در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: آموزش معارف اسلامی، سال دوازدهم، شماره 45، حسین سوزنچی ؛


 

از کودکی تا دانش اندوزی در قم

اشاره:

نوشتار حاضر که اینک قسمت اول آن در پیش روی شما قرار دارد؛محصول تلاش مجدانه نگارنده در بیان تاریخچه زندگی استاد شهید مرتضی مطهری و تطبیق آن با مقاطع زمانی تاریخ معاصر است. سعی نویسنده بر آن بوده است که با اتکا به مکتوبات و مستندات موجود تصویری از نحوۀ بروز و شکل گیری اندیشه های استاد شهید ارائه کند.

مجله رشد معارف اسلامی که افکار و آثار آن شهید بزرگوار را از ارکان نظری انقلاب اسلامی و اجزای سازندۀ نظام ایدئولوژیکی جمهوری اسلامی می داند، فرصت را مغتنم شمرده و ضمن دعوت خوانندگان عزیز به قرائت این سلسله مقالات، قضاوت نهایی را در مورد توفیق نگارنده در دسترسی به هدف خویش به عهدۀ ایشان واگذار می نماید.

دربارۀ استاد مطهری و ضرورت توجه به اندیشه ها و آراء وی سخنان فراوانی گفته شده است. اما خمینی (ره) «آثار قلم و زبان او را بی استثنا آ»وزنده و روانبخش» دانست[1] و رهبر معظم انقلاب، «افکار ایشان را مبنای فکری انقلاب اسلامی ایران» معرفی نمود.[2] با این حال، مت>سفانه باید اذعان داشت که تا کنون تاریخ نگاری دقیق و مستندی از زندگانی و سیر تحولات فکری شهید مطهری انجام نشده است؛[3] در حالی که درک عمیق اندیشه های هر متفکری، در بستر تاریخی ای که آن اندیشه ها را عرضه نموده است، بسیار مفیدتر و مطلوب تر صورت خواهد گرفت. در این سلسله مقالات، تلاش خواهیم کرد تا وادث و وقایع زندگانی استاد مطهری را همراه با حوادث و تحولات مهم معاصر ایشان بررسی نماییم و در این بررسی به سیر تاریخی سخنرانی ها، مقالات، و کتبی که این شهید عزیز به رشته تحریر در آورده اند، نظری خواهیم افکند و در صورت لزوم، گزارشی بسیار مختصر از آن سخنرانی یا مقاله یا کتاب را ارائه خواهیم داد تا نحوۀ موضع گیری ها و واکنش های استاد مطهری در تحولات مختلف زمانه هر چه بهتر برای ما آشکار شود، باشد که از تجربه ایشان برای مسیر آیندۀ خویش درس بگیریم.

مرتضی مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی(مطابق با 12 جمادی الاولی 1338 ه ق ) در خانواده ای روحانی در قریه فریمان(که امروزه تبدیل به شهرستان شده، در حوالی 54 کیلومتری مشهد) به دنیا آمد[4]؛ یعنی اندکی پیش از کودتای «رضا خان»[5] و شروع تحصیلات رسمی حوزوی امام خمینی[6] و تأسیس حوزۀ علمیه قم [7]. جوّ مذهبی خانوادۀ وی تأثیر زیادی در شکل گیری شخصیت وی داشت[8]، به نحوی که - چنان که مادرش نقل کرده [9] - در سه سالگی به نماز خواندن می پرداخته است.

وی پس از گذراندن آموزش های ابتدایی نزد پدرش - حاج شیخ محمد حسین -

 و در مکتب خانه، در سال 1310 برای تحصیل در حوزۀ علمیه مشهد به این شهر هجرت کرد و به مطالعه ادبیات عرب، منطق، کلام و فقه مشغول شد و آن چنان که خود اذعان داشته است، در همین سال ها بوده که دغدغه و حساسیت شدیدی نسبت به مسایل مربوط به خدا پیدا کرده[10] و روز به روز مسائل دینی برای وی پر اهمیت تر و حادتر می شده است و همین وی را به ادامه تحصیلات حوزوی علاقه مندتر می ساخته، به نحوی که در سال 1316 برای مطالعات جدی تری در علوم اسلامی - به خصوص فلسفه[11] - به قم هجرت می کند.

جالب این جاست که جوّ حاکم بر جامعه در این ایام کاملا خلاف این ار اقتضا می کرده است، رضا خان در همین ایام بود که پروژۀ «نو سازی آمرانه» را آغاز نمود، در سال 1307 مجلس قانونی تصویب کرده بود که سالانه صد دانشجو توسط وزارت آموزش و پرورش و به هزینه دولت به «فرنگ» اعزام شوند که این را می توان نمودی از شدت یافتن تب تحصیلات جدید در ایران دانست.[12] در سال 1313 دانشگاه تهران تأسیس شد و از سال 1314 که کشف حجاب اجباری و لباس یک شکل مطرح شد، موجبات روی آوردن هر چه بیشتر طلاب به تحصیلات جدید و طرد و کنایه زدن به سنت های دینی از جانب آنها نیز فراهم گردید که از جمله این طلبه های لا ابالی شده، می توان به «سید احمد کسروی » و «علی اکبر حکمی زاده» و... اشاره کرد. اوضاع و احوال طوری شده است که حتی شخصیتی همچون «محمد تقی شریعتی» که از سال 1306 به حوزۀ علمیه مشهد می آید، لباس روحانیت را کنار می گذارد و برای تبلیغ دین از علوم جدید بهره می برد.

به هر حال در سال های اول مهاجرت شهید مطهری به قم با این که هنوز مقدمات عربی را تمام نکرده بود،چنان در اندیشه های مربوط به خدا غرق شده بود که بشدت میل به تنهایی داشت[13] و لذا اندکی پس از شروع دروس شرح منظومه «امام خمینی» (1318)، وی نیز به محضر درس ایشان وارد می شود (1319) [14] و به مدت 12 سال از محضر ایشان - عمومی و خصوصی - در درس های مختلفی همچون فلسفه (شرح منظومه و اسفار)، خارج اصول، خارج فقه و به خصوص اخلاق بهره می گیرد و بویژه جلسات اخلاق امام وی را چنان به وجد می آورده است که به اذعان خودش تا هفته بعد و جلسه بعد اثرات آنرا احساس می کرده است.[15] در تابستان سال 1319 مسافرتی به بروجرد می کند و با درس و مذاق فکری و اخلاق «مرحوم بروجردی» آشنا می شود و بعد در پدید آوردن شرایط آمدن ایشان به قم (1323) تلاش می کند. در سال 1320 «حسینعلی منتظری» از اصفهان به قم می آید و در درس کفایه «مرحوم سید محقق داماد» با مطهری آشنا می شود و این دو به مدت یازده سال با هم، هم حجره و هم مباحثه می شوند. به اصرار وی، (منتظری) تابستان آن سال به اصفهان می روند و مطهری در آنجا با «مرحوم میرزا علی آقای شیرازی» آشنا می شود؛ کسی که به تعبیر خود مطهری، برای اولین بار وی را با نهج البلاغه به طور جدی آشنا ساخت و تأثیر معنوی عمیقی بر مطهری نهاد،[16] به طوری که تا سال 1334 که رحلت نمود، مطهری فراوان سراغ وی می رفت و اط محضر وی استفاده ها می کرد.

در سوم شهریور سال 1320، ایران توسط متفقین اشغال می شود و در 25 شهریور رضا خان را مجبور به کناره گیری از سلطنت می کنند و شاه جدید که هنوز بر اوضاع تسلط نداشت و می خواست نظر روحانیت را هم به خود جلب کند، دستور لغو اجبار کشف حجاب را می دهد.

در سال 1322، علی اکبر حکمی زاده، از اطرافیان کسروی، کتاب «اسرار هزار ساله» را در حمله به برخی مسائل دینی و نیز روحانیت منتشر ساخت و هنگامی که امام خمینی از داستان با خبر شد، حدود یک و نیم تا دو ماه کلاس درس خود را تعطیل کرد و «کشف الاسرار» را در کتاب مذکور نوشت.[17]

در سال 1322 از سویی به پیشنهاد مطهری و منتظری، امام دروس خارج فقه خود را آغاز می کند و از سوی دیگر به دعوت امام و دیگران، آیة الله بروجردی از بروجرد به قم آمد و اگر سی سال قبل آمده بود حوزۀ قم از لحاظ علمی وضعی دیگر داشت....»[18] مطهری از همان ابتدا در دروس فقه و اصول آقای بروجردی شرکت جست و به مدت دو سال از ایشان استفاده کرد و با این که یکی از علل هجرت ایشان از قم به تهران، برخی ناملایماتی بود که از جانب آقای بروجردی برای ایشان پیش آمد، همواره از او به خیر یاد می کرد و او را جزء مصلحان می شمرد و پس از رحلتش در باب مزایا و خدمات وی، مقاله نوشت.[19]

مطهری بنا بر اذعان خود، از حوالی سال 1325 باک تب مادیین آشنا شد[20] که می توان این را اولین رویارویی فکری وی با یکی از دستاوردهای دوران مدرن دانست. وی در این ایام برخی نشریات و مجلات آنها، از جمله مجله انترناسیونالیست (ارگان ماتریالیسم دیالکتیک)[21] و مله مردم (نشریۀ تئوریک حزب توده ایران)[22] را می خواند. داستان از این قرار است که «به دنبال اشغال ایران توسط متفقین و سقوط رضا شاه، فضای سیاسی کشور به سرعت دگرگون می شود، با شکسته شدن فضای رعب و وحشت دیکتاتوری رضا شاه، صدها زندانی، تبعیدی و فراری سیاسی طعم آزادی را  می چشند که از جملۀ زندانیان سیاسی مذکور، گروه معروف به «53 نفر» هستند. آنها جمعی مارکسیست بودند که به رهبری «دکتر تقی ارانی»، یک گروه مطالعاتی را تشکیل داده بودند، اما در همان اوایل کار، شناسایی می شوند و گروهشان دستگیر می شود. شماری از اعضای این گروه از کمونیست های قدیمی ایران بودند که سوابق مبارزاتی شان باز می گشت به فعالیت اتحادیه های کارگری ایران در نخستین سال های به قدرت رسیدن رضا شاه؛ آنان بیش تر تحصیل کردگانی بودند که پس از پایان تحصیلاتشان از اروپا باز گشته بودند. دکتر ارانی در زندان از بین می رود؛ اما، ما بقی گروه پس از آزادی از زندان در مهر 1320 هستۀ مرکزی حزب توده را پایه ریزی می کنند که به خصوص با حمایت روس ها، در زمانی اندک پیشرفت زیادی در گسترش تشکیلات و سازمان هایش می کند... البته فقط این عامل نبود بلکه عامل مهم دیگر این بود که اقشار فراوانی می توانستند برای نخستین بار در چار چوب این حزب، ابراز وجود سیاسی کنند.... حزب توده هنگام اوج قدرتش در سال های قبل از کودتای 1332، دارای صدها کادر آزموده و تشکیلاتی، هزاران عضو و ده ها هزار هوا دار بود و ده ها روزنامه و هفته نامه و ماهنامه در اختیار داشت... اما همه این ها با کودتای 28 مرداد 1332 در معرض تهدید واقع شد و به دنبال ضربات سهمگینی که در سال 1334 با لو رفتن سازمان نظامی اش متحمل گردید، دیگر نتوانست به دوران اقتدار گذشته اش باز گردد؛ به علاوه که بی تحرکی و سیاست تسلیم طلبانه رهبری حزب در مواجهه با کودتا، به شدت از محبوبیت آن نزد روشنفکران و جریانات رادیکال کاست.»[23] اما به هر حال، مارکسیسم یکی از اندیشه های مهم بسیاری از روشنفکران ایرانی شد و مطهری از همین سال 1325 که با آثار آنها آشنا شد تا اواخر عمرش، همواره خود را در مبارزه با آن می دید؛ چه مبارزه مستقیم[24] و چه در مبارزه با «ماتریالیسم اغفال شده»[25] یا «منافقین».[26]

در همین سال، مطهری کتاب زندگی محمد نوشته محمد حسنین هیکل (ترجمه ابوالقاسم پاینده) را می خواند و متوجه می شود که «غربیان اعتقاد به قضا و قدر را یکی از علل، بلکه علت اصلی انحطاط مسلمین می دانند»[27] و درظاهر از همین ایام است که اندیشیدن دربارۀ علل انحطاط مسلمین را شروع می کند.

از دیگر وقایع این سال، مهاجرت «سید محمد حسینی بهشتی» از اصفهان به قم برای ادامه تحصیل است که از همان ابتدا با مطهری آشنا و همکاری صمیمانه بین این دو شروع می شود، به طوری که در بهار 1326 همراه با 16 نفر دیگر(که حسین علی منتظری هم در میانشان بوده)، پس از یک سفر تبلیغی به روستاها، تصمیم می گیرند پنج شنبه ها و جمعه ها، برنامه مطالعاتی خاصی را برای بالا رفتن آگاهی هایشان در این فعالیت های تبلیغی، آغاز کنند و هفت شاخه مطالعاتی تشکیل می دهند: شاخه فلسفه ماتریالیستی (اسلام و ماتریالیسم)، سه شاخه در باب اسلام و ادیان، شاخه تفسیر، شاخه اخلاق، و شاخه تاریخ. در مبحث اسلام و ماتریالیستی (اسلام و ماتریالیسم)، سه شاخه در باب اسلام و ادیان، شاخه تفسیر، شاخه اخلاق، و شاخه تاریخ. در مبحث اسلام و ماتریالیسم، مطهری و بهشتی و منتظری با هم فعالیت می کردند و زمینه فعالیتشان کتاب «فرید و جدی» بود: علی اطلال مذهب المادی، و این برنامه ها تا سال 1331 ادامه داشت.[28]

در سال 1326، «علامه طباطبایی» از تبریز به قم مهاجرت می کند ودر سال 1329 با توجه به هجوم افکار ما تریالیستی، ضرورت مطالعه فلسفه اسلامی را طرح و تدریس الهیات شفا را آغاز می کند که استاد مطهری تا سال 1332 که به تهران می آید،در این دروس شرکت می کند. در ضمن، در همین سال ها است که علامه مباحثی را که بعدها به صورت کتاب اصول فلسفه منتشر شد، در محفلی نسبتا خصوصی با حضور کسانی همچون مطهری، منتظری، بهشتی، سید موسی صدر، جوادی آملی، واعظ زاده خراسانی و ... آغاز می کند؛ که در این میان، مطهری درخشش ویژه ای دارد.[29]

مطهری در این ایام به وضعیت روحانیت و نا بسامانی آن نیز می اندیشید و در جلسه ای که با حضور گروهی از اساتید و فضلا تشکیل شده بود، دربارۀ مشکلات و نواقص سازمان روحانیت بحث می کنند و هر کس نظری می دهد؛ از جمله خود مهطری، اما یک نفر علت اساسی را نظام مالی و طرز ارتزاق روحانیت می داند و مطهری از همان زمان این را می پذیرد[30] و دربارۀ آن فکر می کند تا این که سیزده سال بعد در مقاله ای[31] در این باب، داد سخن می دهد.

استاد مطهری در ایامی که در قم با «فداییان اسلام» نیز در ارتباط بود و در اوایل کار این گروه، مسائل مبارزاتی و سیاسی فداییان را به اطلاع آیة الله العظمی بروجردی می رساند،[32] اما کم کم به خاطر جو سازی های اطرافیان آیة الله العظمی بروجردی، ایشان به فداییان اسلام بدبین شد و مطهری بسیار سعی کرد که موجبات کدورت را رفع سازد و بین آنها آشتی برقرار کند اما موفق نشد.[33] جمعیت فداییان اسلام که در اوایل دهه 1320 تشکیل شد با کشتن احمد کسروی به حکم ارتداد، اعلام موجودیت کرد.از اقدامات مهم آنها، ترور «علی رزم آرا» نخست وزیر وقت، در 16 اسفند 1329 بود که بزرگ ترین مانع تصویب ملی شدن صنعت نفت بود و با این ترور، نمایندگان مخالف در مجلس نیز هراسان شدند و در 24 اسفند همان سال گزارش کمیسیون نفت به ریاست «دکتر مصدق» را تصویب کردند و مجلس سنا هم در 29 اسفند آن را تصویب کرد. لکن د سال 1334 اعضای این تشکل دستگیر و رهبر و افراد مؤثر آن در دادگاه نظامی محاکمه شدند و علیرغم تلاش های امام خمینی برای حمایت آیة الله العظمی بروجردی از آنها، چنین حمایتی صورت نگرفت و آنها به شهادت رسیدند.[34]

از دیگر حوادث سیاسی این ایام، اعلام موجودیت اسرائیل است. در حدود سال 1312 مهاجرت یهودیان جهان (از جمله ایران) به اسرائیل اوج گرفت که به درگیری هایی بین مسلمانان و یهودیان در فلسطین انجامید و موضع گیری هایی نیز از جانب علمای قم مطرح شد. با این حال، سیر مهاجرت یهودیان ادامه داشت تا در 24 اردیبهشت 1327 اسرائیل اعلام موجودیت کرد. چند روز بعد در 9 خرداد، به دعوت «اتحادیه مسلمین» تظاهراتی ضد صهیونیستی در ایران بر پا شد و دو هزار نفر داوطب برای جهاد علیه اسرائیل ثبت نام کردند. اما از ناحیه حکومت، وضع روال دیگری داشت، در آغاز سال 1328 دفتر آژانس صهیونیسم در تهران با تسهیلات دولت شروع به کار کرد و تا پایان همین سال چهل هزار نفر به اسرائیل هجرت کردند. در 14 اسفند همین سال دولت ایران در ازای دریافت 400000 دلار رشوه از اسرائیل، آن را به رسمیت شناخت و در بیت المقدس، سر کنسولگری ت>سیس کرد، که پانزده ماه بعد در اوایل حکومت مصدق، تعطیل شد؛ اما پس از کودتای 1332 دوباره با قوت بیشتری شروع به کار کرد، به طوری که در سال 1337 روابط دو کشور به حدی رسیده بود که اسرائی در غرب و جنوب ایران پایگاه هایا طلاعاتی تأسیس نمود و در سال 1340، موساد، آموزش پرسنل ساواک را طور رسمی در اختیار گرفت و ....[35]

از دیگر جریانات سیاسی مهم این دوره،که استاد مطهری با آن آشنایی، و بعضی اوقات همکاری داشت، جبهه ملی و سپس نهضت آزادی ایران بود. در بهمن 1328، «آیة الله کاشانی» به عنوان نمایندۀ مردم تهران وارد مجلس شد و به حمایت از طرح های دکتر مصدق پرداخت و برخی قایلند فتوای قتل رزم آرا (16 اسفند 1329) را_ که مهم ترین مانع تصویب ملی شدن نفت بود_ نیز وی صادر کرده است. در 17 اردیبهشت 1330 دکتر مصدق به نخست وزیری رسید و در خرداد همان سال، دولت ایران از شرکت نفت، خلع ید نمود و مدیران انگلیسی آن را از کشور اخراج کرد. در این زمان پیوند محکمی بین کاشانی و مصدق برقرار بود، اما پس از کودتای نافرجام 30 تیر 1331 کم کم اختلافات بین آنها آغاز شد، به نحوی که در هنگام کودتای 28 مرداد 1332 دیگر پیوندی بین آن ها نبود.

باید گفت از اواخر دهه 1320 و اوایل دهه 1330 و با اوج گرفتن مبارزات ملی شدن صنعت نفت، ملی گراها مرکز مخالفت با رژیم می شوند. اما پس از کودتا با محکوم شدن دکتر مصدق به زندان در دادگاه نظامی و کشته شدن دکتر فاطمی(وزیر خارجه و دست راست مصدق)از یک سو، و تضعیف شدید آیة الله کاشانی، هم از جانب طرفداران مصدق و هم از جانب هواداران شاه، جبهه ملی دیگر نتوانست تحرک چندانی در مخالفت با رژیم از خود نشان دهد و به خاطر این رکود شدید، در نهایت اعضای مذهب تر این جبهه، تحت عنوان «نهضت آزادی ایران» در سال 1340 از آن جدا شده و اعلام موجودیت کردند. «استاد مطهری به خصوص تا وقتی آیة الله کاشانی و فداییان اسلام در سیاست نقش داشتند، امید داشت که این وضع به حکومت اسلامی تمام عیاری بیانجامد، ولی با کنار رفتن آنها حکومت مصدق رنگ ملی صرف گرفت؛ اما چون مقداری از آرمان های اسلامی مانند آزادی و استقلال را تأمین می کرد باز هم هوا خواه آن بود ولی کتمان نمی کرد که آنچه می گذرد، تمام آرزوی او نیست. بخش عمده ای از وقت و فکرش مصروف تحولات سیاسی بود؛ سخنرانی ها، روزنامه ها و اعلامیه ها را دنبال می کرد و سر مقاله های روزنامه باختر امروز را که دکتر فاطمی (وزیر امور خارجه مصدق) می نوشت [و در نهایت همان زبان سرخ وی در این مقالات، سر وی را بر باد داد] با دقت مطالعه می کرد.»[36]

ادامه دارد.

 



[1] . پیام امام خمینی به مناسبت دومین سالگرد شهادت استاد مطهری در 9/2/1360.

[2] . پیام مقام معظم رهبری به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری . به نقل از نیلی پور . صراط اندیشه ( اصفهان .. 1373) ، ص 20.

[3] . از باب نمونه ، حتی در دو کتابی که توسط انتشارات صدرا و زیر نظر « شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهید» دربارۀ زندگی ایشان منتشر شده است، یعنی کتابهای « لمعاتی از شیخ شهید » و « سیری در زندگانی استاد مطهری» تاریخ های وقایع بعضا با همدیگر همخوانی ندارند.

[4] . شورای نظارت بر نشر آثار استاد مطهری ، سیری در زندگانی استاد مطهری ( تهران: صدرا . چاپ اول 1370) ص 29؛ لمعاتی از شیخ شهید.(تهران . صدرا . چاپ اول 1370) ص 7.

[5] . رضا خان در 3/12/1299 با همکاری « سید ضیاء الدین طباطبایی» کودتا کرد و وزیر جنگ وی شد و در سال 1300 نهضت جنگل را سرکوب نمود و در سال 1302 سمت نخست وزیری را اشغال کرد و مجلس فرمایشی وی ، در 9 / 8 / 1304 احمد شاه را خلع، و در 21/ 9 / 1304 رضا خان را به عنوان شاه اعلام نمود. وی در 5/2/ 1305 رسما تاجگذاری کرد و این ابتدای دورۀ « نوسازی آمرانه» در ایران بود. عبد الشکور احسن. « رنسانس در ایران » . ترجمۀ مرتضی اسعدی. در : مرتضی اسعدی. ایران، اسلام، تجدد ( تهران : طرح نو، چاپ اول 1377 ) .

[6] . امام خمینی پس خواندن دروس مقدماتی نزد برادر و دایی اش، در سن نوزده سالگی ( در سال 1300) به حوزۀ علمیه اراک مهاجرت کرد و 4 ماه پس از هجرت « حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی» از اراک به قم ، وی نیز به قم هجرت نمود. محمد حسن رجبی ، زندگی نامه سپاسی امام خمینی ( تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ پنجم 1377 ) ص 115 – 114.

[7] . شیخ عبد الکریم حائری یزدی که قبلا در سال 1318 قمری حوزۀ علمیۀ اراک را تأسیس کرده بود ، به درخواست علمای قم در رجب سال 1340 قمری ( فروردین 1301 شمسی) به این شهر مراجعت کرد و حوزۀ علمیه قم  را نیز تأسیس نمود. همان ، ص 114.

[8] . خود ایشان نیز بدین امر معترف است، چنانکه در تقدیم کتاب داستان راستان به پدر خود، وی را چنین توصیف می کند : کسی که « اولین بار ایمان و تقوی و عمل و راستی معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت» . مرتضی مطهری، داستان راستان ( تهران: صدرا. چاپ هیجدهم 1372) ، صفحه دو . و بارها در آثار مختلف خود، به مناسبت ، از تأثیر پدرش به عنوان اولین معلم اخلاق یاد کرده است. مثلا، ر . ک : مرتضی مطهری، حق و باطل ( تهران: صدرا . چاپ سیزدهم 1372) ، ص 173 ؛ و نیز برای نمونه هایی از نامه های ایشان به پدرش ، ر. ک : لمعاتی از شیخ شهید ( تهران: صدرا. چاپ اول 1370 ) ، ص 22.

[9] . جمعی از فضلا و یاران. سرگذشت های ویژه از زندگی استاد مطهری. ج 2 . ( تهران . مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر . بی تا) ، ص 106.

[10] . مرتضی مطهری. علل گرایش به مادیگری ( تهران : صدرا چاپ دوازدهم 1370) ، ص 9.

[11] . حوزه علمیه مشهد، اغلب در دست کسانی بود که با فلسفه میانۀ خوبی نداشتند و فیلسوفان را تکفیر و اندیشه های نو ا تفسیق می کردند و اولین موضع گیری های روحانیت علیه شریعتی نیز از همین جا آغاز شد. طبیعی بود که مطهری ای که « دغدغه مسائل مربوط به خدا را داشت و همواره « متکلمان و فیلسوفان برایش از سایر عالمان برتر می نمود،» نتواند در اینجا دوام آورد.

[12] . عبد الشکور احسن، پیشین ، ص 298.

[13] . مرتضی مطهری. علل گرایش به مادیگری . ص 9.

[14] . این مطلب در منابع مختلفی گفته شده از جمله در : شورای نظارت بر نشر آثار استاد مطهری، لمعاتی از شیخ شهید ، ص 7؛ و دفتر امور کمک آموزشی و کتابخانه، جلوه های معلمی استاد ( تهران: سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش. چاپ اول 1364) ، ص 19 ؛ اما خود استاد در شرح احوال خود گفته است که: « تحصیل رسمی علوم عقلی را از سال 23 شمسی آغاز نموده است. ( علل گرایش به مادیگری . ص 10 ) ؛ شاید حضور ایشان در دروس مذکور ، چندان جدی نبوده است که از آن تحت عنوان تحصیل رسمی فلسفه یاد نمی کرد .

[15] . مرتضی مطهری. پیشین ، ص 10 .

[16] . مرتضی مطهری. سیری در نهج البلاغه ( تهران : صدرا . چاپ نهم 1372).

[17] . محمد حسن رجبی. پیشین ، ص 192 – 191.

[18] . عبد الکریم سروش (گرد آورنده) . یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری. ج 1 ( تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. چاپ اول 1360) صص 339 – 337.

[19] . مقالۀ « مزایا و خدمات مرحوم آیت الله بروجردی» که اول بار در کتاب بحثی درباره مرجعیت و روحانیت منتشر شد. نگاه کنید به : مرتضی مطهری و دیگران ؛ بحثی دربارۀ مرجعیت و روحانیت ( تهران. شرکت سهامی انتشار. چاپ اول 1341 و چاپ دوم 1342). ص 249 – 234 . این کتاب داستان مفصلی دارد که در جای خود به آن خواهیم پرداخت . این مقاله بعدها در ضمن کتاب دیگری از استاد مطهری نیز منتشر شده است: مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان. ( تهران : صدرا، چاپ اول 1363 ) ، صص 211 – 191.

[20] . مرتضی مطهری . علل گرایش به مادیگری . ص 10 .

[21] . سید محمد حسین طباطبایی . اصول فلسفه و روش رئالیسم . ج 1 . همراه با پاورقی های مرتضی مطهری. (تهران: صدرا . چاپ سوم 1372) ، ص 29.

[22] . همان، ص 33.

[23] . صادق زیبا کلام . مقدمه ای بر انقلاب اسلامی ( تهران: روزنه. چاپ دوم 1375) ، صص 221 – 216.

[24] . ایشان در بسیاری از بحث هایشان ، نقدهایی بر مارکسیسم دارند، اما از مهمترین آثارشان که به طور مشخص و تا حدود زیادی در این رابطه نوشته شد ، گذشته از پاورقی های اصول و فلسفه و روش رئالیسم ، می توان به کتاب قیام و انقلاب مهدی ( عج) از دیدگاه فلسفۀ تاریخ، و نیز دروس فلسفۀ تاریخ، نقدی بر مارکسیسم، و ... اشاره کرد. وی بسیاری از مباحث فلسفی را نیز با توجه به مباحثی که مارکسیست ها مطرح کرده بودند، مطرح می ساخت، به خصوص دروس اسفار که تحت عنوان « حرکت و زمان» منتشر شده است.

[25] . تعبیری است که در مورد کسانی که قرآن را بر اساس اصول مارکسیسم تفسیر می کنند ، به کار می برد. ر.ک: علل گرایش به مادیگری، ص 31.

[26] . وی در نامۀ محرمانه ای که در سال 56 به امام خمینی نوشته است، مجاهدین خلق را « منافقین خلق» که افکارشان را مارکسیستی می داند. ر . ک: شورای نظارت بر نشر آثار استاد مطهری. سیری در زندگانی استاد مطهری. ( تهران: صدرا. چاپ اول 1370) ، صص 82 – 81.

[27] . مرتضی مطهری. انسان و سرنوشت ( تهران: صدرا. چاپ چهاردهم 1374) ، ص 21 .

[28] . سید حسین شفیعی دارابی. یادوارۀ استاد شهید مرتضی مطهری. ( قم. بی تا . چاپ اول 1360) ، صص 192 – 191. به نقل از مصاحبۀ آیت الله دکتر بهشتی در اولین سالگرد شهادت استاد مطهری.

[29] . علامه طباطبائی پس از شهادت مطهری دربارۀ این جلسات چنین گفت: « ... در آن مطالب هم یگانه کسی را که از همه جهت مطمئن بودم و حرفم هدر نمی رفت، ایشان [ مطهری] بودند ....» (مصاحبۀ علامه طباطبائی با خبرنگار صدا و سیما پس از شهادت استاد مطهری).

[30] . مرتضی مطهری. ده گفتار. (تهران: صدرا . چاپ هشتم 1372 ) . ص 279.

[31] . در مقالۀ « مشکل اساسی در سازمان روحانیت» که ابتدا در سال 1341 در کتاب بحثی دربارۀ مرجعیت و روحانیت، صص 198 – 165 آورده شد و 15 سال بعد همراه با چند سخنرانی دیگر در کتاب ده گفتار آمد.

[32] . جلوه های معلمی استاد . ص 182 . خاطرات شیخ فضل الله محلاتی.

[33] . مقالۀ واعظ زاده خراسانی در : عبد الکریم سروش . یادنامۀ استاد شهید مرتضی مطهری. ج 1 . ص 34 .

[34] . محمد حسن رجبی . زندگی نامۀ سیاسی امام خمینی. صص 153 و 177.

[35] . همان، صص 172 – 162.

[36] . مقالۀ واعظ زادۀ خراسانی . پیشین . ص 358 – 357.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است