276 (پاورقی) و مجموعه آثار، ج 9، ص 221-222.

[20] - آشنایی با علوم اسلامی، کلام اسلامی، ص58. مجموعه آثار، ج 3، ص 95 و ج 5، ص 150 (کلیات فلسفه) و شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 281.

[21] - خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 2، ص 573 و مجموعه آثار، ج14، ص501.

[22] - آشنایی با علوم اسلامی، کلام، ص 58 و مجموعه آثار، ج 3، ص 95.

[23] - همان.

[24] - همان.

[25] -اصول فلسفه و روش رئالیسم (صدرا)، ج 3، ص 198 (مقاله نهم) و مجموعه آثار، ج 6، ص 648.

[26] - مجموعه آثار، ج 3، ص 95، کلام 58 (با تغییرو تصرف).

[27] - همان، ج 5، ص 150 (کلیات فلسفه).

[28] - مجموعه آثار، ج 5، ص 155 (کلیات فلسفه، درس پنجم).

[29] - همان، ج 13، ص 233 و 234 (مقاله، فلسفه اسلامی پیش از ملاصدرا).

[30] - همان، ج 3، ص 95 و آشنایی با علوم اسلامی، کلام، ص58.

[31] - همان.

[32] -همان، ج 13، صص 234 235.

[33] - آشنایی با علوم اسلامی، کلام، ص 55 (درس هفتم). مجموعه آثار ج3، ص93.

[34] - همان، ج 1، ص 52 و عدل الهی، ص19 20 (مقدمه).

[35] - اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج3، ص 198 (مقاله نهم). مجموعه آثار، ج 6، ص 648.

[36] -مجموعه آثار، ج 3، ص 61 و آشنایی باعلوم اسلامی، کلام و ر.ک: مدخل و در آمد علم کلام، علی ربانی گپایگانی، صص 177 173.

[37] - اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، ص198 (مقاله نهم).

[38] - مجموعه آثار، ج1، ص52 و عدل الهی، صص20 19 (مقدمه) و مجموعه آثار ج 5، صص 148 147 (کلیات فلسفه).

[39] - همان، ج 13، ص 288 (مقاله وجود ذهنی) و ص240 (مقاله فلسفه اسلامی بیش از ملاصدرا) و شرح مبسوط، ج 1، ص273.

[40] - مجموعه آثار ج 13، ص 233 (مقاله فلسفه اسلامی پیش از ملاصدرا).

[41] -همان.

[42] - مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، الوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری، متوفی 324.

[43] - مجموعه آثار، ج 13، صص 235 234.

[44] - مجموعه آثار، ج13، ص 225 (مقالات فلسفی).

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است