در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: معرفت سال هجدهم - شماره 141 - شهریور 1388، حسینی سید حسین [1] ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به دو بخش تقسیم گردیده که بخش دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

6. شیوه و روش تربیتی

اما به عنوان عامل ششم باید توجه کرد که سرپرستی و دستگیری معلّمان تربیتی بر اساس راه ها و ابزارهایی صورت می گیرد که بدون به کار بستن آنها نمی توان به حرکت آرمانی نهایی امیدوار بود؛ چرا که: «یا أیّها الّذین آمنوا اتّقوا اللّه و ابتغوا إلیه الوسیلة» (مائده: 35). [1]

در حقیقت، شیوه ها و روش های تربیتی [2] این امکان را به مربیان می دهد که با اتخاذ و انتخاب بهترین وسیله ها، سرعت و دقت بیشتری به حرکت تربیتی انسان ببخشند.

و چون «کشش درونی» به تربیت راستین (به عنوان یک استعداد در گوهر و سرشت آدمیزادی) وامدار یک «کوشش بیرونی» نیز هست (تا در صحنه عمل و کارزار بتوان با گزینش شیوه های درست، به هویدا شدن هدایت فطری و شکفتن خویشتن انسان امیدوار بود)؛ پس هیچ مربی ای را نمی یابیم که بی روش و به صورت مطلق بدون ابتغاء اسباب و وسیله ای خاص، در این مسیر قدم گذارد که فرمود: «یس و القرآن الحکیم إنّک لمن المرسلین علی صراط مستقیم.» (یس: 1- 4) [3]

و هر آینه مربیّان بزرگ بشری را نیز با روش تربیتی خاص خود [4] می یابیم: «قل هذه سبیلی أدعو إلی الله علی بصیرة أنا و من اتّبعنی.» (یوسف: 108) این عوامل را می توان به تناسب نیازهای «روحی- روانی»، «ذهنی- فکری» و «ظاهری- عملی» انسان در سه گروه دسته بندی نمود؛ [5] یعنی «روش های اخلاقی»، «روش های معرفتی» و «روش های رفتاری». و البته که این هر سه مجموعه در تعلیمات عالیه اسلام به چشم می آید.

«روش های اخلاقی»، راه کارهایی را به کار می بندد که قوای قلبی و روانی انسان را بر انگیخته و او را دارنده نفس و دل پاک و پالایش شده می گرداند. «روش های معرفتی»، با عقل و خرد انسان روبه روست و هدف آن اصلاح نگرش و پاکسازی نوع نگاه ذهنی او از شک در شناسایی و تردید در دانایی هاست.

و اما در «روش های رفتاری»، به کشش های بیرونی افعال خارجی انسان نظر می شود تا با به کار بستن شیوه ها و شگردهایی، بتوان کردارهای او را در مسیر مطلوب سامان داد.

در صدر عوامل تربیتی- اخلاقی، [6] باید از تأثیر روش «ذکر» نام آورد؛ چه اینکه: «الّذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب» (رعد: 28)؛ و البته به ارتباط تداوم ذکر و حیات قلب (به درستی) اندیشید که: «المؤمن دائم الذکر.» [7]

... درد انسان، آن درد خدایی است که اگر پرده های اشتباه از جلوی چشمش کنار رود و معشوق خود را پیدا کند، به صورت همان عبادت های عاشقانه ای در می آید که در علی علیه السّلام سراغ داریم.

چرا قرآن می گوید: «ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب» بدانید که منحصرا و منحصرا- «بذکر الله» که مقدّم شده است، علامت انحصار است- با یک چیز قلب بشر آرام می گیرد و از اضطراب و دلهره نجات پیدا می کند و آن، یاد خدا و انس با خداست. قرآن می گوید: اگر بشر خیال کند که با رسیدن به ثروت و رفاه، به مقام آسایش می رسد و از اضطراب و ناراحتی و شکایت بیرون می آید، اشتباه کرده است. قرآن نمی گوید نباید دنبال اینها رفت، می گوید: اینها را باید تحصیل کرد، اما اگر خیال کنید اینها هستند که به بشر آسایش و آرامش می دهند و وقتی بشر به اینها رسید، احساس می کند که به کمال مطلوب خود نایل شده است، اشتباه می کنید؛ منحصرا با یاد خداست که دل ها آرامش پیدا می کند. بسیاری از مکتب ها تکیه شان روی [دور ماندن انسان از اصل خود] است. [8]

پیرامون عوامل تربیتی- معرفتی نیز باید به علت تأکید حکیمانه و پافشاری آموزه های دینی بر تفکر و رعایت پایه های بنیادین آن فکر کرد؛ یعنی: «إنّ فی خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار لآیات لأولی الألباب» (آل عمران: 190)؛ چرا که تردیدی نداریم که بینایی، نتیجه دانایی است: «... من تفکّر أبصر...» [9] از این رو، در این منظر، تحریک نیروی فکری انسان (اصولاً) یک هدف و نشانه مستمر تربیتی به حساب می آید؛ [10] مگر نفرمود: «و تلک الأمثال نضربها للنّاس لعلّهم یتفکّرون» (حشر:21)؟ شاید یکی از علت ها این است که در چنین دیدگاهی، گاهی عقل را برابر با همه هویت انسان قلمداد کرده اند که: «الانسان بعقله!.» [11]

استاد مطهّری نیز در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام به بحث پرورش عقل و اهمیت عقل ورزی در تعالیم دینی اسلام پرداخته و این پرسش را که «آیا اسلام به مسئله پرورش عقل و فکر انسان عنایتی کرده؟»، از سؤال های مهم در مجموعه این مباحث دانسته است. [12] ایشان در بخش دیگری از همین کتاب، پس از اشاره کوتاهی به ضدّیت مسیحیت و برخی ادیان با عقل، ارزش واقعی اسلام را در توجه به عقل و دعوت به تعقّل و تفکر و به کارگیری روش هایی برای رشد و پرورش این استعداد انسانی می داند و در این رابطه به قرآن و سنت استناد می کند. [13]

اما در گروه سوّم روش های تربیتی، می توان از «عبادت» به عنوان یکی از مهم ترین عوامل تربیتی- رفتاری یاد کرد که از انجام مناسک ظاهری عینی، آغاز و تا روح و جوهره حقیقی اتصال و قرب به حق دوام و امتداد می یابد چه اینکه فرمود: «یا أیّها النّاس اعبدوا ربّکم الّذی خلقکم و الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون» (بقره: 21)

شهید مطهّری نیز عبادت را در ردیف دو عامل «تعقّل و تفکر» و «تقوا و تزکیه نفس»، به عنوان عامل سومی برای تربیت انسان دانسته که در اسلام به آنها توجه بیشتری شده، و البته بر روی آن تأکید فزون تری دارد.

... عامل سوم که منظور ما بیشتر بحث درباره این عامل است، مسئله عبادت است به عنوان یک عامل برای تربیت و کسب اخلاق فاضله. همان طور که تفکر و تعقل برای روشن شدن فکر برای قوّه عاقله بود، و تقوا و تزکیه نفس برای تقویت نیروی اراده در انسان، عبادت برای تقویت عشق و علاقه معنوی و ایجاد حرارت ایمانی در انسان است. عبادت هم تقویت کننده ایمان است که به این مطلب در متون اسلامی زیاد تصریح شده است؛ یعنی تأثیر متقابل ایمان و عمل در یکدیگر. ایمان به نوبه خود منشأ عمل می شود، و عملی که منبعث از آن ایمان است منشأ تقویت همان ایمان می گردد. [14]

وی در ادامه پس از توضیحی درباره روح عبادت، به مسئله ارتباط شکل عبادت با تحقّق برنامه های تربیتی در اسلام اشاره می کند که این نیز روشنگر استفاده از روش عبادت در آیین تربیت اسلامی خواهد بود. [15]

البته در راستای روش های سه گانه فوق (که تنها به عنوان نمونه یاد آوری شد) باید از روش صبر، توبه، امتحان، مراقبه و محاسبه، تشویق و تنبیه و نیز عادت و تمرین هم نام برد و بحث پیرامون آن را به محل خود واگذار کرد. [16]

7. روشنی و آشکاری مسیر تربیتی

اگر انسانی که با گام هایی استوار در گذرگاه رشد و تربیت دینی قدم می نهد، به مسیر حرکت خود مطمئن و مؤمن نیز باشد، بی گمان پرتاب و توان پیش رفته و هرگز دچار تردید و دودلی هم نخواهد شد. اما آنچه این اطمینان و ایمان را دو چندان می کند، آشکاری و تابناکی مراحل و مقاطع راه است؛ چرا که هر چه درخشش و تابش نشانه های پیمودن راه بیشتر و زیادتر باشد، آسایش روانی مسافر و گرایش او به مقصد نهایی هم فزون تر خواهد بود؛ [17] چه اینکه: «و قال الّذی آمن یا قوم اتّبعون أهدکم سبیل الرّشاد.» (غافر: 38)

پس اگر راه، «رهرو آماده» و «راهبر آزاده» و «راهکار آزموده» می طلبد، و همچنین باید متربی، «نیازمند»، و به ناز مربّی، «آزمند» باشد؛ همه این امور با آشکاری و آفتابی چراغ راه، رونده راهرو را به سلامت، رهسپار افق های آینده کرده و تا سرانجام خجستگی و رستگاری او را رهنمون است؛ چرا که: «و الله یقول الحقّ و هو یهدی السّبیل» (احزاب: 4)

و هزار نکته اینجاست که در این دیدگاه، مسیر تربیت دینی انسان آنچنان غرق در فروزش درخشش الوهی است: «إنّ ربّی علی صراط مستقیم» (هود: 56) که سالک راه، هر آنکه اراده تازه کند، خود را متصل به مبدأ و متّصف به مقصد می یابد که فرمود: «و إذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریب أجیب دعوة الدّاع إذا دعان...» (بقره: 186) و این همه، نشان از روشنی راه: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین» (بقره: 2) و نبود هر گونه پرده پوشی و تاریکی یا گنگی و ابهامی دارد؛ چرا که در این منظر زیبا، درخشان ترین راه ها، راه وصول به خداست: «و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم.» (یس: 61)

به بیانی دیگر، در دیدگاه دینی، راه به روشنی نشان داده شده و خدای سبحان هیچ انسانی را ر گمراهی و کوری رها نساخته است؛ [18] حال چه این روشنایی و آشکاری از طریق مربیّان متعالی دعوت به صراط مستقیم صورت گیرد که: «< إنّک لتدعوهم إلی صراط مستقیم» (مؤمنون: 73)؛ و چه به وسیله فتوای درونی قلب به مسیر صحیح هدایت و تربیت دلالت گردد.

در کتب سیره نوشته اند: روزی مردی به خدمت رسول اکرم صلّی الله علیه و اله آمد و عرض کرد: سؤالاتی دارم که می خواهم مطرح کنم. پیامبر فرمودند: آیا می خواهی پاسخت را بشنوی یا آنکه مایلی سؤال کنی؟ عرض کرد: شما پاسخ بفرمایید. پیامبر فرمود: آمده ای از من معنای برّ و نیکی، و زشتی را سؤال کنی! جواب داد: آری سؤال من همین بوده است. پیامبر سه انگشت خود را جمع کرد و آرام بر سینه مرد زد و فرمود: این فتوا را از قلبت بپرس. و بعد اضافه کرد: این دل انسان طوری ساخته شده است که پیوندی دارد با نیک ها. با نیک ها آرام می گیرد ولی بدی ها و زشتی ها آن را مضطرب و ناراحت می کند. درست همان گونه که بدن انسان اگر چیزی که با آن تجانس ندارد واردش شود، نظم آن را به هم می زند و کار ارگان های مختلف آن را مختل می سازد، روح انسان نیز به واسطه اعمال ناشایست دچار اختلال و ناراحتی می شود. آنچه که در میان ما عذاب وجدان نامیده می شود ناشی از همین عدم تجانس روح است با زشتکاری و تباهی.

«استفت قلبک و ان افتاک المفتون». نظر واقع بینانه را از قلبت بپرس، اگر چه صاحب نظران به خلافش نظر بدهند... پیامبر بر این نکته انگشت می گذارد که اگر انسان جوینده حقیقت باشد و برای کشف حقیقت خود را بی طرف و خالص بکند، در این صورت، قلب او هرگز به او خیانت نخواهد کرد و او را در مسیر صحیح هدایت خواهد کرد. [19]

بدین ترتیب، این راه، راه رشدی است که به خوبی و نیکی برای انسان تبیین شده یعنی: «لا إکراه فی الدّین قد تبیّن الرشد من الغیّ» (بقره: 256) و اگر انسان می تواند بدون هر اکراه و اجباری به انتخاب و گزینش دست زند برای این است که طریق سبیل رشاد بر او آشکار است: «إنّا هدیناه السّبیل إمّا شاکرا و إمّا کفورا.» (انسان: 3)

چنانچه در این منظر، بر روشنی راه تأکید شده و آنکه بخواهد، می تواند قدم به قدم پیش رفته و به آب وصل و صبح وصال دست یابد [20] از آن روست که: «أیّها النّاس من سلک الطّریق الواضح ورد الماء و من خالف وقع فی التّیه»؛ [21] مردم! آنکه راه آشکار بپیماید به آب درآید، و آنکه بیراهه را پیش گیرد، در بیابان بی نشان افتد و از تشنگی بمیرد.

نتیجه آن است که نه تنها هدف ها، روشن و درخشان است، که گام های تربیتی را نیز می توان یکی پس از دیگری به استواری و پایداری تمام برداشت؛ چرا که چراغ راه بر افروخته و تابناک است: «و لکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا و إنّک لتهدی إلی صراط مستقیم» (شوری: 52) و از این والاتر آنکه هر مرحله، پی آمدن دیگری را می خواند و می طلبد تا نهایت نهایت نور، آنجا که: «الر کتاب أنزلناه إلیک لتخرج النّاس من الظلمات إلی النور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید.» (ابراهیم: 1) بنابراین، به درستی فرمود: «... اعملوا رحمکم الله علی أغلام بینه، فالطریق نهج یدعو إلی دار السّلام...»؛ [22] خدا شما را بیامرزد، اعمال نیکو بر اساس نشانه های روشن (راه و رسم آشکار عترت پیامبر صلّی الله علیه و اله) انجام دهید؛ زیرا که راه، روشن است.

8. کشش راه و بی انتهایی در رشد تربیتی

اما واپسین عاملی که در رشد تربیتی انسان باید به نقش تعیین کننده آن نظر داشت، مسئله حدّ و کرانه امکان حرکت در این مسیر است پرسش بایسته آن است که آیا در نمودار جنبش و تلاش تربیت الهی انسان، نهایت و غایتی متصور است یا اینکه در دیدگاه دینی، پرورش و تعالی تربیتی تا بی کرانه ها ادامه و امتداد دارد؟ در این باره باید به خوبی اندیشید که اگر چه «اهداف تربیتی» بایستی کاملاً روشن در اوج درخشش باشند تا انگیزه محرّک را در حرکت، تحریک سازند و نیز انگیخته های لازم باید به خوبی به کار گرفته شوند تا محرّک را به تحرّک ضروری در آورد؛ اما چنانچه حرکت در جهت رشد تربیتی انسان، دارای حد یقفی باشد، ضرورتاً آدمی را از ادامه راه باز خواهد داشت.

از این رو، آنچه به او اجازه می دهد تا نهایت ممکن پیش رود، همان بی انتهای راه و بی مرزی حرکت اوست که فرمود: «ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب» (رعد: 28) بنابراین، هرگز نباید روشنی اهداف را به معنای محدود کردن امکان رشد بی انتهای انسان بدانیم؛ چه اینکه «و فوق کلّ ذی علم علیم» (یوسف: 76)

شهید مطهّری آن گاه که از مسئله دردهای انسانی در کلام امیر المؤمنین علیّه السّلام سخن می گوید با استناد به کریمه سوره «رعد» به این نکته اشاره می کند که حرکت به سمت ذات حق تا آخر ادامه دارد و این حالت تلاش و تکاپوی دایمی، از دردهای همیشگی بشریت است:

... این درد انسان است؛ یعنی درد جدایی از حق، و آرزو و اشتیاق تقرب به ذات او و حرکت به سوی او و نزدیک شدن به او، تا انسان به ذات حق نرسد، این دلهره و اضطراب از بین نمی رود و دائماً این حرکت برای او هست. اگر انسان خود را به هر چیز سرگرم کند، آن چیز سرگرمی است، [حقیقت] چیز دیگر است؛ قرآن این مطلب را به این تعبیر می گوید: «ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب» بدانید فقط و فقط دل ها با یک چیز از اضطراب و دلهره و ناراحتی، آرام می گیرد؛ این درد بشر به وسیله یک چیز است که آرامش پیدا می کند و آن، یاد حق و انس با ذات پروردگار است. عرفا بیشتر روی این درد تکیه کرده اند و دیگر به درد دیگری توجه ندارند و یا بگوییم کمتر توجه دارند. [23]

وی همچنین در ادامه مباحث خود به ریشه این درد مشترک، در عشق بی حدّ انسان به کمال مطلق الهی اشاره دارد که خود، می تواند بیانگر وجه دیگری از بی انتهایی مسیر رشد تربیتی انسان باشد. در کتاب انسان کامل ذیل عنوان «انسان، طالب کمال مطلق» می خوانیم: نکته ای را می گویند و آن این است: «انسان همیشه طالب آن چیزی است که ندارد» و این خیلی عجیب است. هر چیزی را تا ندارد خواهان اوست، وقتی همان چیز را دارا شد، دلزدگی برایش پیدا می شود؛ چرا، این امر غیر منطقی است که در طبیعت یک موجود، میل به چیزی وجود داشته باشد ولی وقتی به آن برسد، خواهان آن نباشد و آن را از خود طرد کند. .. چرا این طور است؟ این مسئله یک امر غیر طبیعی و غیر منطقی به نظر می رسد؛ اما آن هایی که دقیق تر در این مسئله فکر کرده اند، آن را حل کرده اند: گفته اند: مسئله این است که انسان آنچنان موجودی است که نمی تواند عاشق محدود باشد، نمی تواند عاشق فانی باشد، نمی تواند عاشق شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است؛ انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگری نیست؛ یعنی عاشق ذات حق است، عاشق خداست، همان کسی که منکر خداست، عاشق خداست؛ حتی منکرین خدا که به خدا فحش می دهند، نمی دانند که در عمق فطرت خود، عاشق کمال مطلقند ولی راه را گم کرده اند، معشوق را گم کرده اند.

محی الدین عربی می گوید: «ما احبّ احد غیر خالقه»؛ هیچ انسانی غیر از خدای خودش را دوست نداشته است و هنوز در دنیا یک نفر پیدا نشده که غیر خدا را دوست داشته باشد. «و لکنّه تعالی احتجب تحت اسم زینب و سعاد و هند و غیر ذلک» لکن خدای متعال در زیر این نام ها پنهان شده است. [24]

بنابراین، در دیدگاه دینی بر آمدن و بالیدن انسان، هیچ کرانه آخر و کناره آخری ندارد: «فاتّقوا الله ما استطعتم» (تغابن: 16) و انسان در پی مقصدی بس مقدّس و منّور: «الله نور السّماوات و الأرض» (نور: 35)، اما بی حدّ و حصر است: «لیس کمثله شیء» (شوری: 11)؛ و تا نهایت بی منتها می تواند پیش رود؛ چه اینکه «مطلوب نامتناهی است»؛ [25] یعنی: «و أنّ إلی ربّک المنتهی» (نجم: 42) و از سوی دیگر، راه نیز، بی نهایت است: «... زنهار زین بیابان وین راه بی نهایت.» [26]

انسان وقتی که به مرحله انسانیت رسیده است، بعدی معنوی و الهی بر ابعاد وجودش افزوده شده است و همان بعد غیر مادی و روحی اوست که او را در مسیر تکامل انداخته و به او یک آرزوی بی پایان داده است هک حد وقوف ندارد. این مطلب را عرفا به یک تعبیر بیان کرده اند و دیگران به تعبیرات دیگر. آنها می گویند: انسان طالب کمال علی الاطلاق است؛ یعنی در عمق شعور خودش کمال مطلق را می خواهد، گو اینکه احیاناً خودش نمی داند آنچه که می خواهد کمال مطلق است و لهذا بر هیچ مطلوبی متوقف نمی شود. ابتدا به جهت امکانات محدودی که دارد، یک کمال محدودی را طلب می کند و خیال می کند که اگر به این مطلوب رسید، دیگر دنیا به کام اوست و غم چیزی ندارد؛ ولی چند روزی که با آن مطلوب خوش بود، آرزوی رسیدن به چیزهای دیگر در او پیدا می شود، یعنی انسان عطش روحی و معنوی سیراب ناشدنی دارد و «خواستن» همیشه در وجود اوست... و همین خواستن نامحدود، محرّک وی از مرحله ای به مرحله ای است و در نهایت امر، انسان جز با رسیدن به خدای خودش و پیوسته شدن این دو سر حلقه به یکدیگر آرام نمی گیرد: «ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب». [27]

پس در این دیدگاه چون هدف نهایی نامحدود است، حرکت به سوی او نیز تا بی انتها کشش دارد؛ چه اینکه فرمود: «إنّ إلی ربّک الرجعی.» (علق:8)

جالب توجه اینکه فلاسفه از طریق همین حالت طلب دایمی نفس انسان و وابستگی طالب به مطلوب، به وجود ذات الهی رسیده اند و استاد مطهّری نیز در مباحث فلسفی کتاب شرح منظومه در بیان احکام ذات واجب به این موضوع تحت عنوان استدلال «راه غایات» اشاره کرده است:

... کسانی که از طریق نفس استدلال کرده اند، یک راه دیگر را نیز طی کرده اند و آن راه «غایات» است، یعنی اینکه نفس انسان، دائماً در حال طلب است؛ و طلب، بدون مطلوب، ممکن نیست. همچنان که حرکت بدون جهت محال است. و از طرفی، خاصیت نفس این است که به هیچ مطلوبی، قانع نمی گردد، مگر مطلوبی که کمال مطلق باشد که وجودش «کل الوجودات»، و مطلوبیتش، مطلوبیت «کلّ المطلوبات» باشد، و این خود، دلیل بر وجود چنان قطبی در جهان است. [28]

در هر حال، اصل بی انتهایی مسیر رشد و کمال انسان را باید اوج تعالی بخشی تعالیم اسلام و از والاترین نقاط سر افرازی بنیادهای تربیتی انسان در مکتب دینی دانست؛ به ویژه با توجه به دستاوردها و نگاه عرفانی ماندگار از سوی ائمّه شیعی علیهم السّلام چرا که در این صورت، «انسان»، همواره در پی مقصد بی منتها در حرکت بی انتها است و او را، نه رکود و سکون، و نه جمود و میرایی است.

و به بیان کتاب تکامل اجتماعی انسان، تنها موجودی که می تواند انسان را راضی کرده و او را به اوج رضایت کامل برساند، ذات مطلوب الهی است و بس: انسان قرآن موجودی است که سعادتش را جز خدا چیز دیگر نمی تواند تأمین کند؛ یعنی انسان موجودی آفریده شده است که آنچه می تواند خلأی را که از سعادت دارد پر کند و رضایت کامل او را تأمین و وی را سیر نماید، جز ذات پروردگار نمی باشد. «الّذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب.» [29]

نتیجه افزودن عوامل پیش با این اصل آن است که: انسان اولاً با «استعدادی ذاتی»، ثانیاً، «نیازی درونی»، ثالثاً، «اراده ای پولادی»، رابعاً، «امیدی عالی»، خامساً، «معلّمی ربّانی»، سادساً، «روشی بشری»، سابعاً، «طریقی صمدانی»؛ ثامناً، نیز می تواند «حرکتی بی انتهایی» داشته باشد و همواره به میزان توان و گنجایش وجودی اش تا ملاقات آن مقصد بیکران تلاش و پویش کند: «یا أیّها الإنسان إنّک کادح إلی ربّک کدحا فملاقیه.» (انشقاق: 6)

نتیجه گیری

نتیجه و جمع بندی نهایی مقاله آن است که در «انسان شناسی دینی- تربیتی» باید به تبیین و تنظیم عوامل و پایه هایی روی آورد که بدون نظاره آنها، منطقاً حرکت تربیتی انسان محقق نخواهد شد. این عوامل و پایه ها را می توان در قالب قضایایی چند سامان داد که همگی برآمده از مفاد و محتوای اصول هشت گانه پیش هستند، و عبارتند از:

1. انسان، دارای استعداد تربیت بوده و در این راه تواناست.

2. تربیت برای انسان، امری ضروری است.

3. انسان باید اراده تربیت کند.

4. انسان برای سیر تربیتی، احتیاج به هدف های متعالی تربیتی دارد.

5. انسان باید دستگیر و سرپرست تربیتی داشته باشد.

6. انسان باید از روش های تربیتی خاص بهره گیرد.

7. انسان باید راه و مسیر تربیتی را به روشنی ببیند.

8. حرکت تربیتی انسان بی انتها بوده و باید همواره در مسیر تعالی باشد.

منابع 

- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، شرکت سهامی عام، 1371

- احمدی، سید احمد، اصول و روش های تربیت در اسلام، اصفهان، جهاد دانشگاهی، 1364

- تاجدینی، علی، دفاتر ملکوتی (شرح و نقد استاد مطهّری بر اشعار شعرای پارسی گو)، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1376.

- جوادی آملی، عبد الله، انسان در اسلام، تهران، رجاء، 1372.

- کرامت در قرآن، تهران، رجاء، 1366.

- هدایت در قرآن، تهران رجاء، 1364.

- حافظ شیرازی، محمّد، دیوان حافظ شیرازی، از نسخه محمّد قزوینی و قاسم غنی. تهران، انجمن خوشنویسان ایران، 1368.

- حسینی، سید حسین، پیامبر وحدت، تهران، اطلاعات، 1379.

- «جانشین خدایی»، معرفت، ش 32، بهمن و اسفند 1378، 66- 74.

- مجموعه شعر شقایقی؛ همه عشق، بی جا، فرهنگ، 1385

- حسینی، سید علی اکبر، تعلیم و تربیت اسلامی؛ مبانی، منابع و اصول، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی مطالعات فرهنگی، 1379.

- دفتر تربیت، به کوشش سید حسین حسینی، دوره پنج جلدی، زیر چاپ

- دفتر تحقیقت و تدوین کتب درسی، درآمدی بر نظام تربیتی اسلام، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1377.

- دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، تهران، سمت، 1376

- دلشاد تهرانی، مصطفی ماه مهرپرور، تربیت در نهج البلاغه، تهران، خانه اندیشه جوان، 1378.

- زهادت، عبد المجید، تعلیم و تربیت در نهج البلاغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1378.

- سلسله برنامه های چشمه ساز تربیت، رادیو معارف، 1378.

- شبستری، محمود، گلشن راز، تصحیح، پیشگفتار و توضیحات حسین الهی قمشه ای، تهران، علمی و فرهنگی، 1377

- شریعتمداری، علی، تعلیم و تربیت اسلامی، تهران، امیر کبیر، 1376

- شیروانی، علی، سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری)، قم، معاونت امور اساتید  دروس معارف اسلامی، 1376.

- طوسی، خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف، به اهتمام سید مهدی شمس الدین، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1377

- فرهادیان، رضا، مبانی تعلیم و تربیت در قرآن و احادیث، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1378.

- مجلسی، محمّد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 3، 14 ق.

- مطهّری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، قم، صدرا، بی تا.

- انسان کامل، تهران، صدرا، 1367.

- بیست گفتار، قم، صدرا، 1358.

- تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، صدرا، 1367.

- تکامل اجتماعی انسان، تهران، صدرا، 1368.

- شرح منظومه، تهران، حکمت، 1361.

- فطرت، تهران، صدرا، 1374.

- گفتارهای معنوی، تهران، صدرا، 1361.

- مقالات فلسفی، تهران، حکمت، 1369.

- ولاء ها و ولایت ها، تهران، صدرا، 1369.

- تلر، جورج فردریک، انسان شناسی تربیتی، ترجمه یحیی قائدی و محمّد رضا آهنچیان، تهران، 1379.

- واحد ادبیات، فرهنگ دیوان امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373.

لینک مقاله مرتبط:

انسان شناسی دینی- تربیتی از منظر شهید مطهّری بخش اول



[1]- ر.ک: عبد الله جوادی آملی، کرامت در قرآن، ص 90.

[2]- ر.ک: سید علی اکبر حسینی، دفتر تربیت، ج 1/ همو، تعلیم و تربیت اسلامی، ص 167/ سید احمد احمدی، اصول و روش های تربیت در اسلام، ص 149/ دفتر تحقیقات و تدوین کتب درسی، «رآمدی بر نظام تربیتی اسلام، ص 127.

[3]- ر.ک: عبد الله جوادی آملی، کرامت در قرآن، ص 198.

[4]- ر.ک: سید حسین حسینی، پیامبر وحدت، ص 212.

[5]- ر.ک: سید حسین حسینی، «جانشین خدا»، معرفت، ش 32.

[6]- در بیان مصادیق هر یک از روش های سه گانۀ مذکور تنها به معرفی چند نمونۀ بسیار کوتاه اشاره می شود؛ چرا که تفصیل این کلام را باید در جای خود دنبال کرد. از جمله، ر.ک: سید حسین حسینی، سلسله برنامه های «چشمه ساز تربیت»

[7]- ر.ک: مصطفی دلشاد تهرانی، ماه مهرپرور، ص 352. به نقل از: عبد الواحد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم و نیز دربارۀ روش ذکر، موعظه، تزکیۀ نفس و مانند آن، ر.ک: عبد الله جوادی آملی. هدایت در قرآن، ص 111- 125/ سید احمد احمدی، اصول و روش های تربیت در اسلام، ص 351/ رضا فرهادیان، مبانی تعلیم و تربیت در قرآن و احادیث، ص 98 و 211

[8]- مرتضی مطهّری، انسان کامل، ص 96.

[9]- نهج البلاغه، ن 31.

[10]- ر.ک: عبد الله جواد آملی، هدایت در قرآن، ص 80.

[11]مصطفی دلشاد تهرانی، ماه مهرپرور، ص 258.-

[12]- ر.ک: مرتضی مطهّری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 16- 19 و 36- 54/ همو، مقالات فلسفی، ج 3، ص 13- 29.

[13]- ر.ک: مرتضی مطهّری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 271 و 272.

[14]- همان، ص 185- 186.

[15]- همان، ص 186، 187 و 197

[16]- در این باره، ر.ک: نهج البلاغه، خ 199، ن 31، حکمت 374/ سید احمد احمدی، اصول و روش های تربیتی در اسلام، ص 169 / مصطفی دلشاد تهرانی، مهرپرور، ص 392، 411، 423 و 433

[17]- ر.ک: عبد الله جوادی آملی، کرامت در قرآن، ص 51- 52

[18]- ر.ک: نهج البلاغه، خ 86، ص 144

[19]ر.ک: علی تاجدینی، دفاتر ملکوتی، ص 99 و 100.-

[20]- ر.ک: نهج البلاغه، حکمت 169، ص 392؛ حکمت 157، ص 391.

[21]- همان، خ 201، ص 237.

[22]- همان، خ 94.

[23]- مرتضی مطهّری، انسان کامل، ص 78- 80.

[24]- همان، ص 94- 95.

[25]- واحد ادبیات، فرهنگ دیوان امام خمینی، ص 234، به نقل از: کتاب لمعات.

[26]- محمّد حافظ شیرازی، دیوان حافظ شیرازی، ص 74/ سید حسین حسینی، مجموعه شعر شقایقی همۀ عشق، مقدّمه.

[27]- علی ناجدینی، دفاتر ملکوتی، ص 393.

[28]مرتضی مطهّری، شرح منظومه، ج 2، ص 164.-

[29]- مرتضی مطهّری، تکامل اجتماعی انسان، ص 84- 85.

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است