در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجموعه آثار جلد نوزدهم صفحه، مطهری، مرتضی ؛


گفتیم که روح و اساس اعلامیه حقوق بشر این است که انسان از یک نوع حیثیت وشخصیت ذاتی قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرینش یک سلسله حقوق و آزادیها به او داده شده است که به هیچ نحو قابل سلب و انتقال نمی باشند.

و گفتیم این روح و اساس،مورد تایید اسلام و فلسفه های شرقی است و آنچه باروح و اساس این اعلامیه ناسازگار است و آن را بی پایه جلوه می دهد هماناتفسیرهایی است که در بسیاری از سیستمهای فلسفی غرب درباره انسان و تار و پودهستی اش می شود.

بدیهی است که یگانه مرجع صلاحیتدار برای شناسایی حقوق واقعی انسانها کتاب پر ارزش آفرینش است.با رجوع به صفحات و سطور این کتاب عظیم حقوق واقعی مشترک انسانها و وضع حقوقی زن و مرد در مقابل یکدیگر مشخص می گردد.

عجیب این است که بعضی از ساده دلان،به هیچ وجه حاضر نیستند این مرجع عظیم را به رسمیت بشناسند.از نظر اینها یگانه مرجع صلاحیتدار گروهی از افراد بشرهستند که دست در کار تنظیم این اعلامیه بوده اند و امروز بر همه جهان سیادت وحکمرانی دارند،هر چند خودشان عملا چندان پابند مواد این اعلامیه نیستند;دیگران را نرسد در آنچه آنها می گویند چون و چرا کنند.ولی ما به نام همان «حقوق بشر» برای خود حق چون و چرا قائل هستیم،دستگاه با عظمت آفرینش را که کتاب گویای الهی است یگانه مرجع صلاحیتدار می دانیم.

من بار دیگر از خوانندگان محترم معذرت می خواهم از اینکه برخی مسائل را دراین سلسله مقالات طرح می کنم که اندکی رنگ فلسفی دارد و خشک به نظر می رسد وبرای بعضی از خوانندگان محترم خستگی آور است.خودم تا حد امکان از طرح این گونه مسائل اجتناب دارم،ولی گاهی ارتباط مسائل حقوق زن با این مسائل خشک فلسفی به قدری است که بحث درباره آنها اجتناب ناپذیر است.

رابطه حقوق طبیعی و هدفداری طبیعت

از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده که دستگاه خلقت با روشن بینی وتوجه به هدف،موجودات را به سوی کمالاتی که استعداد آنها را در وجود آنها نهفته است سوق می دهد.

هر استعداد طبیعی مبنای یک «حق طبیعی »است و یک «سند طبیعی »برای آن به شمار می آید.مثلا فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد،اما بچه گوسفند چنین حقی ندارد،چرا؟

برای اینکه استعداد درس خواندن و دانا شدن در فرزند انسان هست،اما درگوسفند نیست.دستگاه خلقت این سند طلبکاری را در وجود انسان قرار داده و دروجود گوسفند قرار نداده است.همچنین است حق فکر کردن و رای دادن و اراده آزادداشتن.

بعضی خیال می کنند فرضیه «حقوق طبیعی »و اینکه خلقت و آفرینش،انسان را به نوعی از حقوق ممتاز ساخته است یک ادعای پوچ و خودخواهانه است و باید آن رادور افکند;هیچ فرقی میان انسان و غیر انسان از لحاظ حقوق نیست.

خیر،این طور نیست.استعدادهای طبیعی مختلف است.دستگاه خلقت هر نوعی از انواع موجودات را در مداری مخصوص به خود او قرار داده است و سعادت او را هم در این قرار داده که در مدار طبیعی خودش حرکت کند.دستگاه آفرینش در این کارخود هدف دارد و این سندها را به صورت تصادف و از روی بی خبری و ناآگاهی به دست مخلوقات نداده است.در این سلسله مقالات توضیح بیشتر درباره این مطلب میسر نیست.

ریشه و اساس حقوق خانوادگی را- که مساله مورد بحث ماست- مانند سایرحقوق طبیعی در طبیعت باید جستجو کرد. از استعدادهای طبیعی زن و مرد و انواع سندهایی که خلقت به دست آنها سپرده است می توانیم بفهمیم آیا زن و مرد دارای حقوق و تکالیف مشابهی هستند یا نه؟فراموش نکنید،همچنانکه در مقاله های پیش گفتیم مساله مورد بحث ما تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد است نه تساوی حقوق آنها.

حقوق اجتماعی

افراد بشر از لحاظ حقوق اجتماعی غیر خانوادگی یعنی از لحاظ حقوقی که دراجتماع بزرگ،خارج از محیط خانواده نسبت به یکدیگر پیدا می کنند،هم وضع مساوی دارند و هم وضع مشابه;یعنی حقوق اولی طبیعی آنها برابر یکدیگر و مانندیکدیگر است;همه مثل هم حق دارند از مواهب خلقت استفاده کنند،مثل هم حق دارند کار کنند،مثل هم حق دارند در مسابقه زندگی شرکت کنند،همه مثل هم حق دارند خود را نامزد هر پست از پستهای اجتماعی بکنند و برای تحصیل وبه دست آوردن آن از طریق مشروع کوشش کنند،همه مثل هم حق دارند استعدادهای علمی و عملی وجود خود را ظاهر کنند.

و البته همین تساوی در حقوق اولیه طبیعی تدریجا آنها را از لحاظ حقوق اکتسابی در وضع نامساوی قرار می دهد;یعنی همه به طور مساوی حق دارند کار کنند و درمسابقه زندگی شرکت نمایند اما چون پای انجام وظیفه و شرکت در مسابقه به میان می آید،همه در این مسابقه یک جور از آب در نمی آیند:بعضی پر استعدادترند و بعضی کم استعدادتر،بعضی پرکارترند و بعضی کم کارتر،بالاخره بعضی عالمتر،با کمال تر،باهنرتر،کارآمدتر،لایقتر از بعضی دیگر از کار در می آیند.قهرا حقوق اکتسابی آنهاصورت نامتساوی به خود می گیرد و اگر بخواهیم حقوق اکتسابی آنها را نیز مانندحقوق اولی و طبیعی آنها مساوی قرار دهیم،عمل ما جز ظلم و تجاوز نامی نخواهدداشت.

چرا از لحاظ حقوق طبیعی اولی اجتماعی،همه افراد وضع مساوی و مشابهی دارند؟

برای اینکه مطالعه در احوال بشر ثابت می کند که افراد بشر طبیعتا هیچ کدام رئیس یا مرئوس آفریده نشده اند،هیچ کس کارگر یا صنعتگر یا استاد یا معلم یا افسر یا سربازیا وزیر به دنیا نیامده است.اینها مزایا و خصوصیاتی است که جزء حقوق اکتسابی بشراست;یعنی افراد در پرتو لیاقت و استعداد و کار و فعالیت باید آنها را از اجتماع بگیرندو اجتماع با یک قانون قراردادی آنها را به افراد خود واگذارمی کند.

تفاوت زندگی اجتماعی انسان با زندگی اجتماعی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل در همین جهت است.تشکیلات زندگی آن حیوانات صد در صد طبیعی است;پستها و کارها به دست طبیعت در میان آنها تقسیم شده نه به ست خودشان; طبیعتا بعضی رئیس و بعضی مرئوس،بعضی کارگر و بعضی مهندس و بعضی مامورانتظامی آفریده شده اند.اما زندگی اجتماعی انسان این طور نیست.

به همین جهت بعضی از دانشمندان یکباره این نظریه قدیم فلسفی را که می گوید«انسان طبیعتا اجتماعی است »انکار کرده و اجتماع انسانی را صد در صد«قراردادی »فرض کرده اند.

حقوق خانوادگی

این در اجتماع غیر خانوادگی.اما در اجتماع خانوادگی چطور؟آیا افراد بشر دراجتماع خانوادگی نیز از لحاظ حقوق اولیه طبیعی وضع مشابه و همانندی دارند وتفاوت آنها در حقوق اکتسابی است؟یا میان اجتماع خانوادگی یعنی اجتماعی که اززن و شوهر،پدر و مادر و فرزندان و برادران و خواهران تشکیل می شود با اجتماع غیر خانوادگی،از لحاظ حقوق اولیه نیز تفاوت است و قانون طبیعی،حقوق خانوادگی را به شکلی مخصوص وضع کرده است؟

در اینجا دو فرض وجود دارد:یکی اینکه زن و شوهری و پدر و فرزندی یا مادر وفرزندی مانند سایر روابط اجتماعی و همکاریهای افراد با یکدیگر در مؤسسات ملی یا در مؤسسات دولتی،سبب نمی شود که بعضی افراد طبعا وضع مخصوص به خودداشته باشند.فقط مزایای اکتسابی سبب می شود که یکی مثلا رئیس و دیگری مرئوس،یکی مطیع و دیگری مطاع، یکی دارای ماهانه بیشتر و یکی کمتر باشد.زن بودن یا شوهر بودن،پدر یا مادر بودن و فرزند بودن نیز سبب نمی شود که هر کدام وضع مخصوص به خود داشته باشند.فقط مزایای اکتسابی می تواند وضع آنها را نسبت به یکدیگر معین کند.

فرضیه «تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی »که به غلط نام «تساوی حقوق »به آن داده اند،مبتنی بر همین فرض است.طبق این فرضیه زن و مرد بااستعدادها و احتیاجات مشابه و با سندهای حقوقی مشابهی که از طبیعت در دست دارند در زندگی خانوادگی شرکت می کنند.پس باید حقوق خانوادگی بر اساس یکسانی و همانندی و تشابه تنظیم شود.

فرض دیگر این است که خیر،حقوق طبیعی اولیه آنها نیز متفاوت است.شوهربودن از آن جهت که شوهر بودن است وظایف و حقوق خاصی را ایجاب می کند و زن بودن از آن جهت که زن بودن است وظایف و حقوق دیگری ایجاب می کند. همچنین است پدر یا مادر بودن و فرزند بودن،و به هر حال اجتماع خانوادگی با سایر شرکتها وهمکاریهای اجتماعی متفاوت است.فرضیه «عدم تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد» که اسلام آن را پذیرفته مبتنی بر این اصل است.

حالا کدامیک از دو فرض بالا درست است و از چه راه می توانیم درستی یکی ازاین دو فرض را بفهمیم؟

مبانی طبیعی حقوق خانوادگی(2)

برای اینکه خوانندگان محترم بتوانند خوب نتیجه گیری کنند،باید مطالبی که درفصل گذشته گفته شد در نظر داشته باشند.گفتیم:

1.حقوق طبیعی از آنجا پیدا شده که طبیعت هدف دارد و با توجه به هدف،استعدادهایی در وجود موجودات نهاده و استحقاقهایی به آنها داده است.

2.انسان از آن جهت که انسان است از یک سلسله حقوق خاص که «حقوق انسانی »نامیده می شود برخوردار است و حیوانات از این نوع حقوق برخوردارنمی باشند.

3.راه تشخیص حقوق طبیعی و کیفیت آنها مراجعه به خلقت و آفرینش است.هراستعداد طبیعی یک سند طبیعی ست برای یک حق طبیعی.

4.افراد انسان از لحاظ اجتماع مدنی همه دارای حقوق طبیعی مساوی و مشابهی می باشند و تفاوت آنها در حقوق اکتسابی است که بستگی دارد به کار و انجام وظیفه وشرکت در مسابقه انجام تکالیف.

5.علت اینکه افراد بشر در اجتماع مدنی دارای حقوق طبیعی مساوی و متشابهی هستند این است که مطالعه در احوال طبیعت انسانها روشن می کند که افراد انسان بر خلاف حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل-هیچ کدام طبیعتا رئیس یا مرئوس، مطیع یا مطاع،فرمانده یا فرمانبر،کارگر یا کارفرما،افسر یا سرباز به دنیا نیامده اند. تشکیلات زندگی انسانها طبیعی نیست;کارها و پستها و وظیفه ها به دست طبیعت تقسیم نشده است.

6.فرضیه تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد مبتنی بر این است که اجتماع خانوادگی مانند اجتماع مدنی است.افراد خانواده دارای حقوق همانند و متشابهی هستند.زن و مرد با استعدادها و احتیاجهای مشابه در زندگی خانوادگی شرکت می کنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست دارند.قانون خلقت به طور طبیعی برای آنها تشکیلاتی در نظر نگرفته و کارها و پستها را میان آنها تقسیم نکرده است.

و اما فرضیه عدم تشابه حقوق خانوادگی مبتنی بر این است که حساب اجتماع خانوادگی از اجتماع مدنی جداست.زن و مرد با استعدادها و احتیاجهای مشابهی درزندگی خانوادگی شرکت نمی کنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست ندارند. قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهی قرار داده و برای هر یک از آنها مدار و وضع معینی در نظر گرفته است.

اکنون ببینیم کدامیک از دو فرضیه بالا درست است و از چه راه باید درستی یکی ازاین دو فرض را بفهمیم.

با مقیاسی که قبلا در دست دادیم تعیین اینکه کدامیک از دو فرض بالا صحیح است کار چندان دشواری نیست.به استعدادها و احتیاجهای طبیعی زن و مرد،به عبارت دیگر به سندهای طبیعی که قانون خلقت به دست هر یک از زن و مرد داده است مراجعه می کنیم،تکلیف روشن می شود.

آیا زندگی خانوادگی طبیعی است یا قراردادی؟

در مقاله پیش گفتیم که درباره «زندگی اجتماعی انسان »دو نظر است:بعضی زندگی اجتماعی انسان را طبیعی می دانند، به اصطلاح انسان را«مدنی بالطبع » می دانند.بعضی دیگر بر عکس،زندگی اجتماعی را یک امر قراردادی می دانند که انسان به اختیار خود و تحت تاثیر عوامل اجبار کننده خارجی-نه عوامل درونی-آن را انتخاب کرده است.

در باب زندگی خانوادگی چطور؟آیا در اینجا هم دو نظر است؟خیر،در اینجا یک نظر بیشتر وجود ندارد.زندگی خانوادگی بشر صد در صد طبیعی است;یعنی انسان طبیعتا«منزلی »آفریده شده است.فرضا در طبیعی بودن زندگی «مدنی »انسان تردیدکنیم،در طبیعی بودن زندگی «منزلی »یعنی زندگی خانوادگی او نمی توانیم تردید کنیم. همچنانکه بسیاری از حیوانات با آنکه زندگی اجتماعی طبیعی ندارند بلکه بکلی اززندگی اجتماعی بی بهره اند،دارای نوعی زندگانی زناشویی طبیعی می باشند مانندکبوتران و بعضی حشرات که به طور«جفت »زندگی می کنند.

حساب زندگی خانوادگی از زندگی اجتماعی جداست.در طبیعت تدابیری به کاربرده شده که طبیعتا انسان و بعضی حیوانات به سوی زندگانی خانوادگی و تشکیل کانون خانوادگی و داشتن فرزند گرایش دارند.

قرائن تاریخی،دوره ای را نشان نمی دهد که در آن دوره انسان فاقد زندگی خانوادگی باشد;یعنی زن و مرد منفرد از یکدیگر زیست کنند و یا رابطه جنسی میان افراد صورت اشتراکی و عمومی داشته باشد.زندگی قبایل وحشی عصر حاضر-که نمونه ای از زندگانی بشر قدیم به شمار می رود- نیز چنین نیست.

زندگی بشر قدیم،خواه به صورت «مادر شاهی »و خواه به صورت «پدر شاهی »،شکل خانوادگی داشته است.

فرضیه چهار دوره

در مساله مالکیت،این حقیقت مورد قبول همگان واقع شده که در ابتدا صورت اشتراکی داشته است و اختصاص بعدا پیدا شده است،ولی در مساله جنسیت هرگزچنین مطلبی نیست.علت اینکه مالکیت در آغاز زندگی بشری جنبه اشتراکی داشته این است که در آن وقت اجتماع بشر قبیله ای بوده و صورت خانوادگی داشته است; یعنی افراد قبیله که با هم می زیسته اند،از عواطف خانوادگی بهره مند بوده اند و به همین جهت از لحاظ مالکیت وضع اشتراکی داشته اند.در ادوار اولیه فرضا قانون و رسوم وعاداتی نبوده که زن و مرد را در مقابل یکدیگر مسؤول قرار دهد،خود طبیعت واحساسات طبیعی آنها،آنها را به وظایف و حقوقی مقید می کرده است و هرگز زندگی وآمیزش جنسی بدون قید و شرط نداشته اند;همچنانکه حیواناتی که به صورت «جفت »زندگی می کنند،قانون اجتماعی و قراردادی ندارند ولی به حکم قانون طبیعی،حقوق و وظایفی را رعایت می کنند و زندگی و آمیزش آنها بدون قید و شرطنیست.

خانم مهرانگیز منوچهریان در مقدمه کتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران می گویند:

«از نظر جامعه شناسی،زندگی زن و مرد در نقاط مختلف زمین یکی از این چهارمرحله را می پیماید:1.مرحله طبیعی 2. مرحله تسلط مرد3.مرحله اعتراض زن 4.مرحله تساوی حقوق زن و مرد.

در مرحله اول،زن و مرد بدون هیچ گونه قید و شرطی با هم خلطه و آمیزش دارند...»

جامعه شناسی این گفته را نمی پذیرد.آنچه جامعه شناسی می پذیرد حداکثر این است که احیانا در میان بعضی قبایل وحشی چند برادر مشترکا با چند خواهر ازدواج می کرده اند;همه آن برادرها با همه این خواهرها آمیزش داشته اند و فرزندان هم به همه تعلق داشته است;و یا این است که پسران و دختران قبل از ازدواج هیچ محدودیتی نداشته اند و تنها ازدواج آنها را محدود می کرده است;و اگر احیانا در میان بعضی قبایل وحشی وضع جنسی از این هم عمومی تر بوده و به اصطلاح زن «ملی » بوده است،جنبه استثنایی داشته و انحراف از وضع طبیعی و عمومی به شمار می رود.

ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن صفحه 57 می گوید:

«ازدواج از اختراعات نیاکان حیوانی ما بوده است.در بعضی از پرندگان چنین به نظر می رسد که حقیقتا هر پرنده فقط به همسر خود اکتفا می کند.در گوریلها واورانگوتانها رابطه میان نر و ماده تا پایان دوره پرورش نوزاد ادامه دارد و این ارتباط از بسیاری از نظرها شبیه به روابط زن و مرد است و هر گاه ماده بخواهد با نردیگری نزدیکی کند به سختی مورد تنبیه نر خود قرار می گیرد.دو کرسپینی درخصوص اورانگوتانهای برنئو می گوید که «آنها در خانواده هایی بسر می برند که ازنر و ماده و کودکان آنها تشکیل می شود»و دکتر ساواژ در مورد گوریلها می نویسدکه «عادت آنها چنین است که پدر و مادر زیر درختی می نشینند و به خوردن میوه وپرچانگی می پردازند و کودکان دور و بر پدر و مادر بر درختها جستن می کنند». زناشویی در صفحات تاریخ پیش از ظهور انسان آغاز شده است.اجتماعاتی که در آنها زناشویی موجود نباشد بسیار کم است،ولی کسی که در جستجو باشد می تواندعده ای از چنین جامعه ها را پیدا کند.»

غرض این است که احساسات خانوادگی برای بشر یک امر طبیعی و غریزی است،مولود عادت و نتیجه تمدن نیست، همچنانکه بسیاری از حیوانات به طور طبیعی وغریزی دارای احساسات خانوادگی می باشند.

علیهذا هیچ دوره ای بر بشر نگذشته که جنس نر و جنس ماده به طور کلی بدون هیچ گونه قید و شرط و تعهد-و لو تعهد طبیعی-با هم زیست کرده باشند.چنان دوره فرضی مساوی است با اشتراکیت جنسی که حتی طرفداران اشتراکیت مالی در ادواراولیه،چنان دوره ای را ادعا نمی کنند.

فرضیه چهار دوره در روابط زن و مرد یک تقلید ناشیانه ای است از فرضیه چهاردوره ای که سوسیالیستها درباره مالکیت قائلند.آنها می گویند بشر از لحاظ مالکیت چهار دوره را طی کرده است:مرحله اشتراک اولیه،مرحله فئودالیسم، مرحله کاپیتالیسم و مرحله سوسیالیسم و کمونیسم که بازگشت به اشتراک اولیه ولی در سطح عالیتر است.

جای خوشوقتی است که خانم منوچهریان نام دوره چهارم روابط زن و مرد راتساوی حقوق زن و مرد گذاشته اند و در این جهت از سوسیالیستها تقلید نکرده وآخرین مرحله را بازگشت به حالت اشتراک اولیه نام ننهاده اند،اگر چه مشارالیها میان دوره چهارم آن طور که خودشان تصور کرده اند و دوره اول شباهت زیادی قائلند زیراتصریح می کنند که:«در مرحله چهارم که شباهت زیادی به مرحله اول دارد،زن و مردبدون هیچ گونه سلطه و تفوقی نسبت به یکدیگر با هم زندگانی می کنند».

من هنوز نتوانسته ام مقصود ایشان را از این «شباهت زیاد»بفهمم.اگر مقصود تنهاعدم سلطه و تفوق مرد و تساوی تعهدات و شرایط آنها نسبت به یکدیگر باشد،دلیل نمی شود میان این دوره و دوره ای که به عقیده مشار الیها هیچ گونه تعهد و شرط و قیدی وجود نداشته و زندگی زن و مرد شکل خانوادگی نداشته است شباهت وجود داشته باشد.و اگر مقصود این است که در دوره چهارم تدریجا همه قیود و تعهدات از میان می رود و زندگی خانوادگی منسوخ می گردد و نوعی اشتراک جنسی میان افراد بشرحکمفرما می گردد،معلوم می شود مفهوم ایشان از«تساوی حقوق »-که طرفدار جدی آن هستند-چیزی است غیر آن چیزی که سایر طرفداران تساوی حقوق طالب آن هستند و احیانا برای آنها وحشتناک است.

اکنون ما باید توجه خود را به سوی طبیعت حقوقی خانوادگی زن و مرد معطوف کنیم و در این زمینه دو چیز را باید در نظر بگیریم:یکی اینکه آیا زن و مرد از لحاظطبیعت اختلافاتی دارند یا نه؟به عبارت دیگر آیا اختلافات زن و مرد فقط از لحاظجهاز تناسلی است یا اختلافات آنها عمیقتر از اینهاست؟دیگر اینکه اگر اختلافات وتفاوتهای دیگری در کار است،آیا آن اختلافات از نوع اختلافات و تفاوتهایی است که در تعیین حقوق و تکالیف آنها مؤثر است یا از نوع اختلاف رنگ و نژاد است که باطبیعت حقوقی بشر بستگی ندارد؟

زن در طبیعت

در قسمت اول گمان نمی کنم جای بحث باشد.هر کس فی الجمله مطالعه ای در این زمینه داشته باشد می داند که اختلافات و تفاوتهای زن و مرد منحصر به جهاز تناسلی نیست.اگر سخنی هست،در این جهت است که آیا آن تفاوتها در تعیین حقوق وتکالیف زن و مرد تاثیر دارد یا ندارد؟

دانشمندان و محققان اروپا قسمت اول را به طور شایسته ای بیان کرده اند.دقت درمطالعات زیستی و روانی و اجتماعی این دانشمندان کوچکترین تردیدی در این قسمت باقی نمی گذارد.آنچه کمتر مورد توجه این دانشمندان واقع شده این است که این تفاوتها در تعیین حقوق و تکالیف خانوادگی مؤثر است و زن و مرد را از این جهت در وضع نامشابهی قرار می دهد.

الکسیس کارل،فیزیولوژیست و جراح و زیست شناس معروف فرانسوی که شهرت جهانی دارد،در کتاب بسیار نفیس خود انسان موجود ناشناخته به هر دو قسمت اعتراف می کند;یعنی هم می گوید زن و مرد به حکم قانون خلقت متفاوت آفریده شده اند و هم می گوید این اختلافات و تفاوتها وظایف و حقوق آنها را متفاوت می کند.

وی در فصلی که تحت عنوان «اعمال جنسی و تولید مثل »در کتاب خود باز کرده است می گوید:

«بیضه ها و تخمدانها اعمال پر دامنه ای دارند:نخست اینکه سلولهای نر یا ماده می سازند که پیوستگی این دو موجود تازه انسانی را پدید می آورد.در عین حال موادی ترشح می کنند و در خون می ریزند که در نسوج و اندامها و شعور ماخصایص جنس مرد یا زن را آشکار می سازد.همچنین به تمام اعمال بدنی ماشدت می دهند.ترشح بیضه ها موجد تهور و جوش و خروش و خشونت می گردد واین همان خصایصی است که گاو نر جنگی را از گاوی که در مزارع برای شخم به کار می رود متمایز می سازد.تخمدان نیز به همین طریق بر روی وجود زن اثرمی کند.

...اختلافی که میان زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندامهای جنسی آنهاو وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آنها نیست،بلکه نتیجه علتی عمیقتر است که از تاثیر مواد شیمیایی مترشحه غدد تناسلی در خون ناشی می شود.

به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکرمی کنند که هر دو جنس می توانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل واختیارات و مسؤولیتهای یکسانی به عهده گیرند.زن در حقیقت از جهات زیادی بامرد متفاوت است.یکایک سلولهای بدنی،همچنین دستگاههای عضوی،مخصوصا سلسله عصبی نشانه جنس او را بر روی خود دارد.قوانین فیزیولوژی نیز همانند قوانین جهان ستارگان،سخت و غیر قابل تغییر است;ممکن نیست تمایلات انسانی در آنها راه یابد.ما مجبوریم آنها را آن طوری که هستند بپذیریم. زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند.وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها کنند.» (1)

کارل پس از توضیحاتی درباره کیفیت پیدایش سلول نطفه مرد و تخمک زن و پیوستن آنها به یکدیگر و اشاره به اینکه وجود ماده برای تولید نسل ضروری است-برخلاف وجود نر-و اینکه بارداری جسم و روح زن را تکمیل می کند،در آخر فصل می گوید:

«نبایستی برای دختران جوان نیز همان طرز فکر و همان نوع زندگی و تشکیلات فکری و همان هدف و ایده آلی را که برای پسران جوان در نظر می گیریم معمول داریم.متخصصین تعلیم و تربیت باید اختلافات عضوی و روانی جنس مرد و زن ووظایف طبیعی ایشان را در نظر داشته باشند،و توجه به این نکته اساسی در بنای آینده تمدن ما حائز کمال اهمیت است.»

چنانکه ملاحظه می فرمایید این دانشمند بزرگ،هم تفاوتهای طبیعی زیاد زن ومرد را بیان می کند و هم معتقد است این تفاوتها زن و مرد را از لحاظ وظیفه و حقوق دروضع نامشابهی قرار می دهد.

در فصل آینده نیز نظریات دانشمندان را درباره تفاوتهای زن و مرد نقل خواهیم کرد و سپس نتیجه گیری خواهیم کرد که زن و مرد در چه قسمتهایی دارای استعدادها واحتیاجهای مشابهی هستند و باید حقوق مشابهی داشته باشند و در چه قسمتها وضع مشابهی ندارند و باید حقوق و تکالیف نامشابهی داشته باشند.

برای بررسی و تعیین حقوق و تکالیف خانوادگی زن و مرد،این قسمت حساسترین قسمتهاست.

پی نوشت:

1- انسان موجود ناشناخته،چاپ سوم،ص 100.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است