در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله انقلاب اسلامی سال دوم پیش شماره 4 تابستان 79، مجتبی سپاهی عضو هیأت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه اصفهان ؛


چکیده مقاله

1-آزادی تفکر از ارکان هویّت آدمیان است.

2-عقیده ها زیر مجموعه تفکّرات هستند.

3-عقیده صحیح عقیده ای است که از تفکّر آزاد ناشی شده باشد.

4-از نظر اسلام در تفکر آزاد است. باید آزادانه بیاندیشد، نمی توان اندیشه ای را بر او تحمیل کرد. باید بستر درست اندیشه کردن را فراهم آورد، اگر اندیشه درست باشد عقیدۀ ناشی از آن درست خواهد بود.

5-عقیده باطل عقیده ای است که پشتوانه اندیشه آزاد ندارد. ناشی از تمایلات و هواهای نفسانی است. عقیده باطل دارای تناقض درونی است و انبیاء الهی و احیا گران بدنبال ظاهر کردن تناقضات درونی هستند . از این رو اگر تناقضات آشکار شود، انسانهای دارای عقیدۀ باطل بدنبال رفع خواهند رفت.

6-انبیای الهی به دنبال سوق دادن انسان به کمال هستند. از این رو انسانها را دعوت به اندیشه آزاد می کند، اما با عقاید ناشی از اوهام و خیال به مبارزه بر می خیزند زیرا انبیا وظیفه خود را احیای انسانیّت می دانند.

7-استاد مطهری با تفکیک آزادی اندیشه از آزادی عقیده و تفکیک آزادی عقیده صحیح از عقیده باطل بدنبال احیاء عقاید بسیاری از مسلمانان است که بدون هیچ منطقی به آن وابسته اند. و در این جهت نظر ایشان بنظر نگارنده صحیح است.

مقدمه

این تحقیق به طرح مسئله ای می پردازد که در بین جوانان سؤال برانگیز است و در حل آن به دیدگاه شهید مطهری اشاره دارد و آن اینکه معیار عقیده مقبول از عقیده باطل چیست؟ آیا اسلام با آزادی عقیده به هر صورت موافق است؟ چرا اسلام عقاید بسیاری از انسانها را تخطئه می کند؟ در این تحقیق با تفحصی هر چند کوتاه در آثار استاد مطهری به این نتیجه رسیدیم که تبیین مفاهیم و احیاء آموزه های اسلامی امروزه ضرورت دو چندان دارد. و شهید مطهری از جمله انسانهایی است که در پهنه دیروز برای امروز سخن گفته است.

در این مقاله به موضوعی از دیدگاه شهید مطهری می پردازم که آن استاد محقق در بسیاری از آثار ارزنده خود به آن پرداخته است. و آن موضوع «آزادی عقیده و فکر از نگاه اسلام است» که از جمله مسائل مطرح در بین جوانان و اندیشمندان می باشد. اما قبل از ورود بحث نگاه خودم را به خصیصه احیاگری شهید مطهری بیان می کنم.

بنظر نگارنده احیاگران دو گونه اند: 1- احیاگران گزینشی 2- احیا گران جامع.

1-احیا گران گزینشی: احیاگرانی هستند که با دخالت عناصر زمان و مکان به پیرایش جنبه هایی از دین پرداخته اند. از زاویه ای به دین نگاه کرد که از همان منظر آسیب شناسی و خلل زیستی دین را ابتدا شناسایی و در پی آن برای راه جویی به ارائه طرح پرداخته اند. گاهی در تعمیق محتوی و گاهی در آشتی بخشیدن علم و دین و گاهی در تعیین روش کوشیده اند. از نمونه این گروه احیا گران می توان به اقبال لاهوری، بازرگان، شریعتی... اشاره کرد. اگر چه روش احیا گری هر کدام از اینها با یکدیگر فرق دارد. اما می توان گفت، هر کدام از منظر خاصی- که به آن توجه داشته اند- به احیا گری مشغول شده اند[1].

2-احیا گران جامع: احیاگرانی هستند که در همۀ زوایای دین نظر کرده و تلاش در احیا همه جانبه آن نموده اند. دین را به عنوان یک حقیقت بسیط و جامع و پیوسته تلقی کرده اند و خلل در بخشی از آن را مضر به همۀ بخشهای دیگر دانسته، در همۀ زمینه ها به احیاگری پرداخته اند. در این احیاست که دین می تواند همراه زمان، نیازهای بشری را جواب گوید. و اصولا احیای دین و مکتب و هر چیزی یعنی نوعی پیرایش همراه با حفظ اساس آن در جهت تقویت و تکامل در پهنۀ زمان و نگاه به آینده داشتن و عرفی کردن دین در راستای قدسی کردن جامعه و مردم در این احیاگری است که دین در عین عرفی شدن به نیازهای انسانی جواب منطقی می دهد و همراه آن به پیش می رود و بشر نه تنها از دین گریزان نمی شود، بلکه روز به روز علاقۀ خود را نسبت به آن بیشتر و بیشتر احساس می کند. به نظر نگارنده حضرت امام خمینی (ره) و استاد مطهری نمونه نوع دوم احیاگران هستند. آثار گوناگون شهید مطهری نشانگر این حقیقت است که آن بزرگوار بدنبال پیرایش همراه با حفظ اصول و دفاع منطقی و بدون تعصب بوده است. زیرا احیا گری بدون قبول وجود نوعی خلل در روش ارائه و در تبیین محتوی و بهره گیری از عقل و تجربه و علم، صورت نخواهدد گرفت.

در احیاگری جامع، انسان فریفته عظمت زمان نخواهد شد. اما در احیاگری گزینشی این ممکن می نماید.

شهید مطهری روی این اساس با جرأت تمام نظرات اسلام را در کنار نظرات جدید مطرح کرده و در این راه نه از مسلمانان متحجر علم ستیز، هراسی داشته و نه از متجددان دین گریز انتظاری. او بدنبال بیان حقیقت دین است. از جمله مواردی که بنظر می رسد شهید مطهری در احیاء آن کوشیده است. بحث مورد نظر است.

در بحث «آزادی عقیده و آزادی فکر» در آثار مختلفی سخن گفته است. او بین آزادی تفکّر و آزادی عقیده تفکیک قائل شده و عقیده ای را درست می داند که ناشی از تفکری آزاد و بدون هر گونه تمایلات و احساس باشد. اما عقیدۀ بدون تفکر منطقی را اسارت قلمداد می کند.

شهید مطهری در کتاب پیرامون جمهوری اسلامی می گوید:

«تفکر چه عقلی و چه تجربی باشد از نیروی عقل آدمی است، وسیلۀّ کشف مجهولات و واسطۀ ارتباط آدمیان با عالم خارج، تفکر اوست. تفکر قدرت خلّاق انسان است. از لوازم ذاتی بشریت تفکر است. روی این اساس اسلام نه تنها برای اندیشیدن ارزش قائل است، بلکه سالکان اندیشمند را از عابدان راستین شمرده و در آموزه های دینی ساعتی تفکر و اندیشه را فراتر از سالها عبادت و سجاده نشینی بدون توجه دانسته است. و دینداری را دریافتن تحقیقی معرفی می کند.» [2]

بنابراین تفکر نه تنها مطلوب آدمیان است بلکه هویّت و ماهیّت انسان تفکر است. و اسلام نیز چنین مطالبی را مطلوب می داند. اسلام حقیقی با تفکر و تدبّر منطقی به دست می آید. از نظر اسلام ارزش انسان به این است که در همۀ مسائل، در اصول و پایه های عقیدتی به اندیشیدن عمیق پناه برد. و در پناه اندیشه و تفکر عقیده سازی نماید. و اصولا یکی از فرق های اساسی اسلام و مسیحیّت در این است که مسیحیت قلمرو دین را ماورای عقل و تفکر اعلان می کند و ساحت ایمان را جدا می انگارد. و می گوید:

«حساب عقل و اندیشه از حساب ایمان و تسلیم صرف جدا است. یعنی انسان مسیحیّت تنها باید از قلمرو ایمان و تسلیم، مسیحیّت را بپذیرد اگر چه مطالب ضدّ عقل و اندیشه در آن باشد. اصولا اصول دین مسیحی منطقۀ ممنوعه عقل می باشد، اما از نظر اسلام قلمرو عقل از مناطق آزاد و لازمی است که تجارت ایمان در آن و با آن رواست» [3]

در تأئید سخن استاد مطهری، نقل مطلبی از بعضی قدّیسین مسیحی بجاست. برخی از قدّیسین گفته اند:

«چون خدا با ما سخن گفته است دیگر تفکّر برای ما لازم نیست» جان اسکات اریژن از دانشمندان مسیحی گفته است:

«هر جا خود و تفکّر است، جائی برای ایمان نیست» [4]

حال که ارزش بالای اندیشه و تفکّر و اندیشیدن و تفکّر کردن از نظر اسلام روشن شد باید پرسید. آیا عقیده نیز از چنین جایگاهی برخوردار است؟ استاد مطهری با بیانی ژرف اما ظریف، به تفکیک دو گونه پرداخته است. او ساحت عقیده را ساحت اختلاط دانسته و از این رو می گوید، عقاید بر دو نوع است:

1-عقیده ای که آبشخور آن اندیشه و اندیشیدن روشمند است.

2-عقیده ای که ناشی از احساسات و تمایلات و تلقینات و تعلق به امور وهمی و آداب و رسوم غلط و در یک کلام، خارج از اصول منطقی و اندیشه ای همه سونگر و روشمند است.

از نظر شهید مطهری عقاید نوع دوم مطرود و منفور اسلام است. حتی اگر کسی عقیده به توحید را به صورت نوع دوم کسب کرده باشد، نه تنها فضیلت نیست بلکه نوعی رذیلت است. این عقیده ارزشی ندارد. اسلام اجازه نمی دهد انسان عمری را با عقاید وابستگیهای روحی غلط زندگی کند. زیرا این نوع عقاید نوع اسارت است و انبیا مأموریت دارند انسان را از انواع اسارتها آزاد کنند، از اسارت خرافات و اوهام و تمایلات و عقاید باطل. انبیاء روششان ترویج «مذهب، علیه مذهب» بوده است. ترویج مذهب عقل و اندیشه بر علیه مذهب خرافات.

استاد مطهری در این رابطه می گوید:

«اعتقاد از عقد و انعقاد است، منعقد شدن حالت گره خوردن را دارد، و این دل بستن چند گونه است، ممکن است مبنای اعتقاد انسان تفکّر باشد، در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکّر است، و یا گاهی مبنای اعتقادات احساسات است. گاهی تقلید از پدر و مادر است، گاهی تأثیر از محیط و علائق شخص و یا منافع فردی است. آیا بشر باید در این دلبستگیها آزاد باشد به این دلبستگیها که منشاء تعصب و جمود و خمود است و اغلب دست و پای فکر را می بندد و چشم بصیرت انسان را کور می کند. آیا این گونه اعتقادات که به یک سلسله تقلید ها و تعصّبات منتهی می شود باید آزاد باشد، بت پرستی ها، گاو پرستی ها، خورشید و ماه پرستی ها ناشی از این تفکر است که انسان باید در عقیده خودش آزاد باشد. آیا بشر در اینصورت آزاد است؟ یا اینکه باید با این اعتقادات مبارزه کرد؟ باید به بشر گفت که تعلق به این اعتقادات عین بندگی و اسارت است، باید با بشر مبارزه کرد تا فکر او از این اسارت آزاد شود. و وقتی آزاد شد انتخاب آزاد کند» [5] .

در ادامه استاد مطهری بر این عقیده است که عقاید باطل ناشی از تفکّر روشمند نیست. و در حقیقت تکیه گاه اندیشه ای ندارد، او می گوید:

«چگونه می توان باور کرد که انسان با فکر و عقل آزاد به بت پرستی و گاو پرستی برسد؟ هیچ عقل و فکری حتی ابتدایی ترین عقل و فکر هم به اینجا نمی رسد.» [6]

شهید مطهری برای اینکه این سؤال را جواب دهد که آیا انسان در داشتن چنین عقایدی آزاد است یا نه؟ و اگر آزاد نباشد، چگونه با آیه: «لا اکراه فی الدین» آیه 256 سوره بقره» قابل جمع است. بر این عقیده است که اسلام چنین آزادی را قبول ندارد و آیه نیز چنین دلالتی ندارد. زیرا آیه می فرماید اکراه در انتخاب دین نیست، یعنی تحمیل دین و عقیده جایز نیست. باید انسانها آزادانه انتخاب کنند. اما نه اینکه هر انتخابی درست است. در انتخاب آزادانه و اندیشمندانه آزادند- آزادند که با تفکّر و اندیشه انتخاب کنند. مکانیسم انتخاب باید از روش اندیشه باشد، اما معلوم نیست انتخاب تقلیدی و انتخاب احساساتی جایز باشد. آیه می فرماید جلو اندیشۀّ آزاد را نگیرید- به مردم نگوئید توحید را بپذیرد، بلکه بگوئید فکر کنید و انتخاب کنید اگر مردم درست فکر کنند، توحید را انتخاب می کنند و هیچ به اکراه و اجبار نیست. اما آیا هر انتخابی درست است؟ هر عقیده ای، هر ایمانی و هر ارتباط و تعلقی درست است گرچه ناشی از نوعی تمایلات و علائق بدون اندیشه باشد. خیر. این عقیده باطل است.

استاد مطهری در این رابطه می گوید:

«محترم شمردن چنین عقائدی بی احترامی به حیثیّت انسان است. از نظر اسلام داشتن چنین عقائدی و تأئید آن اغرا به جهل است نه خدمت به آزادی. و از نظر قرآن و خود واقعی انسان، عقل و اندیشه ناب و خالص، منطق صحیح است. اسلام چنین عقیده ای را قبول ندارد، آزادی این گونه عقائد که بر مبنای وراثت و تقلید و جهالت است. در حقیقت تسلیم شدن در برابر عوامل ضّد فکر است عین بردگی است. بنابراین حق با انبیا است که با چنین عقایدی به مبارزه برخاستند.»[7]

در جای دیگر می گوید:

«اسلام از یک طرف با بت پرستی ها به شدّت مبارزه می کند و از طرف دیگر به همان بت پرست گفته می شود اگر می خواهی خدا را بپرستی، باید خدا را با عقل آزاد بپذیری، باید با مطالعه کتاب تکوین و کتاب تدوین به توحید برسی و از گذر علم به توحید، به معاد و نبوّت دست پیدا کنی[8]

از نظر شهید مطهری، اسلام حریّت در فکر و اندیشه را پذیرفته است. اسلام می گوید بشر در عرصه اندیشه و اندیشیدن آزاد است. او را نباید به اندیشه ای خاص مجبور کرد. عقل او را نباید در تنگنا قرار داد. انسان باید، خدا و معاد و نبّوت را و بلکه هر حقیقتی را با اندیشه ای آزاد و منطقی بیابد. اگر انسان بتواند اندیشه و روش اندیشیدن را از احساسات و تمایلات و تلقینات و به طور کلّی از عوامل بیگانه آزاد کند، به مطالبی دست خواهد یافت که با انسانیّت او هماهنگ اند و با ماهیّت او سنخیّت دارند. انسان با فکر آزاد و با اندیشۀ ناب انسانی به پرستش گاو، خورشید و ماه و بت و انسان نمی رسد. انسانهائی که به پرستش غیر خدا آلوده شده اند، در ساحت اندیشه وابسته اند. وگرنه به این جا دست پیدا نمی کردند. روی این اساس اگر عقیده ای با اندیشه ناب بدست می آید، از نظر اسلام آن عقیده محترم خواهد بود. به عبارت دیگر با این را از لوازمات منطقی تفکّر شهید مطهری دانست که اگر انسان بدون اینکه در تسلط نیرویی دیگر قرار گیرد و بدون اینکه تحمیل بر او او صورت پذیرد، اگر با تفکّر روشمند در مسیر و سلوک فکری خود به غیر خدا برسد و یا اینکه به عدم پذیرش خدا دست یابد، باید به این عقیده احترام گذاشت. برخلاف کسی که خدا را بدون تفکّر پذیرفته و یا دعوت به خدا بدون اندیشه و آگاهی می کند، که از نظر شهید مطهری چنین عقیده ای چون منشأش تفکّر آزاد نبوده است ارزش ندارد. منتهی آنچه لازم به ذکر است این شهید مطهری اصولا شرک را استدلال پذیر نمی داند. روی این اساس تفکّر و استدلال در مسیر خود به شرک نخواهد رسید. نه اینکه استدلال پذیر باشد اما استدلالش غلط باشد. برخلاف توحید که استدلال پذیر است. از این جهت قرآن می فرماید: «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین»: [9] اگر شما راست می گوئید و راست می اندیشید و خبری از برهان و اندیشه دارید عرضه کنید. روی این اساس عقایدی که با اندیشۀ ناب و از ساحت برین اندیشه و عقل خالص برخاسته باشد مورد قبول است. اما عقایدی که بر اندیشیدن استوار نباشد بلکه تنها ناشی از نوعی احساس، تمایل، تلقین و توّهم باشند با اساس هویّت آدمیان سازگاری ندارد. و نه تنها مورد احترام اسلام نیست بلکه مطرود ادیان و انبیاء است. انبیای الهی که احیا گران عقول آدمیانند مبارزه کردن با چنین عقایدی را در سرلوحه فعالیت خود قرار داده و به شدّت با آن مقابله کرده اند. زیرا ترویج چنین عقایدی را ترویج حیوانیّت می دانستند. و به تعبیر قرآن «انّ شرّ الدواب الصم البکم الذین لا یعقلون...» (آیه 22 سورۀ انفال) انسانهای بی بهره از تعقل و گوهر ناب اندیشه و سلوک اندیشیدن در ردیف بهائم و بدترین جنبندگان هستند. و بر این مبنا، فلسفۀ جهاد و امر به معروف و نهی از منکر در برنامۀ انبیاء معنی دار می شود. انبیاء با وجود غل و زنجیر برگردن انسان مخالفند هر چند اسارت آدمی از ناحیۀ او باشد. انبیاء مبارزه با اسارت آدمیان در تحت چنبرۀ هواهای نفسانی را جهاد اکبر معرفی کرده اند و بر آن تاکید نموده اند. و مبارزه با عقاید خرافی و باطل را از ارکان رسالت خود دانسته و در عمل سخت به آن پرداخته اند. آنها برای اینکه بتوانند به انسان آزادی معنوی ببخشند، بر جهاد و امر به معروف و نهی از منکر تکیه زده اند. و مبارزه در راه آزادی انسان از قید و بند عقاید باطل را به انسان توصیه کرده اند. و انسان را در کنار داشتن عقائد صحیح که ناشی از تفکّر و اندیشه باشد معنا بخشیده اند. طبق نظر شهید مطهری باید گفت به صراحت می توان گفت که کسانی که عقیدۀ خرافی، بت پرستی... مادیگرایی که در یک کلام عقیده ای بجز تسلیم در برابر خدا و تدیّن به دین اسلام را پذیرفته باشند دارای عقیده ای باطل هستند. و باید با آنها مبارزه برخاست. و از نظر اسلام چنین مبارزه ای وظیفه است.

یکی از نویسندگان معاصر در کتاب دین شناسی معاصر خود، این تفکیک شهید مطهری را نپذیرفته و گفته است:

«بسیاری از مبلّغین دینی روزگار ما از آزادی تفکّر دم زده اند امّا در مرحله عمل، چون آزادی بدون قیودات شرعی را باور نداشته اند به نوعی (آزادی در محدوده) می رسیده اند. از جمله اینکه شهید مطهری تلاش کرده است با تفکیک آزادی تفکر آزادی عقیده، مشکل را حل کند. اما اگر ما آزادی عقیده را سلب کنیم. به این معنی که مدعی باشیم فقط عقاید ما حقه است و ما با تفکر به آن رسیده ایم و عقاید دیگران از تفکّر حاصل نشده است. این خود آزادی تفکّر را سلب می کند، چرا که همین امر را دیگران به ما می توانند نسبت دهند و ما هم می توانیم با غیر فکری بودن هر عقیده ای جلوی طرح آن را بگیریم و این طور نیست که حتی اگر کسی با نوع مقبول ما جزئیات دینی را مورد پرسش قرار دهد ما سخن او را بپذیریم، همیشه راه فرار برای خود باقی می گذاریم.» [10]

به نظر نگارنده به چند دلیل بیان این نویسنده بر شهید مطهری وارد نیست:

1-شهید مطهری در تفکیک آزادی اندیشه از آزادی عقیده، به هیچ وجه آزادی عقیده را سلب نمی کند. بلکه او در مقام بیان این واقعیت است که بسیاری از عقیده ها دارای مبنای اندیشه ای نیست. سؤال استاد مطهری این است که آیا هر عقیده ای ولو اینکه ناشی از نوعی تخیّلات و اوهام باشد قابل احترام است؟ و به صرف اینکه فردی دارای عقیده ای شد آن عقیده قابل چون و چرا نیست؟ این مطلب را عقل گواهی می دهد که در سنجش عقاید درست از نادرست، عقل فطری انسانها دارای ملائک و معیار است. و این معیار ناشی از انسانیّت انسان است که در همۀ انسانها ساری و جاری است. وقتی مطلب چنین شد، سؤال این است که آیا وجود هر عقیده ای غیر قابل سؤال است؟ اگر چنین مطلبی درست باشد می توان گفت ارسال رسولان الهی و انزال کتب آسمانی بدون هیچ معیار و ملاکی برای هدایت بشر بوده است. زیرا بشر می تواند ادعا کند که به چه دلیل عقاید من که ناشی از نوعی تقلید از آباء و اجداد است باید تغییر پذیرد.

2- اصولا این سؤال مطرح است که آیا به صرف اینکه عقیده ای مورد سؤال قرار گیرد منطقی است که صاحب عقیده بگوید، من در عقیده ام آزادم. و اگر سؤال شود مبنای فکری عقیده شما چیست؟ بدون جواب دادن به دفاع متحجرانه از عقیده خود بپردازد. بنظر نگارنده استاد مطهری با تفکیک آزادی فکر از آزادی عقیده بدنبال این است که اسلام بشر را در فکر آزاد گذاشته است که اگر حقیقتا دارای فکر آزاد باشد، عقیده ای راستین و توحیدی را انتخاب خواهد کرد. از این رو باید انسان را در تأمل و اندیشه رها کرد. بنظر ایشان حتی اگر کسی با آزاد اندیشی واقعی و منطقی و دارای ملاک و معیار به غیر خدا رسید، چنین انسانی را نباید محکوم کرد. گرچه از جهتی می توان فکر او را ناقص خواند، امّا چون در فضائی بدور از تلقین و تقلید و هوی و هوس به نظری رسیده است. او را باید قبول داشت. آنچه باطل است عقیده ای است که مبنای تفکّر آزاد نداشته باشد.

3- با بیان استاد مطهری مسلمانان باید در عقاید خود دائما به پیرایش و احیاء دست بزنند و این وظیفه عالمان و احیاگران است که پیوسته به پاسداری پیشرو بپردازند و دین را از غبار خیالات و اوهام ناقص بشری نجات داده و انسانها را به انتخابی آزاد سوق دهند و انبیاء الهی بر همین اساس مبارزه مذهب علیه مذهب را شعار خود قرار داده و انسانها را دعوت به آزادی از درون و برون نموده اند. و خدای بزرگ نیز این را خواسته است که بشر با اختیار و انتخاب آزاد او را بشناسند و به او گرایش پیدا کنند.

4- از نظر استاد مطهری عقیده باطل یعنی عقیده ای که دارای تهافت و تناقص است و هر گاه گفته می شود عقیده کسی باطل است یعنی اینکه آن عقیده دارای تناقص است که باید صاحب عقیده را به آن آگاه کرد زیرا ممکن است صاحب عقیده این توانایی را نداشته باشد که به علت تمایلات قوی خود را زیر سؤال ببرد. اینجا وظیفۀ احیا گران است که بدنبال روش انبیاء الهی افراد و جوامع را زیر سؤال ببرند. روی این اساس بهترین راه شناسایی عقائد صحیح و باطل ارزیابی آنها با محک عقل و معیارهای عقلانی است. و اینجاست که بشر به نقطه شکوفائی و توحید می رسد. البته اگر آزاد از تمایلات باشد. و انبیاء انسان را به آن سوق می دهند.

فهرست و منابع و مأخذ:



[1]- تفرج صنع، چاپ قدیم، عبد الکریم سروش، ص 366

[2]-پیرامون جمهوری اسلامی، مرتضی مطهری.ص 94 و 95

[3]- پیشین، 95 و 96

[4]- ماجرای فکری فلسفی در جهان اسلام، غلامحسین ابراهیمی دینانی، ج 1 ص 112.

[5]- پیرامون جمهور اسلامی، استاد مطهری، ص 98 و 99

[6]- پیرامون جمهور اسلامی، استاد مطهری ص 9 و 10.

[7]- پیرامون جمهور اسلامی، استاد مطهری، ص 19.

[8]- پیرامون جمهور اسلامی، استاد مطهری، ص 109.

[9]- آیه 111 سورۀ بقره و نیز آیه 64 سورۀ نمل و آیه 24 سورۀ انبیاء و آیه 75 سورۀ قصص. در همۀ این آیات خداوند از شرک آلودگان طلب استدلال می کند.

[10].- دین شناسی معاصر، مجید محمّدی،ص 115

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است