در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجموعه آثار جلد دوم، مطهری ، مرتضی ؛


مرگ چیست؟آیا مرگ نیستی و نابودی و فنا و انهدام است یا تحول و تطور و انتقال از جایی به جایی و از جهانی به جهانی؟
این پرسشی است که همواره برای بشر مطرح بوده و هست و هر کس مایل است پاسخ آن را مستقیما بیابد و یا به پاسخی که
داده شده ایمان و اعتقاد پیدا کند.

ما مسلمانان به حکم اینکه به قرآن کریم ایمان و اعتقاد داریم پاسخ این پرسش را از قرآن کریم می گیریم و به آنچه در این
زمینه گفته است ایمان و اعتقاد داریم.

قرآن کریم پاسخ ویژه ای با تعبیر خاصی درباره ماهیت مرگ دارد.قرآن در این مورد کلمه «توفی » را به کار برده و مرگ را
«توفی » خوانده است.

توفی و استیفاء هر دو از یک ماده اند(وفاء).هرگاه کسی چیزی را به کمال و تمام و بدون کم و کسر دریافت کند و به اصطلاح
آن را استیفاء نماید، در زبان عربی کلمه توفی را به کار می برند. «توفیت المال » یعنی تمام مال را بدون کم و کسر دریافت کردم.

در چهارده آیه از آیات قرآن کریم این تعبیر در مورد مرگ آمده است.از همه آنها چنین استنباط می شود که مرگ از نظر
قرآن تحویل گرفتن است، یعنی انسان در حین


صفحه : 506

مرگ، به تمام شخصیت و واقعیتش در تحویل ماموران الهی قرار می گیرد و آنان انسان را دریافت می کنند.از این تعبیر قرآن
مطالب زیر استنباط می شود:
الف.مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست، انتقال از عالمی به عالم دیگر و از نشئه ای به نشئه دیگر است و حیات انسان به
گونه ای دیگر ادامه می یابد.

ب.آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل می دهد و «من » واقعی او محسوب می شود، بدن و جهازات بدنی و هر چه از توابع
بدن به شمار می رود نیست، زیرا بدن و جهازات بدنی و توابع آنها به جایی تحویل نمی شوند و در همین جهان تدریجا منهدم
می گردند.آن چیزی که شخصیت واقعی ما را تشکیل می دهد و «من » واقعی ما محسوب می شود، همان است که در قرآن از
آن به «نفس » و احیانا به روح تعبیر شده است.


ج.روح یا نفس انسان که ملاک شخصیت واقعی انسان است و جاودانگی انسان به واسطه جاودانگی اوست از نظر مقام و
مرتبه وجودی در افقی ما فوق افق ماده و مادیات قرار گرفته است.روح یا نفس، هر چند محصول تکامل جوهری طبیعت
است، اما طبیعت در اثر تکامل جوهری که تبدیل به روح یا نفس می شود، افق وجودی اش و مرتبه و مقام واقعی اش عوض
می شود و در سطح بالاتری قرار می گیرد، یعنی از جنس عالمی دیگر می شود که عالم ماورای طبیعت است.با مرگ، روح یا
نفس به نشئه ای که از سنخ و نشئه روح است منتقل می شود و به تعبیر دیگر، هنگام مرگ، آن حقیقت ما فوق مادی
بازستانده و تحویل گرفته می شود.

قرآن کریم در برخی آیات دیگر که درباره خلقت انسان بحث کرده و مربوط به معاد و حیات اخروی نیست، این مطلب را
گوشزد کرده که در انسان حقیقتی هست از جنس و سنخ ماورای جنس آب و گل.درباره آدم اول می گوید:
و نفخت فیه من روحی (1).

از روح خود در او دمیدم.

..............................................................
1.حجر/29، و...

صفحه : 507


مساله روح و نفس و بقای روح پس از مرگ، از امهات معارف اسلامی است.

نیمی از معارف اصیل غیر قابل انکار اسلامی بر اصالت روح و استقلال آن از بدن و بقاء بعد الموت آن استوار است، همچنانکه
انسانیت و ارزشهای واقعی انسانی بر این حقیقت استوار است و بدون آن، همه آنها موهوم محض است.

تمام آیاتی که صریحا زندگی بلافاصله پس از مرگ را بیان می کنند - که نمونه هایی از آنها در اینجا آورده و می آوریم - دلیل
است که قرآن روح را واقعیتی مستقل از بدن و باقی بعد از فنای بدن می داند.

برخی می پندارند که از نظر قرآن، روح و نفسی در کار نیست، انسان با مردن پایان می پذیرد، یعنی پس از مرگ شعور و
ادراک و سرور و رنجی در کار نیست تا آنگاه که قیامت کبری بپا شود و انسان حیات مجدد بیابد.تنها آنوقت است که انسان
بار دیگر خود را و جهان را می یابد.

ولی آیاتی که صریحا حیات بلافاصله پس از مرگ را بیان می کند دلیل قاطعی است بر رد این نظریه.

این گروه می پندارند دلیل قائلین به روح، آیه کریمه قل الروح من امر ربی (1) است و می گویند در قرآن مکرر نام روح به میان
آمده در حالی که مقصود چیز دیگر است، این آیه نیز همان معنی را طرح کرده که در آن آیات طرح شده است.

این گروه نمی دانند که دلیل قائلین به روح، این آیه نیست، در حدود بیست آیه دیگر است.تازه این آیه به کمک آیات دیگری
که ذکر روح در آن آیات آمده که برخی به صورت مطلق(روح)و بعضی به صورتهای مقید(روحنا، روح القدس، روحی، روحا
من امرنا، و غیره)آمده است و از آن جمله در مورد انسان با تعبیر «و نفخت فیه من روحی » آمده است، نشان دهنده این است
که از نظر قرآن حقیقتی وجود دارد برتر از ملائکه و برتر از انسان به نام روح، ملائکه و انسانها واقعیت «امری » یعنی روح
خویش را از فیض او به اذن پروردگار دارند، یعنی مجموع آیات روح به ضمیمه آیه «و نفخت فیه من روحی » که درباره انسان
آمده است نشان می دهد که روح انسان واقعیتی غیر مادی دارد. (1).


..............................................................
1.اسراء/85.
1.رجوع کنید به تفسیر المیزان(متن عربی)، ج 13/ص 195 ذیل آیه کریمه قل الروح من امر ربی و ج 3/ص
270 - 275 ذیل آیه کریمه یوم یقوم الروح و الملائکة صفا(نبا/38).

صفحه : 508

تنها قرآن نیست که اصالت روح را در آیات متعدد خود تایید کرده است، در حد تواتر در کتب حدیث و دعا و نهج البلاغه از
جانب رسول اکرم و ائمه اطهار این مطلب تایید شده است.حقیقت این است که انکار روح یک اندیشه کثیف متعفن غربی
است که از حسی گرایی و مادیگرایی غربی سرچشمه می گیرد و متاسفانه دامنگیر برخی پیروان با حسن نیت قرآن هم شده
است.

اکنون برای اینکه نمونه هایی از آیاتی که در آن آیات از مرگ به «توفی » تعبیر شده است و در بعضی از آنها یک سلسله اعمال
حیاتی به انسانها بلافاصله پس از مرگ نسبت داده شده(از قبیل مکالمه، آرزو، تقاضا)به دست دهیم، سه آیه از چهارده آیه ای
که در آنها تعبیر «توفی » آمده است می آوریم.


1.ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا ا لم تکن ارض الله واسعة
فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم و سائت مصیرا (1).

همانا کسانی که در حالی که ستمگر بر خود بودند فرشتگان(ماموران خدا)آنان را به تمام و کمال دریافت کردند.فرشتگان به
آنها گفتند: در چه وضعی بسر می بردید؟
آنان گفتند: ما مردمی زبون و زیر دست و محکوم محیط بودیم.فرشتگان به آنها گفتند: آیا زمین خدا فراخ نبود که بدانجا
کوچ کنید؟پس جایگاه آنها جهنم است و بد سرانجامی است.


این آیه درباره مردمی است که در محیط نامساعدی بسر می برند و دیگران، آن محیط را به دلخواه خود اداره می کنند و اینان
محکوم جریانات محیط خود هستند و همین را که «محیط فاسد است، محیط نامساعد است، از ما که کاری ساخته نیست »
برای خویشتن عذری می پندارند.اینان به جای اینکه محیط را تغییر دهند و اگر توانایی تغییر محیط را ندارند خود را از
منجلاب چنان محیط فاسدی نجات دهند و به محیط مساعدتری منتقل شوند، در همان محیط فاسد به زندگی ادامه
می دهند و تسلیم جریانات محیط می شوند و در فسادهای آن غرقه می گردند.فرشتگان خدا پس از آنکه آنها را قبض روح
کرده و تحویل می گیرند با آنها به گفتگو می پردازند و عذر

..............................................................
1.نساء/97.

صفحه : 509

آنها را غیر موجه می شمارند، زیرا حداقل کاری که از آنها ساخته بود - هجرت و کوچ کردن به محیط دیگر - انجام ندادند.
فرشتگان به آنها یاد آوری می کنند و به این وسیله به آنها می فهمانند که خود شما مسؤول ستمهایی هستید که بر شما رفته
است، یعنی خود شما مسؤول گناهان خود هستید.


قرآن کریم در این آیه کریمه به ما یاد آوری می کند که بیچارگی و ناتوانی در یک محیط، عذر موجه به شمار نمی رود مگر آنکه
حتی راه مهاجرت و کشاندن خود به نقطه دیگر نیز بسته باشد.

چنانکه می بینیم، در این آیه کریمه از مرگ که در چشم ظاهر نیستی و نابودی و تمام شدن است به «توفی » یعنی تحویل و
دریافت تعبیر شده است.این آیه گذشته از اینکه از مرگ با کلمه «توفی » تعبیر کرده است، رسما از یک جریان مکالمه و
احتجاج میان فرشتگان و انسان در لحظات پس از مرگ سخن می گوید.بدیهی است که اگر واقعیت انسان باقی نباشد و همه
واقعیت انسان لاشه بی حس و بی شعور باشد، مکالمه معنی ندارد.این آیه می فهماند که پس از آنکه انسان از این جهان و از این
نشئه می رود، با چشم و گوش و زبان دیگر با موجودات نامرئی به نام فرشتگان به گفت و شنود می پردازد.

2.و قالوا ا اذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون.قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی
ربکم ترجعون (1).


و گفتند: آیا آنگاه که ما گم شدیم در زمین آیا ما در آفرینشی جدید قرار خواهیم گرفت؟(این سخنان بهانه است)حقیقت این
است که اینها(از روی عناد)ملاقات پروردگار خویش را منکرند.بگو همانا فرشته مرگ که موکل بر شماست شما را در حین
مرگ به تمام و کمال دریافت می کند، سپس به سوی خدا باز گردانده می شوید.

در این آیه، قرآن کریم یکی از اشکالات و شبهات منکران را در مورد معاد و حیات اخروی ذکر می کند و پاسخ می گوید.

شبهه و اشکال اینجا این است که پس از مرگ هر ذره ما نابود می شود، به جایی می رود و اثری از ما نیست، چگونه ممکن است
مورد آفرینش تازه ای قرار گیریم؟

..............................................................
1.سجده/10 و 11.

صفحه : 510

پاسخ قرآن ضمن اشاره به اینکه این شبهات بهانه جوییهایی است که در اثر حالت عناد و انکار ابراز می دارند، این است که
برخلاف ادعای شما، شما(من واقعی و شخصیت واقعی شما)آن چیزی نیست که شما فکر می کنید گم می شود.شما به تمام
شخصیت و کل واقعیت در اختیار فرشته خدا قرار می گیرید.


مقصود شبهه کنندگان از گم شدن این است که هر ذره ای از بدن ما به جایی می افتد و اثری از آن باقی نمی ماند، پس چگونه
این بدن ما را بار دیگر زنده می کنند؟
عین این شبهه که مربوط است به متفرق شدن و گم شدن اجزاء بدن، در آیات دیگر قرآن نیز آمده است و جواب دیگری به
آن داده شده است و آن اینکه همه این «گم شدنها» از نظر شما گم شدن است، برای بشر دشوار و بلکه ناممکن است که این
ذرات را جمع آوری کند، اما برای خدا که علم و قدرتش نامتناهی است هیچ اشکالی نیست.


در آیات مذکور، سخن منکران مستقیما درباره اجزاء بدن است که چگونه و از کجا جمع آوری می شود؟
ولی در اینجا به گونه دیگر جواب داده است، زیرا در اینجا سخن صرفا در این نیست که اجزاء بدن هر کدام به جایی می افتد و
اثری از آنها نیست، بلکه در این است که با گم شدن اجزاء بدن، ما گم می شویم و دیگر «ما» و «من » در کار نیست.به عبارت
دیگر، سخن شبهه کنندگان این است که با متفرق شدن اجزاء بدن، شخصیت واقعی ما نیست و نابود می شود.قرآن در اینجا
این گونه پاسخ می گوید که برخلاف گمان شما شخصیت واقعی شما هیچوقت گم نمی شود تا نیازی به پیدا کردن داشته باشد،
از اول در اختیار فرشتگان ما قرار می گیرد.

این آیه نیز در کمال صراحت بقای شخصیت واقعی انسان(بقای روح)را پس از مرگ، علی رغم فانی شدن اعضای بدن، ذکر
می کند.

3.الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی
ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون (1).


خداوند نفوس را در حین موت، و آنکه نمرده است، در حین خواب، به تمام و کمال دریافت می کند، پس آنکس را که مقرر
شده است بمیرد نگه می دارد و دیگری را تا مدت معینی باز می فرستد.

..............................................................
1.زمر/42.

صفحه : 511

این آیه شباهت و سنخیت خواب و مرگ - و ضمنا شباهت و سنخیت بیداری و بعث اخروی - را بیان می کند.خواب، مرگ
ضعیف و کوچک است و مرگ، خواب شدید و بزرگ، و در هر دو مرحله، روح و نفس انسان از نشئه ای به نشئه دیگر انتقال
می یابد با این تفاوت که در حین خواب، انسان غالبا توجه ندارد و هنگامی که بیدار می شود نمی داند که در حقیقت از سفری
بازگشته است، بر خلاف حالت مرگ که همه چیز بر او روشن است.


از مجموع این سه آیه کاملا می توان فهمید که ماهیت مرگ از نظر قرآن نیستی و نابودی و تمام شدن نیست، بلکه انتقال از
نشئه ای به نشئه دیگر است.ضمنا ماهیت خواب از نظر قرآن نیز روشن شد، معلوم شد که خواب هر چند از نظر جسمی و
ظاهری تعطیل قوای طبیعت است، ولی از نظر روحی و نفسی نوعی گریز و رجوع به باطن و ملکوت است.مساله خواب نیز
مانند مساله مرگ از نظر علم از مجهولات است.آنچه علم در این زمینه می شناسد قسمتی از جریانات جسمانی است که در
قلمرو بدن صورت می گیرد.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است