در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: اندیشه سال سوم شماره دهم، نصری عبد الله ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به دو بخش تقسیم گردیده که بخش دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

ابعاد احیا گری مطهری

احیا گری دارای ابعاد خاصی است. و برخی از احیاگران نیز فقط به برخی از ابعاد آن توجه داشته اند. برای مثال برخی فقط به ابعاد فکری و نظری و احیای اندیشه توجه داشته و برخی نیز برای تحقق آرمانهای فکری خود دست به عمل زده اند. در ابعاد نظری احیای فکری اسلامی نیز اکثر احیاگران از جامعیت فکری برخوردار نبوده تا در عرصه های مختلف فکری حضور جدی پیدا کنند. در میان همه احیا گران یک صد و اندی ساله اخیر تنها مطهری است که ابعاد احیاگری او بسیار گسترده است. برای اثبات این مدعا زوایای مختلف احیا گری او را در هفت بعد تبیین می کنیم. به زعم صاحب این قلم هیچ یک از احیا گران همه این ابعاد را نداشته اند.

مبارزه با جمود و جهالت

یکی از تلاشهای مهم احیاگران تاءکید بر تعقل و مبارزه بر جمود و جهالت بوده است.

سید جمال از نخستین احیاگرانی است که در سده اخیر به مبارزه یا خرافات و تحجر پرداخت. شاگرد او محمد عبده نیز در قبال عالمان دروغینی موضعگیری کرد که با عقل به ستیزه پرداخته و عالمان را به کفر و گمراهی منسوب می کردند. وی در رساله التوحید چنین می گوید:

«در پناه فرمانروایی جاهلان، دانشمندان دروغینی پیدا شدند که اذهان مسلمانان را آشفته تر کردند و چیزهایی گفتند که روح اسلام از آنها بی خبر بود عقل را از همه زمینه ها بیرون راندند و هر کس را که از آن سخن می گفت، به کفر و گمراهی منسوب داشتند و مردم نیز، چون نادان و از سر چشمهای اصیل فکر اسلامی بی خبر بودند، گفتار و کردار آنان را، درست می پنداشتند.» [1]

به زعم مطهری دو بیماری خطرناک همواره انسان را تهدید می کند: جمود و جهالت.

جمود موجب باز ماندن از پیشرفت و توسعه است، و نتیجه جهالت سقوط و انحراف است.فردی که به جمود گرفتار شده به امور کهنه خو گرفته و از چیزهای نو متنف است، اما جاهل بر عکس وی پدیده های نو ظهور را بدون بررسی به عنوان تجدد و تمدن می پذیرد. کسی که اسیر جمود است دین را هماهنگ با زمان نمی داند و عمل بر طبق روال گذشته را شرط دینداری به شمار می آورد، اما جاهل به دستاوردهای ظاهری چشم دوخته و به تقلید از آنها می پزدازد. مطهری ریشه اندیشه فکر موهوم تناقض میان علم و دین را جمود و جهالت می داند. [2] وی ریشه اختلاف نظر میان عدلیه و غیر عدلیه را در نزاع میان جهود و عقل می داند. رواج اندیشه های بیگانه با اسلام را نیز موجب رواج جمود و تاریک اندیشی در جهان اسلامی به شمار می آورد. [3]

پیدایش جمود و تحجر در تاریخ اسلام را باید در دوران پس از پیامبر جستجو کرد. چرا که در عصر خلفا طبقه ای پیدا شدند که فقط ظاهر اسلام را می شناختند. این طبق افراد مقدس مآب و زاهد مسلکی بودند که هر چند پیشانیهایشان از کثرت سجده پینه بسته بود، اما فاقد معرفت بودند. این جماعت متنسک جاهل که خوارج نام داشتند مشکلات بسیاری را برای علی (ع) فراهم آوردند. مطهری خوارج را افرادی جاهل و تنگ نظر می داند که به خطر جهلشان شجاع بودند و به خاطر تنگ نظری هایشان به تکفیر و تفسیق می پرداختند. هر چند خوارج زمان علی (ع) از میان رفتند، اما روح تفکر آنها در عده ای باقی ماند که هر چند بهر ه ای از شجاعت آنها نداشتند، اما کوته بینی و تنگ نظری آنها را به ارث برده بودند.

«خوارج بی شهامت یعنی مقدس مآبان ترسو، شمشیر پولادین را به کناری گذاشتند و از امر به معروف و نهی از منکر صاحبان قدرت که برایشان خطر ایجاد می کرد صرف نظر کردند و با شمشیر زبان به جان صاحبان فضیلت افتادند هر صاحب فضیلتی را به نوعی متهم کردند، به طوری که در تاریخ اسلام کمتر صاحب فضیلتی را می توان یافت که هدف تیر تهمت این طبقه واقع نشده باشد یکی را گفتند منکر خد، دیگری را گفتند منکر معاد، سومی را گفتند منکر معراج جسمانی و چهارمی را گفتند صوفی، پنجمی را چیز دیگر و همین طور، به طوری که اگر نظر این احمقان را ملاک قرار دهیم هیچ وقت هیچ دانشمند واقعی مسلمان نبوده است وقتی که علی تکفیر بشود، تکلیف دیگران روشن است بو علی سینا، خواجه نصیر الدین طوسی، صدر المتألهین شیرازی، فیض کاشانی، سید جمال الدین اسد آبادی و اخیرا محمد اقبال پاکستانی از کسانی هستند که از این جام جرعه ای به کامشان ریخته شده است» [4]

مطهری مقدس مآبان را افرادی خطرناک می دانست، ازآنجا که از یکسوی عواطف انسانی این افراد تحت تأثیر عواطف دینی قرار گرفته و از سوی دیگر دریافتهای غلط در مورد دین دارند، لذا در مقام مقابل به صورت انحرافی دست به عمل می زنند. اینها از هر درنده ای خطرناک تر و وحشتناک ترند و تاریخ نشان داده که «بی رحمانه ترین جنگها، کشتارها، زجر و شکنجه ها به وسیله خشکه مقدسان صورت گرفته است» [5]

مطهری در حیات فکری خود همواره به مبارزه با جهالت و تحجر برخاست. بحثهایی که در باب خوارج و نقد تفکر اشعری گری مطرح کرد و به دفاع از عدلیه برخاست و بر نقش عقل و اجتهاد در فهم دین تأکید نمود و آثار بسیاری را در زمینه اندیشه اسلامی به رشته تحریر کشاند. نمایشگر مبارزه او به جمود و جهالت است.

در بحث از اجتهاد، مطهری، یکی از نهضتهای فکری متحجر از اخباریگری می داند که در قرن پانزدهم به وسیله ملا امین اسد آبادی پا به عرصه وجود گذارد. این جماعت که منکر حجیت عقل بودند. ضد مکتب اجتهاد بودند، هر چند بزرگانی مانند وحید بهبهانی و شیخ مرتضی انصاری با این جریان به مبارزه برخاستند، اما به اعتقاد مطهری هنوز جمود اخباریگری در برخی ذهنها باقی است.

«البته مکتب اخباری در اثر این مقاومتها شکس خورد و الان جز در گوشه و کنارها پیروانی ندارد، ولی همه افکار اخبارگری که به سرعت و شدت بعد از پیدایش ملا امین در مغزها نفوذ کرد و در حدود دویست سال کم و بیش سیادت کرد از مغزها بیرون نرفته، الان هم می بینید خیلی ها تفسیر قرآن را اگر چه حدیثی در کار نباشد جایز نمی دانند جمود اخبارگری در بسیاری از مسائل اخلاقی و اجتماعی و بلکه پاره ای مسائل فقهی هنوز هم حکومت می کند» [6]

مطهری در نقد برخی از فقهای شیعه بر این نکته تاءکید می کند که «ترس از قیاس آنها را به بیماری جمود مبتلا کرد.» [7] وی فقهایی را که به حق عقل در استنباط احکام شرعی توجه دارند از «احرار» به شمار می آورد. و آنهایی را که با پاسخ گویی نیاز های عصر خود نمی پردازند از «جامدان» به شمار می آورد. و حتی عصر خود را از نظر اجتهادی دچار نوعی جمود می داند.

«بدون شک ما از نظر فقه و اجتهاد در عصری شبیه به عصر شیخ طوسی زندگی می کنیم، دچار نوعی جمود و اعراض از مواجه با مسائل مورد نیاز خود هستیم ما نمی خواهیم زحمت گام برداری در راه های نرفته را که عصر ما پیش پای ما گذاشته به خود بدهیم» [8]

باز شناسی مفاهیم دینی

یکی از ابعاد احیا گری مطهری باز شناسی مفاهیم دینی است، چرا که در روزگار وی برخی از مفاهیم اسلامی در ذهنیت مسلمانان معانی غلط پیدا کرده بود. به زعم وی برخی از ارزشهای حیات بخش و شور آفرین دین رخوت آور و عامل رکود شده بود.

مفاهیمی چون زهد و توکل و انتظار و عمل به گونه ای غلط در ذهن مردم راه یافته و از اهداف اصلی خود منحرف شده بود.

یکی از آسیبهای که تفکر مسلمین پیدا کرد، بی توجهی به عمل است. از همان اولین قرن تاریخ اسلام، خوار شمردن عمل رواج بسیار پیدا کرد. توجه افراطی به نیت و ایمان و اینکه ایمان یک امر قلبی است و ربطی به عمل جوارح ندارد، در این نگرش منفی نسبت به عمل موثر واقع شد. دولتهای غاصب اموری و عباسی نیز به تحقیر عمل پرداخته و آن را بی ارزش جلوه دادند. آنها به ترویج این فکر پرداختند که اساس اعتقاد، ایمان است و عمل برای سعادت انسان، اهمیت چندانی ندارد. در میان فرق اسلامی مرجئه دارای این فکر بودند، در حالی که این نوع نگرش مخالف با تفکر ائمه (ع) بود. آنها در پاسخ به این سؤال که ایمان چیست می گفتند:

الایمان معرفة بالجنان و اقرار باللسان و عمل بالارکان

ایمان با سه چیز محقق می شود. اعتقاد قلبی، اقرار به زبان و عمل با اعضا و جوارح. [9]

از نظر مطهری این نوع نگرش منفی نسبت به عمل فقط مربوط به دوران گذشته نیست، بلکه در عصر حاضر نیز این نحوه تفکر در میان مسلمین رواج بسیار یافته است.

«اما به فکر امروز خودمان که نگاه می کنیم می بینیم عمل به عناوین و اسامی مختلف تحقیر می شود، می بینیم ملت ما به چیزی که اعتنا ندارد عمل است . مثلا پیش خودش خیال می کند که اگر بتوانم در حرم حضرت رضا (ع) یا در حرم امام حسین (ع) یک جا قبری پیدا کنم، این جانشین همه چیز حساب می شود. این کجا و فکر اسلام کجا» [10]

در تعالیم اسلامی که احیا گر تفکر اسلامی است به عمل و اتکاء به آن سفارش شده است، اما بی توجهی به عمل موجب شده تا برخی از مفاهیم اخلاقی نیز وارونه جلوه گر شود. مانند مفهوم توکل که طبق منطق دین باید آدمی را به تحرک وا دارد، در حالی که امروزه به صورت یک مفهوم مرده و عامل رکود در آمده است. به اعتقاد مطهری، مفهوم توکل در آیات قرآنی برای این به کار رفته تا ترسهای ناشی از عمل را از میان ببرد، امام مسلمین برای توجیه تنبلی های  خود آن را به کار می برند.

یکی دیگر از مفاهیم اسلامی که در ذهنیت مسلمانان وارونه شده مفهوم اخلاقی زهد است. زهد یک قدرت روحی است که نشانگر توانایی انسان در برابر امور فریبنده دنیوی می باشد.

در تحلیل زهد مطهری به این نکته اشاره می کند که مسلمانان هم ضعف اخلاقی دارند و هم ضعف اقتصادی، از نظر روحی افراد زاهد خود را به گونه ای تربیت می کنند تا خود را از مال دنیا دور نگاه دارند، نه آنکه به دنبال امکانات اقتصادی رفته و با برخورداری از آن به دنیا تعلقی نداشته باشند. از همین است که برخی از اهل زهد به هنگام برخوردار شدن از مواهب دنیا، زمام نفس خود را از کف داده و دنیا طلب می شوند.

زهد از نظر متون اسلامی به معنای بی رغبتی به اشیاء و امور نیست، درست مانند بیماری که میل به غذا ندارد، بلکه به این معناست که انسان از امور مورد تمایل خود دوری جوید.

در میان مسلمانان دو نوع زهد رواج یافته که با تفکر اصیل اسلامی سازگار نمی باشد.

یکی اینکه افراد کار دنیا را از کار آخرت جدا می دانند. این تصور غلط رواج پیدا کرده که برخی کارها مانند تجارت و زراعت مربوط به دنیا تلقی می شود و برخی دیگر مثل نماز و روزه مربوط به آخرت به شمار می آیند. برداشت غلط دیگر این است که لذایذ بر دو دسته دنیوی و اخروی تقسیم شده و لذت جویی در دنیا با لذایذ اخروی بشمار آید.

به بیان دیگر باید در دنیا از لذایذ دوری جست تا در آخرت از لذایذ آن جهانی برخوردار شد.

از نظر مطهری این دو نوع تصور غلط است. در اسلام دو قلمرو جدا از هم دنیا و آخرت را نداریم تا به دو نوع کار یا لذت دنیوی و اخروی اعتقاد پیدا کنیم. برای تبیین زهد اسلامی، مطهری به متون دینی ارجاع می دهد. چنانکه کلام زیر را از علی (ع) نقل می کند:

ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و اجل الاخره سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و اکلوها بافضل ما اکلت

پرهیزکارانی در دنیا هستند که هم از نعمت دنیا بهره برده اند و هم از نعمت آخرت. در دنیا در بهترین مسکنها سکنا گزیده و بهترین غذاها را خورده اند. [11]

زهد اسلامی دارای اهدافی است، از جمله آنها یکی ایثار است. یعنی در شرایطی انسان، دیگران را بر خود مقدم می دارد و چیزی را که خود نیاز دارد به دیگری می بخشد یا از لذتی خود را محروم می سازد تا دیگری آسایش داشته باشد. هدف دیگر همدردی با دیگران است. افراد با زهد خود می کوشید تا هم سطح دیگران زندگی کنند. هدف سوم زهد، آزادگی است. انسان زاهد با ساده زیستن از دلبستگیهای خود می کاهد تا خود را از اسارتها نجات دهد.

مطهری نگران آن بود که برخی از باورهای بی اساس دینداران عین متون اسلامی تلقی شده است. وی با مصلحت اندیشی برخی از مدافعان اسلام نیز بشدت مخالف بود و ریشه این مصلحت اندیشی ها را بی خبر از جامعه و محدودیت دید آنها می دانست. از نظر وی این نوع مصلحت اندیشی ها که در آن «کتمان، اصلح از اظهار است» موجب مسخ اسلام می شود. وی حتی بر برخی از فقها ایراد می گرفت که چرا جرأت بیان برخی از فتواها را ندارند. هر چند مطهری با بیان برخی از آراء خود در معرض اتهام متحجران قرار گرفت، چنان که طرح برخی بحثهای کتاب مسأله حجاب را مضر و موجب گستاخی عوام دانستند، اما او بی هیچ دغدغه ای به راه خود ادامه داد و خطاب به آنها چنین گفت:

«من خودم قبل از نشر این کتاب با برخی مراجع صحبت کردم و دیدم که باطنا همه موافقند ولی از امثال شما بیم دارند فایدۀ امثال این کتاب این است که امثال من چوب امثال شمار ا می خورند، اما بعد راه برای فقها بازی می شود و آزادانه فتوای خود را ذکر می کنند» [12]

پاسخ به شبهات

در هر عصر و زمانی دین با یک سلسله پرسشها و شبهات مواجه می شود. هر قدر که دین پویاتر و تأثیر گذارتر باشد در معرض پرسشهای بیشتری قرار می گیرد. در دوران جدید که مکاتب و ایدئولوژی ها بسیار پا به عرصه وجود نهادند ادیان الهی به ناگزیر در مواجهه با آنها قرار گرفتند. اسلام به عنوان یک دین جامع که ادعای جهانی دارد در تقابل بیشتری با مکاتب و ایدئولوژی ها قرار گرفته تا سایر ادیان. به علاوه اهداف انسانی و جهان شمول این دین که به دنبال حاکمیت آزادی و عدالت میان همه انسانهاست، قدرتهای استعمار گر را بر آن داشته تا به مبارزه به این دین بپردازند. از این روی برخی اشکال تراشیها و تهمتها و تخریبها برای تضعیف اعتقادات مسلمانان و جلوگیری از نفوذ آن در قلب میلیونها انسانهای سر خورده از ایدئولوژی های بشری رواج پیدا کرده است.

همه احیا گران سده اخیر که از تقابل اسلام با مکاتب بشری و خواسته های قدرتهای استعماری آگاه بودند در صدد پاسخ گویی به برخی از شبهات وارد بر دین بر آمدند. البته در این میان هیچ یک مانند مطهری در حد گسترده به پاسخ گویی پرسشها و شبهات بر نیآمد. ذهن مسئله یاب مطهری و دقت  نظر او در رویا رویی با اندیشه ها موجب شد تا به نقد و بررسی شبهاتی بپردازد که بسیاری از احیا گران به آن توجه چندانی نداشتند. در اینجا فقط به برخی از آنها اشاره می کنیم.

یکی از شبهاتی که مطهری به پاسخ گویی آنها پرداخت رابطه علم و دین است. وی برخی از موارد تعارض میان دین و علم را مطرح و آنها را مورد نقد و بررسی قرار داد. برای مثال این نظر که تکامل جانداران با اعتقاد به خدا سازگار نیست مورد بحث و بررسی او قرار گرفته و سرانجام به این نتیجه رسیده که نظریه آفرینش الهی با نظریه تحول انواع قابل جمع است .[13] نمونه ای از شبهات دیگر که در آثار مطهری مورد بررسی قرار گرفته عبارتند از:

آیا علم بشر را از دین بی نیاز می کند؟ آیا در عصر علم دیگر انسان نیازی به هدایت غیبی برای رهایی از خطرات حیاتی ندارد؟

آیا دین با اخلاق ناسازگار است، آن هم به این دلیل که فرد دیندار خود را به خاطر ترس از جهنم یا طمع بهشت عبادت می کند، در حالی که انسان اخلاقی هر کاری را فقط به خاطر خود آن انجام می دهد؟

آیا امور اخلاقی نسبی هستند؟ آیا معیار مطلقی برای درستی و نادرستی امور اخلاقی در دست نیست؟

آیا اسلام با مقتضیات زمان سازگار است؟ آیا می توان میان اسلام که امری ثابت است و زمان که امری متغیر است جمع کرد؟ 

آیا اعمال خیر مسلمانان پذیرفته می شود؟ آیا می توان ادعا کرد که فقط اسلام دین حق است و در عین حال برای طرفداران ادیان دیگر نیز راه نجاتی وجود دارد؟

چرا زن و مرد از حقوق یکسان برخوردار نیستند؟

آیا اعتقاد به قضا و قدر موجب انحطاط مسلمین شده است؟

مطالعه شبهاتی که مطهری به پاسخ گویی به آنها پرداخته نشانگر آن است که وی در قلمروهای گوناگون به مرزبانی دین پرداخته است. این شبهات مربوط به حوزه های معرفت شناسی، فلسفه دین، جهان شناسی، انسان شناسی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و تاریخی است.

در میان دو ایدئولوژی قدرتمند معاصر یعنی مارکسیسم و لیبرالیسم، مطهری بیشتر با شبهات مارکسیسم مواجه بود تا لیبرالیسم، چرا که گفتمان غالب بر فضای فکری جامعه آن روز، ایدئولوژی مارکسیسم بود. در تحلیل و نقد شبهات گوناگون مارکسیسم، مطهری به اختلاف مبانی دو مکتب به خوبی توجه دارد و همین امر موجب شده تا نقدهای او مبنایی و عمیق باشد، نه سطحی و مقطعی.

مطهری با کسانی که نگران طرح شبهات وارده بر مسائل اسلامی بودند سخت مخالف بود و آنها را به فرار از تکلیف متهم می کرد. او خود در معرض این اتهام بود که چرا برخی اباطیل را در کتابهای خود مطرح کرده است. او در پاسخ چنین می گفت:

«این اباطیل همانهاست که همه روزه در صدها هزار نسخه در جراید و مجلات نوشته می شود و در مغزهای جوانان مسلمان فرو می رود و بالاخره یک بدبخت مصلحت نشناسی مثل من لازم است که علی رغم منافعی که در میان عوام دارد با این اباطیل در گیر و رو به رو شود تا لا اقل یک عده بفهمند که هستند اشخاصی که می توانند به اینها پاسخ گویند» [14]

مطهری بر خلاف بسیاری از معاصران خود از طرح شبهات جدید نه تنها نگران نبود که آنها را موجب تقویت فهم مسلمانان از دین می دانست.

« من بر خلاف بسیاری از افراد، از تشکیلات و ایجاد شبهه هایی که در مسایل اسلامی می شود با همه علاقه و اعتقادی که به این دین دارم به هیچ وجه ناراحت نمی شوم، بلکه در نه دلم خوشحال می شوم، زیرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده کرده ام که این آیین مقدس آسمانی در هر جبهه از جبهه ها که بیشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نیرومندی و سرافرازی و جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است» [15]

4 توجه به مسائل جدید

در هر عصر و زمانی مسائل جدیدی مطرح می شود که یک احیا گر نمی تواند نسبت به آنها بی اعتنا باشد. وقتی که بناست اندیشه دینی احیا شود، باید مقتضایات فکری زمان مورد توجه قرار گیرد. پژوهشهای جدیدی که در برخی حوزه های فکری مطرح می شود دین پژوهان را با مسائل جدیدی مواجه می سازد. برای مثال برای دین پژوهان اعصار گذشته بحث از فلسفه تاریخ، حقوق انسان، آزادی و تسامح، از خود بیگانگی انسان، گوهر و صدف دین و انتظار بشر از دین مطرح نبوده، اما امروزه دین پژوهان ناگریز از طرح این گونه مسائل هستند. آنها می بایست دیدگاههای دینی را درباره هر یک از موضوع های فوق روشن سازند.

در طرح مسائل جدید میان عالمان و احیاگرانی چون مطهری فرق ظریفی وجود دارد. به این معنا که عالمان با نیازهای فکری جامعه افعالی برخوردار می کنند و گاه نیز آنها را جدی نمی گیرند، اما احیاگران فعالانه با آنها برخورد می کنند.

از آنجا که نسبت دین با مقتضیات زمان برای مطهری مسئله ای جدی بود، لذا نه تنها به تبیین دیدگاه اسلام در این باب پرداخت، بلکه به بسیاری از مسائل عصر جدید هم توجه عمیق کرد. بحثهایی که او در زمینه  فلسفه تاریخ، فلسفه اخلاق، فلسفه دین، نظام نظام حقوق زن و اندیشه سیاسی مطرح کرد، نشانگر توجه جدی او به مسائل عصری دین پژوهی است. این هم که گه گاه از پژوهشهای دینی اظهار نارضایتی می کرد، بیشتر از این جهت بود که عالمان دین به نیازها و مسائل جدید توجه چندانی ندارند. او به حوزه های علمیه که متولیان اصلی معارف دینی هستند هدشار می داد که باید کارهای علمی و فکر خود را چند برابر کرده و فقط متمرکز به فقه و اصول نباشند که «اشتعال منحصر به فقه و اصول رسمی جواب گوی مشکلات نسل معاصر نیست.» [16] وحتی در قلمرو فقه نیز فقیه باید به مسائل جدید یا به تعبیر روایات حوادث واقعه توجه داشته باشد. و «اگر مجتهدی به مسائل و مشکلات روز توجه نکند او را باید در صف مردگان به شمار آورد.» [17]

مبارزه از جمله احیاگرانی است که نسبت به مسئله التقاط فکر دینی حساسیت خاصی داشت. و همواره در تلاش بود تا اندیشه های بیگانه با دین وارد نظام معرفت دینی نشود.

یعنی معرفت دینی ما پیراسته از همه مفاهیمی باشد که از مکاتب دیگر به وام گرفته می شود. یکی از ابعاد مهم احیاگری او نیز نقد کسانی بود که تحت تأثیر اندیشه های متفکران غربی قرار گرفته و معرفت دینی خود را با اصول و مبانی بیگانه با نظام دینی هماهنگ می ساختند.

مطهری توجه جدی به مسئله التقاط و تحریف دارد، حتی بحث مستقلی را در باب تحریف مطرح کرده است. وی تحریف را بر دو قسم لفظی و معنوی تقسیم می کند. در تحریف لفظی ظاهر عبارتی عوض می شود، یعنی از گفتاری، مطالبی کم یا ز یاد می شود، اما تحریف معنوی مربوط به تفسیر و تأویل کلام است. یعنی گاه از یک سخن آن چنان تفسیرهایی می شود که آن را از معنای اصلی که گوینده است به کلی دور می سازد. [18]

یکی از تحریفها و التقاط هایی که مطهری بشدت با آن به مبارزه بر خاست تفسیرهای مارکسیستی از اسلام بود. اینکه برخی اسلام را بر مبنای ماتریالیسم تاریخی تفسیر می کردند. بزرگ ترین خیانت را نسبت به اسلام مرتکب می شدند. موضعگیری مطهری در برابر گروه هایی نظیر فرقان که سرانجام به شهادت او انجامید ریشه در تفسیرهای التقاطی آنها از قرآن داشت. این گروهگ در تفسیر برخی آیات می گفتند که اراده خداوند انقلابی است و «طرز تفکر» خداوند بر این مبناست که توده های ضعیف بر اربابان و صاحبان زر و زور چیره شوند. برای تحقق این ارادۀ نیز خداوند «تشکیل حزب» داده است، حزبی که همه محروم شدگان تاریخ و قشر پیشتاز انقلابی در آن حضوردارند.

مخالفان این حزب قدرتمندان و طاغوتها هستند که مانع تحقق ارادۀ انقلابی خداوند می باشند. این گروه قرآن را «فلسفه مدون حزب خدا» می دانستند که برای پیروز گردانیدن محرومان بر قدرتمندان نازل شده است. آنها صلوة را نه نماز که شکل خارجی ارتباط میان عناصر انقلابی به شمار می آورند. این قبیل تفسیرهای مارکسیستی مطهری را بر آشفته می ساخت.

«مطالعه نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال اخیر منتشر شده و می شود، تردیدی باقی نمی گذارد که توطئه عظیمی در کار است در اینکه چنینی توطئه ای از طرف ضد مذهب ها برای کوبیدن مذهب در کار است، من تردید ندارم آنچه فعلا برای من مورد تردید است این است که آیا نویسندگان این جزوه ها خود اغفال شده اند و نمی فهمند که چه می کنند و تنها دستهای پشت پرده هستند که می دانند چه می کنند، و یا خود اینها عالما عامدا با توجه به اینکه با کتاب مقدس هفتصد میلیون مسلمان چه می کنند، دست به چنین تفسیرهایی ماتریالیستی زده و می زنند؟» [19]

نمونه دیگر از التقاط تفکر دینی نظریه کسانی است که ریشه موضعگیریهای اعتقادی را در طبقات اقتصادی جستجو می کنند. طرفداران این دیدگاه معتقدند که اگر در قرآن از دو قطب معارض سخن به میان آمده یعنی از یک سوی از ملا و مستکبرین و مترفین و از سوی دیگر از ناس و مستضعفین، نشانگر آن است که این دو طبقه دارای خاستگاه اقتصادی هستند. همین افراد معتقدند که مخاطب قرآن ناس یعنی توده است و توده نیز همان طبقه اقتصادی محروم است.

نمونه دیگری از تفسیرهای مارکسیستی دین این نظر برخی معاصرین است که گفته اند هدف اصلی و زیر بنایی پیامبران اصلاح اقتصادی بوده و مسئله توحید، هدف رو بنایی آنها بوده است. مطهری با تحلیل این دیدگاهها با اسناد به آیات قرآنی اثبات می کند که ملاک تقسیم بندی قطبها و گروههای اجتماعی درقرآن طبقه اقتصادی نیست، ناس هم از نظر قرآن همه آحاد مردم است نه یک طبقه خاص و به علاوه هدف اصلی بعثت پیامبران توحید بوده و اهدافی چون عدالت اجتماعی فرع بر توحید بوده است.

یکی دیگر از تحریفها، مربوط به فرهنگ اسلامی است. در روزگار مطهری برخی از شخصیتهای اسلامی به وسیله مارکسیستها تحریف می شدند. تحریف شخصیتها یکی از خطراتی بود که ذهن مطهری را به خود مشغول داشته بود. کسانی مانند احمد شاملو حافظ را شخصیتی معرفی می کدرند که کفر می گفته؛ وعده رستاخیز را انکار می کرده؛ خدا را عشق و شیطان را عقل می دانسته؛ دم را غنیمت به شمار می آورده و مدافع اباحه گری بوده است. هم چنینی برخی از مارکسیستها به تحریف شخصیت حلاج پرداخته  و او را به عنوان فردی منکر خدا و منبع الحاد و حامی منطق دیالکتیک معرفی می کردند. نفوذ همین اندیشه های بیگانه در تفکر اسلامی یکی از دردهای اساسی مطهری بود، چنان که در مورد این خطر چنین هشدار می داد.

«من به عنوان یکی فرد مسئول به مسئولیت الهی، به رهبران عظیم الشأن نهضت اسلامی که برای همه شان احترام فراوان قائلم، هشدار می دهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت می کنم که نفوذ و نشر اندیشه های بیگانه به نام اندیشه اسلامی و با مارک اسلامی اعم از آنکه از  روی سوئ نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد، خطری است که کیان اسلام را تهدید می کند.» [20]

مطهری مخالف طرح مسائلی نبود که با مبانی اعتقادی اسلام هماهنگی ندارند. مخالفت او با دو چیز بود. یکی انیکه اندیشمندان مسلمان به نفی و یا تحقیر معارف اسلامی بپردازند و سرمایه عظیم فرهنگ هزار و دویست ساله اسلامی را نادیده بگیرند و دیگر اینکه اندیشه های دیگر مکاتب را به نام اسلامی مطرح کنند. وی از اینکه کسانی به طرح مسائل جدیدی می پرداختند خوشحال بود، زیرا بحثهای آنها متفکران اسلامی را به تاءمل و تفکر در باب موضوعات نو وادار می ساخت. در واقع مطهری نه تنها مخالف بیان آراء گوناگون نبود، بلکه از آنها نیز استقبال می کرد. چنانکه با وجود اختلاف نظرهای بسیار که با مهندس مهدی بازرگان داشت درباره وی چنین می گوید:

«آقای مهندس بازرگان، دوست بسیار صمیمی و بسیار قدیمی ما، من و ایشان در خیلی مسائل علمی شدیدا با همدیگر اختلاف نظر داریم، ولی در عین حال مردی است در نهایت اخلاص و کارهایی که این مرد کرده است با اینکه بیشتر اطلاعاتش در فرهنگ جدید است، کارهای بسیار پر ثمری بوده یعنی این مرد موارد بسیار خوبی طرح کرده که حالا اگر هم فرض کنید یک مطلبی را نتوانسته در نهایت امر به پایان برساند، ولی آن جور طرح کردن را یک چنین کسی لازم بوده که یک چنینی تحصیلاتی و یک چنینی معلوماتی داشته باشد، تا لا اقل چنینی مسئله ای را طرح کند بنابراین ما با طرح اینها هم هرگز مخالف نیستیم.» [21]      

باز سازی فکر دینی

علاوه بر حضور فعال مطهری در عرصه های فکری، وی به بازسازی اندیشه دینی نیز پرداخت. او سعی کرد تا به تعبیر شریعتی، هندسه مکتب را ارائه دهد. به بیان دیگر مطهری به دنبال طرح مکتب به صورت یک نظام فکری جامع بود در واقع با طرح مکتب به صورت یک نظام می توان جایگاه هر یک از مفاهیم و عناصر دینی را مشخص کرد. برای مثال مفاهیمی چون توحید، آزادی، عدالت، اخلاق، عرفان، جهاد و ... از چه جایگاهی در نظام اعتقادی اسلامی برخوردار است.

ارائه نظام دینی با هندسه مکتب همراه با طرح مسائل جدید و تصحیح و تعدیل برخی مفاهیم دینی صورت می گیرد. در باز سازی اندیشه دینی اصول و مبانی دینی به صورت یک کل متوازن مطرح می شود و در عین حال به عناصری اشاره می شود که می تواند مکتب را متناسب با نیازهای زمان پیش ببرد، در باز سازی فکر دینی است که دین می تواند پاسخ گوی نیازهای هر عصر و زمان باشد.

در باز سازی مکتب، مطهری به اصول و مبانی برخاسته از منابع دین سخت توجه دارد، از این روی عناصر و مفاهیمی را که خارج از دین است در بازسازی آن راه نمی دهد. و از همین جاست که راه او از برخی داعیه داران احیا جدا می شود.

در بحث از ارائه هندسه نظام دینی، مطهری به خوبی توجه دارد که در ابتدا باید برخی مباحث معرفت شناسی را مطرح کرد، زیرا تا یک سلسله بحثهای مربوط به معرفت شناسی، آن هم از منظر عقلی و برون دینی مطرح نشود. یعنی برخی معضلات معرفت شناسی حل نگردد نمی توان از اصول و مبانی اعتقادات دینی دفاع عقلانی کرد، تا چه رسد به آنکه دین به عنوان یک نظام فکری معقول باز سازی و ارائه شود. از همین جاست که مطهری علاوه بر آنکه در سلسله درس و بحثهای فلسفی خود به ویژه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم ازمعرفت شناسی سخن می گوید، بار دیگر به هنگام ارائه جهان بینی اسلامی مباحثی را در زمینه شناخت مطرح می کند.

در باز سازی فکر دینی مطهری متوجه این نکته است که گاه برخی اصول و مفاهیم دین مورد بی اعتنایی یا کم توجهی قرار می گیرد. چه بسار در دورانی ابعاد اجتماعی دین مورد تأکید بسیار قرار می گیرد، اما ابعاد اخلاقی و عرفانی آن به فراموشی سپرده می شود. یا اصل آزادی در ذهن و زبان دین پژوهان رواج بسیار می یابد، اما اصل عدالت از رونق می افتد. مطهری به خوبی دریافت که عقل به عنوان یکی از منابع دینی مورد توجه جدی فقیهان قرار نگرفته است ، همچنان که اصل عدل نیز در استنباط فروعات دینی بهره برداری دقیق نشده است.

یکی از ویژگیهای اندیشه مطهری در بازسازی فکر اسلامی توجه او به مباحث الهیات و دین پژوهی است، او به این نکته مهم توجه دقیق دارد که اگر یک نظام الهیات فلسفی ارائه نشود دفاع از دین چندان ثمر بخش نخواهد بود.

با مطالعه اندیشه های متفکران غربی، مطهری به این نتیجه رسیده بود که ریشه بسیاری از مخالفت ها با دین، مربوط به عدم فهم درست از مباحث الهیات است. از همین جاست که در تحلیل علل گرایش به مادیگری بر نارسایی مفاهیم فلسفی در غرب تأکید بسزای می کند و حتی نمونه هایی از این نارسایی ها را بر می شمارد تا ضرورت نظام الهیات فلسفی را یاد آور شود. [22]

تحلیل هایی که مطهری در باب برخی از اندیشه های الهیاتی فیلسوفاتی چون هیوم، هگل، اگوست کنت، برتر اندراسل و ژآن پل سارتر ارائه می دهد، نشانگر حقانیت نظر اوست. از همین جاست که وی برای بازسازی نظام الهیات اسلامی به فلسفه توجه بسیار دارد و حتی بر این بعد از اندیشه سید جمال تأکید بسیار دارد که به فلسفه عنایت خاصی داشته و در عین حال که خود به تدریس برخی از کتابهای فلسفی اشتغال داشته، شاگردان خود را به فرا گیری فلسفه تشویف می کرده است.

مطهری این نقد را بر احیا گران اهل سنت وارد می داند که توجه چندانی به فلسفه نکرده اند و حتی به مخالفت با آن پرداخته اند. و این هم که یک نظام الهیات عمیق در میان آنها پیدا نشده، ریشه در همین تحلیل مطهری دارد. به علاوه اهمیت کار وی و برتری او بر بسیاری از احیا گران در تلاشی است که برای ارائه یک نظام الهیات فلسفی می کند. نمونه ای از همین تلاش ها را می توان در آثاری چون «عدل الهی» و «مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی» سراغ گرفت.

احیا گری در عمل

احیاگران به حضور اندیشه های خود در میدان عمل بهای بسیار می دادند. آنها به دنبال تفسیر وضع موجود بودند. البته برخی از آنها خود وارد میدان عمل و مبارزه شده و برای تحقق اهداف خود تا مرز شهادت پیش رفتند. برخی از آنها نیز به جای آنکه به دنبال نهضت اجتماعی باشند، بیشتر در جهت تحقق یک نهضت فکری و فرهنگی تلاش می کردند و لذا وارد عرصه عمل نمی شوند. البته برخی جریانهای اجتماعی نیز با الهام گیری از اندیشه های احیا گران به اصلاحات عملی پرداختند یعنی وارد میدان مبارزه شده و با استبداد گران در گیر شدند.

مطهری در تحلیل نهضتهای اجتماعی دو ویژگی را برای فرهنگ شیعه قائل است. یکی اینکه الگوهای اجتماعی چون نهضت عاشورا را دارند و دیگر اینکه روحانیت شیعه با قدرتهای حاکم تضاد دارد.

«روحانیت شیعه در ذات خود یک نهاد مستقل است؛ از نظر روحی به خدا متکی بوده و از نظر اجتماعی به قدرت مردم و لهذا در طول تاریخ به صورت یک قدرت رقیب در مقابل زورمندان تاریخ ظاهر شده است» [23]

مطهری بر این نکته تأکید می ورزد که روحانیت شیعه همواره در نهضتهای ضد استبدادی و ضد استعماری شرکت جسته و به جهت پشتوانه مردمی خود توفیقات بسیاری را به دست آورده است. از نظر وی چون روحانیت شیعه مستقل است، می تواند علیه قدرتهای موجود قد علم کند، اما روحانیت اهل سنت چون به قدرتها وابسته نیست، لذا نمی تواند توده مردم را به دنبال خود بکشاند. البته مطهری نمی گوید که همه روحانیون شیعه اهل مبارزه بودند، بلکه به عناصر مبارزه طلبی و ترویج روحیه جهادگری در فرهنگ تشیع تأکید می ورزد. با این همه مطهری این نکته را هم می پذیرد که «در جهان تشیع سخن اصلاح کمتر به میان آمده و طرح اصلاح کمتر داده شده و درباره انیکه چه باید کرد کمتر تفکر به عمل آمده است.» [24]

در بحث از احیاگری مطهری، باید توجه داشت که هر چند نهضت او بیشتر یک حرکت فرهنگی بود، اما وی در عرصه عمل هم فعال بود. در سنگرهای دانشگاه، حسینیه ارشاد، منبر و جلسات خصوصی که با برخی مبارزان داشت، در جهت تحقق اندیشه های احیاگرانه خود تلاش می کرد. تلاشهای او برای تحقق انقلاب اسلامی و حضور جدی او در آغاز انقلاب در عرصه سیاست از او چهره یک احیا گر حاضر در صحنه عمل را ترسیم می کند. حساسیتهای او در مورد مسئله مرجعیت و روحانیت و تحلیل و نقدهای که در این زمینه داشت و راه کارهایی که ارائه می داد و اقداماتی که  می کرد نشانگر بعد احیاگری او در میدان عمل است.

لینک مقاله مرتبط:

مطهری و احیای فکر دینی بخش اول

پی نوشت ها



[1] - سیری در اندیشه سیاسی غرب، ص 134.

[2] - مجموعه آثار ج 19 ص 111.

[3] - بیست گفتار ص 39.

[4] - مجموعه آثار ج 16 ص 326.

[5] - مجموعه آثار ج 20 ص 618.

[6] - مجموعه آثار ج 2 ص 170.

[7] - همان ص 137.

[8] - همان ص 144.

[9] - احیای تفکر اسلامی ص 37 به نقل از جامع الاخبار ص 42.

[10] - احیای تفکر اسلامی ص 45.

[11] - نهج البلاغه نامه 27.

[12] - مجموعه آثار ج 19 ص 598.

[13] - مقالات فلسفی ج 1 صص 9 – 65.

[14] - مجموعه آثار ج 19 ص 577 -593.

[15] - مجموعه آثار ج 19 ص 61.

[16] - نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر ص 90.

[17] - همان ص 90.

[18] - مجموعه آثار ج 17 ص 67.

[19] - مجموعه آثار ج 1 ص 60 – 459.

[20] - نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر ص 89.

[21] - گفتگوهای چهار جانبه صص 3 – 52.

[22] - مجموعه آثار ج 1 صص 551 – 493.

[23] - نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر ص 56.

[24] - همان ص 54.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است