در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به دو بخش تقسیم گردیده که بخش دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

ویژگی های حکومت پیامبر (ص)

1- عدم انعطاف در مسائل اصولی (نرمی و صلابت)

رسول اکرم (ص) در عین این که در اصول شخصی و فردی و غیر اصولی، نرم و لیّن بود، در مسائل اصولی هیچ گونه انعطاف نمی پذیرفت. داستانها از نرمیهایش هست. اما این که در مسائل اصولی انعطاف پیدا نمی کرد: استقامتهایش در مکه و مدینه و داستان ابوطالب و گفتن رسول اکرم به او که اگر خورشید را به دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند منصرف نخواهم شد، ایضاً داستان زنی که دزدی یا زنا کرده بود [رسول اکرم ] می خواست حد جاری کند و وساطتها شد. همچنین است پیشنهاد ثقیف که برای اسلام خود سه شرط کردند: نماز نخوانند، بتها را با دست

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 505

خودشان نشکنند، تنها بت لات را برایشان باقی بگذارند، که فقط به شرط دوم تسلیم شد نه شرط اول و سوم، بعد پیشنهاد کردند یک سال مهلت بدهد پولهای نذری را جمع کنند و آیه نازل شد: «و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک» «1».

2- ارتباط عاطفی رهبر با مردم

می گویند استعداد اداره و مدیریت و قدرت رهبری غیر از راهنمایی مردم است. راهنمایی، تنها نشان دادن راه است. مدیریت، تسخیر قوا و اراده ها و تحت نفوذ قرار دادن آنهاست و این با گفتن و نوشتن پیدا نمی شود، باید با یک نیروی مخصوص، احساسی قوی و حاکم و مسلط بر مردم و عشقی و شوقی و عاطفه ای به وجود آورد. رسول اکرم (ص) علاوه بر این که هادی بود، مدیر بود «2».

3- ثبات

از خصوصیات رسول اکرم این بود که شخصیت محکم و ثابت داشت، عوض نشد. عوض شدن گاهی در اثر نفاق است که شخصیت واقعی غیر از شخصیت ظاهری است، گاهی در اثر بی شخصیتی است. بعضی ها واقعاً عوض می شوند؛ در سختی و در طبقه محکوم که هستند یک جور فکر می کنند، در رخاء و در طبقه حاکم طور دیگر. پیغمبر، یتیم و فقیر و حیرانی بود که خدا او را غنی و ثروتمند و مهتدی کرد، اما شخصیت اخلاقی اش در همه حال ثابت بود. ما دیده ایم رؤسای روحانی را در میان خودمان، تا رئیس نبوده اند یک جور فکر می کرده اند، همین که رئیس شده اند همان فکر را کوبیده اند. از این روی نفاق هم نبوده، واقعاً عوض شده اند «3».

4. دموکرات بودن

از جمله مواد سیره رسول اکرم این بود که با اینکه زمینه استبداد برایش فراهم بود، دمکرات بود. در کارها نظر دیگران را دخالت می داد و با آنها مشورت می کرد. اینها همه مربوط به کیفیت اجرای احکام بود «4».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 506

رسول اکرم با مقامات معنوی و نفوذ بلامنازع که داشت، مشورت می کرد و در حقیقت به این وسیله گذشته از استفاده از آرای اصحاب به آنها شخصیت می داد و آنها را معتقد می کرد که شریک در امر هستند و از استبداد پرهیز می کرد و بالاتر این که از انتقاد ناراحت نمی شد. «1»

مبانی سیاست علی (ع)

علی (ع) مصالح عالی اسلامی را بر مصلحت شخص خودش، بر محرومیت و عدم محرومیت خودش، بر خوشنامی و بدنامی خودش، بر زندگی و مردن خودش ترجیح می داد. بالاترین شجاعت، شجاعت گذشت از آبروست، چون به قول ابن سینا در نمط 8 اشارات گاهی برای لذت وهمی، بشر از جان خود می گذرد اما این جور شجاعت صرفاً جنبه عقلی دارد. در داستان معروف ابوسفیان بعد از بیعت ابوبکر، فرمود: «شقوا امواج الفتن بسفن النجاه» ... ایضاً من کلامه (ع) «لما عزموا علی بیعه عثمان»:

 «لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری و والله لاسلمنّ ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الّا علی خاصه التماساً لأجر ذلک و فضله و زهداً فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه».

امام، هم در موقع خلافت ابوبکر و هم در مورد خلافت عثمان می فرماید: من با علم به اصلحیت خودم به خاطر مصالح عمومی مسلمین از خلافت صرف نظر می کنم «2».

فرق کسانی مانند علی با کسانی مانند معاویه این است که مسئولیتی که هر کدام برای خود قائلند فرق می کند. یکی مثل معاویه فقط خود را مسئول منافع و مطامع دنیوی خود می داند، تنها خود را مسئول این می داند که زمام امور را به دست بگیرد، تنها در مقابل زمامداری اگر کوتاهی کند یا شکست بخورد احساس شرمندگی می کند و بس و یک نفر دیگر مثل علی (ع) خود را مسئول مصالح همه افراد می داند، در مقابل خیر عموم اگر شکست بخورد احساس شرمندگی می کند، خود را مسئول مصالح همه مردم می داند و بلکه تنها درباره منافع شخص خودش است که احساس مسئولیت و شرمندگی نمی کند؛ مانند پدری که با بچه هایش سر سفره نشسته اند، آن پدر در خودش مسئولیت شکم همه فرزندان را بعلاوه مسئولیت سلامت و ادب آنها احساس می کند. تنها چیزی که

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 507

چندان به آن اهمیت نمی دهد سیری شکم شخص خودش است. اما هر یک از آن بچه ها فقط خود را مسئول شکم شخص خود می دانند، حتی خود را مسئول سلامت و تربیت و ادب خود هم نمی دانند. آنها خود را مسئول شکم، آن هم در زمان حال می دانند، حتی فکر زمان استقبال را هم نمی کنند اما پدر، هم مسئول شکم این فرد است و هم مسئول شکم سایر افراد، هم مسئول شکم هاست و هم مسئول بهداشت و تربیت، هم مسئول زمان حال است و هم مسئول زمان استقبال.

در سیاست ماکیاولی معاویه ای دو چیز به کلی ملغی است: یکی راستی و درستی به معنای عام که شامل وفا و فتوت و سایر اخلاق کریمه است و یکی رحم و شفقت. اکثر سیاستمدارهای دنیا بلکه همه سیاستمدارهای دنیا این دو چیز را کنار گذاشته اند. سیاست دینی عبارت است از پاسداری معنویات و رعایت عدل به معنی واقعی که اساسش این است: و لا یجر منّکم شنآن قوم علی ألّا تعدلوا. واقعاً عدالت به صورت ناموس و مورد کمال احترام واقع شود.

از این نظر باید گفت که اهل حق و پاسداران نوامیس اجتماع بشری به منزله مهندسین یک ساختمان اند که با هزاران زحمت و دقت و نازک اندیشی و نازک کاری، بنایی از قبیل سد یا کاخ را می سازند و منفعت طلبان مانند یک عده مخرب هستند که با دینامیت یا کلنگ به جان این بنا می افتند و زحمات چند ساله را در دو روز از بین می برند «1».

مقایسه کردن سیاست علی و معاویه با هم صحیح نیست، از راه این که دو نفر در یک مسیر و به سوی یک هدف حرکت نکرده اند. در مقایسه و حساب بیش و کمی باید قدر مشترک وجود داشته باشد والّا از قبیل این است که بگوییم آیا برف سفیدتر است یا عسل شیرین تر است؟ و یا از قبیل این است که بگوییم آیا متر بیشتر است یا لیتر؟ آیا کهربا زردتر است یا متر بلندتر است؟ بلکه حتی دو شاعر که هر کدام دارای سبک مخصوص هستند با یکدیگر قابل مقایسه نیستند، از قبیل فردوسی و حافظ. از حضرت امیر که درباره شعرای جاهلیت سئوال شد، فرمود: «ان القوم لم یجروا فی مضمار واحد» ... حداکثر مقایسه این است که بگوییم آیا سبک و روش معاویه خوب است انتخاب شود یا سبک و روش علی؟ و الّا در سبک معاویه راه همان است که او رفت یعنی سبک سیاست ماکیاولی و در سبک علی یعنی پاسداری مصالح عالی بشریت و معنویت، راه همان است که

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 508

علی رفت. منطق عملی معاویه، منطق ربودن و اختلاس است و منطق علی، منطق امانت. مختلس با امین قابل قیاس گرفتن نیست؛ یکی دزد است و دیگری پاسبان، یکی گرگ است و دیگری شبان. چگونه می توان این دو را با هم مقایسه کرد؟ باید دو پاسبان با هم و دو چوپان با هم و دو دزد با هم و دو گرگ با هم مقایسه شود «1».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 509

فصل پنجم: مردم در حکومت دینی

یکی از علل شکست مذهب و پیدایش افکار و عقاید ضد خدا در اروپا نارسایی مفاهیم دینی از نظر حقوق سیاسی بود؛ نوعی ارتباط تصنعی میان اعتقاد به خدا و سلب حقوق سیاسی از مردم و تثبیت حکومتهای استبدادی از یک طرف و میان بی خدایی و دارای حقوق سیاسی شدن و حکومت دموکراسی داشتن از طرف دیگر برقرار شده بود.

برای پیشرفت و توسعه دین و یا توقف و عقبگرد آن، شرایط خاصی ضرورت پیدا می کند. گاهی یک نیاز به خصوص در جامعه پیدا می شود یعنی احساس می شود و دین یا مسلک دیگر چیزی را عرضه می دارد که موافق با آن نیاز است، لهذا با سرعت آن دین پیش می رود و گاهی برعکس، نوعی نیاز شدید و منطقی و معقول در جامعه پیدا می شود و دین یا اولیای دین به ضدیت با آن نیاز برمی خیزند و نوعی جنگ میان نیاز دینی و آن نیازی که جامعه به خوبی آن را احساس می کند بر پا می کنند. بدیهی است در چنین صورتی حداقل گروهی از مردم جانب آن نیاز را می گیرند. اساساً یک دین صحیح نمی تواند چنین باشد و نباید چنین عرضه بشود.

در قرون جدید مخصوصاً از قرن هفدهم میلادی مسأله حقوق سیاسی و این که افراد جامعه حق دارند و باید در سرنوشت اجتماع خود مؤثر باشند، به صورت یک نیاز عمومی و قطعی مطرح شد. مردمی از ستم ها و استبدادها به ستوه آمده، مانند فردی بودند که در فضایی خفقان آور زندگی می کند و می خواهد وارد فضایی بشود که امکان اندک تنفسی به او می دهد. استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه چنین فکری بودند که به آنها عرضه شود که حکومت حق مردم است و از آنها ناشی می شود و آنها هستند که باید زمامداران را انتخاب کنند و این افکار عرضه شد و با قدرت فوق العاده ای هیجان ایجاد کرد. در همین وقت بود که کلیسا و یا افرادی با اتکاء به افکار کلیسایی قیام کرده و این طرز تفکر را بر خلاف اصول دینی که از قدیم به آنها گفته شده بود کار خدا را به خدا واگذار کن و کار قیصر را به قیصر، یافتند.

این خود کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی و حکومت ملی را علیه کلیسا بلکه علیه مسیحیت بلکه علیه دین و خدا به طور کلی برانگیزد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 510

این فکر که مردم هیچ حقی بر حاکم ندارند، فقط وظیفه و تکلیف دارند، یک فکر قدیمی است مقارن با ولادت مسیح و شاید قدیمتر که هم در ایران وجود داشته است و هم در روم، دو قدرت بزرگ جهان آن روز.

در آن ادوار نه سخن از حاکمیت ملی بوده و نه از آزادی و نه از مساوات، یعنی سه اصلی که روسو و دیگران عنوان و از آنها دفاع کردند.

در ادوار جدید نیز این فکر قدیمی از طرف برخی سلطنت طلبان تجدید شد و رنگ کلیسایی که دادند این بود که موهبت الهی است و حاکم فقط در برابر خدا مسئوول است. بعد خواهیم گفت که حتی هابز هر چند موهبت الهی را نپذیرفت ولی جنبه دوم را پذیرفت «1».

حکومت مطلقه و مردم

در تاریخ فلسفه سیاسی می خوانیم که آنگاه که مفاهیم خاص اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مسأله حقوق طبیعی و مخصوصاً حق حاکمیت ملی به میان آمد و عده ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در مقابل حکمران حقی قائل نشدند و تنها چیزی که برای مردم در مقابل حکمران قائل شدند وظیفه و تکلیف بود. این عده در استدلالهای خود برای این که پشتوانه ای برای نظریات سیاسی استبداد مآبانه خود پیدا کنند، به مسأله خدا چسبیدند و مدعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسؤول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسؤول است، ولی مردم در مقابل حکمران مسئوول اند و وظیفه دارند. مردم حق ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کرده ای؟ و یا برایش وظیفه معین کنند که چنین و چنان کن، فقط خداست که می تواند او را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد. مردم حقی بر حکمران ندارند، ولی حکمران حقوقی دارد که مردم باید ادا کنند.

از این رو طبعاً در افکار و اندیشه ها نوعی ملازمه و ارتباط تصنعی به وجود آمد میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حق هر گونه مداخله ای در برابر کسی که خدا او را برای رعایت و نگهبانی مردم برگزیده است و او را فقط در مقابل خود مسئوول

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 511

ساخته است از طرف دیگر و همچنین قهراً ملازمه به وجود آمد میان حق حاکمیت ملی از یک طرف و بی خدایی از طرف دیگر. از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسئوولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول می سازد و افراد را ذی حق می کند و استیفای حقوق را یک وظیفه لازم شرعی معرفی می کند. امیرالمؤمنین پیشوای سیاسی و اجتماعی و امام معصوم و برگزیده حضرت حق در گیرودار صفین با مردم سخن گفت و فرمود:

 «اما بعد، فقط جعل الله سبحانه لی علیکم حقاً بولایه امرکم، و لکم علیّ من الحق مثل الذی لی علیکم ... لا یجری لاحد الا جری علیه و لا یجری عل الا جری له، و لو کان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه لکان ذلک خالصاً لسبحانه دون خلقه، لقدرته علی عباده و لعدله فی کل ما جرت علیه صروف قضائه».

حق تعالی با حکومت من بر شما برای من حقی بر شما قرار داده است و شما را همان اندازه حق بر عهده من است که مرا بر عهده شماست. حق همواره دو طرفی است، کسی را بر دیگری حقی نیست مگر این که آن دیگری را هم بر او حقی است. اگر کسی باشد که بر دیگران حق دارد و دیگران بر او حقی ندارند، او تنها خداست و آفریدگانش را چنین مزیتی نیست، زیرا او بر بندگانش توانایی و قدرت دارد و قضای گوناگون او جز بر عدالت جاری نمی گردد.

یعنی حق، متبادل است، هر کس از آن بهره مند شد مسئوولیتی در مقابل خواهد داشت «1».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 512

فصل ششم: رابطه حکومت و مردم

در نهج البلاغه- با آنکه این کتاب مقدس قبل از هر چیزی کتاب توحید و عرفان است و در سراسر آن سخن از خداست و همه جا نام خدا به چشم می خورد- از حقوق واقعی توده مردم و موقع شایسته و ممتاز آن ها در برابر حکمران و اینکه مقام واقعی حکمران امانتداری و نگهبانی حقوق مردم است غفلت نشده، بلکه سخت بدان توجه شده است.

در منطق این کتاب شریف، امام و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آن هاست؛ از این دو (حکمران و مردم) اگر بناست یکی برای دیگری باشد، این حکمران است که برای توده محکوم است نه توده محکوم برای حکمران.

سعدی همین معنی را بیان کرده آنجا که گفته است:

گوسفند از برای چوپان نیست             بلکه چوپان برای خدمت اوست

واژه «رعیت» علی رغم مفهوم منفوری که تدریجاً در زبان فارسی به خود گرفته است، مفهومی زیبا و انسانی داشته است. استعمال کلمه «راعی» را در مورد «حکمران» و کلمه «رعیت» را در مورد «توده محکوم» اولین مرتبه در کلمات رسول اکرم (ص) و سپس به وفور در کلمات علی (ع) می بینیم.

این لغت از ماده «رعی» است که به معنی حفظ و نگهبانی است. به مردم از آن جهت کلمه «رعیت» اطلاق شده است که حکمران عهده دار حفظ و نگهبانی جان و مال و حقوق و آزادی های آن هاست.

حدیث جامعی از نظر مفهوم این کلمه وارد شده است؛ رسول اکرم (ص) فرمود: «کلکم راع و کلکم مسؤول، فالامام راع و هو مسؤول و المرأه راعیه علی بیت زوجها و هی مسؤوله و العبد راع علی مال سیده و هو مسؤول، الا فکلکم راع و کلکم مسؤول».

همانا هر کدام از شما نگهبان و مسؤولید؛ امام و پیشوا، نگهبان و مسؤول مردم است، زن، نگهبان و مسؤول خانه شوهر خویش است، غلام نگهبان و مسؤول مال آقای خویش است. هان، پس همه نگهبان و همه مسؤولید.

در سوره مبارکه النساء آیه 58 چنین می خوانیم: «ان الله یأمرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 513

خدا فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانشان برگردانید و در وقتی که میان مردم حکم می کنید به عدالت حکم کنید.

طبرسی در مجمع البیان ذیل این آیه می گوید: «در معنی این آیه چند قول است؛ یکی اینکه مقصود مطلق امانت هاست، اعم از الهی و غیر الهی و اعم از مالی و غیر مال؛ دوم اینکه مخاطب حکمرانان اند. خداوند با تعبیر لزوم ادای امانت، حکمران را فرمان می دهد که به رعایت مردم قیام کنند.»

سپس می گوید:

 «مؤید این معنی این است که بعد از این آیه بلافاصله می فرماید: «یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم». در این آیه مردم موظف شده اند که امر خدا و رسول و ولاه امر را اطاعت کنند. در آیه پیش، حقوق مردم و در این آیه متقابلًا حقوق ولاه امر یادآوری شده است. از ائمه (ع) روایت رسیده است که از این دو آیه یکی مال ماست (مبین حقوق ما بر شماست) و دیگری مال شماست (مبین حقوق شما بر ماست).

... امام باقر فرمود: ادای نماز و زکات و روزه و حج از جمله امانات است. از جمله امانت ها این است که به ولاه امر دستور داده شده است که صدقات و غنائم و غیر آن ها را از آنچه بستگی دارد به حقوق رعیت تقسیم نمایند ...».

در تفسیر المیزان نیز در بحث روایی که در ذیل این آیه منعقد شده است، از در المنثور از علی (ع) چنین روایت می کند:

 «حق علی الإمام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدی الامانه، فاذا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعوا له و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا».

بر امام لازم است که آنچنان حکومت کند در میان مردم که خداوند دستور آن را فرود آورده است و امانتی که خداوند به او سپرده است ادا کند. هرگاه چنین کند، بر مردم است که فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند.

چنانکه ملاحظه می شود، قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان «امین» و «نگهبان» اجتماع می شناسد؛ حکومت عادلانه را نوعی امانت که به او سپرده شده است و باید ادا نماید تلقی

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 514

می کند. برداشت ائمه دین و بالخصوص شخص امیرالمؤمنین علی (ع) عیناً همان چیزی است که از قرآن کریم استنباط می شود.

اکنون که با منطق قرآن در این زمینه آشنا شدیم، به ذکر نمونه های دیگری از نهج البلاغه بپردازیم. بیشتر باید به سراغ نامه های علی (ع) به فرماندارانش برویم، مخصوصاً آن ها که جنبه بخشنامه دارد. در این نامه هاست که شأن حکمران و وظایف او در برابر مردم و حقوق واقعی آنان منعکس شده است.

در نامه ای که به عامل آذربایجان می نویسد چنین می فرماید:

 «و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه و انت مسترعی لمن فوقک. لیس لک ان تفتات فی رعیه «1»».

مبادا بپنداری که حکومتی که به تو سپرده شده است یک شکار است که به چنگت افتاده است؛ خیر، امانتی بر گردنت گذاشته شده است و مافوق تو از تو رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را می خواهد. تو را نرسد که به استبداد و دلخواه در میان مردم رفتار کنی.

در بخشنامه ای که برای مأمورین جمع آوری مالیات نوشته است، پس از چند جمله موعظه و تذکر می فرماید:

 «فانصفوا الناس من انفسکم و اصبروا لحوائجهم، فانکم خزان الرعیه و وکلاء الامه و سفراء الائمه «2»».

به عدل و انصاف رفتار کنید، به مردم درباره خودتان حق بدهید، پر حوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم تنگ حوصلگی نکنید که شما گنجوران و خزانه داران رعیت و نمایندگان ملت و سفیران حکومتید.

در فرمان معروف، خطاب به مالک اشتر می نویسد:

 «و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم، فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق «3»».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 515

در قلب خود استشعار مهربانی، محبت و لطف به مردم را بیدار کن. مبادا مانند یک درنده که دریدن و خوردن را فرصت می شمارد رفتار کنی که مردم تو یا مسلمان اند و برادر دینی تو یا غیر مسلمان اند و انسانی مانند تو.

 «و لا تقو لن انی مؤمر امر فاطاع، فان ذلک ادغال فی القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر».

مگو من اکنون بر آنان مسلطم، از من فرمان دادن است و از آن ها اطاعت کردن، که این عین راه یافتن فساد در دل و ضعف در دین و نزدیک شدن به سلب نعمت است.

در بخشنامه دیگری که به سران سپاه نوشته است چنین می فرماید:

 «فان حقاً علی الوالی ان لا یغیره علی رعیته فضل ناله و لا طول خص به و ان یزیده ما قسم الله له من نعمه دنواً من عباده و عطفاً علی اخوانه «1»».

لازم است والی را که هرگاه امتیازی کسب می کند و به افتخاری نائل می شود، آن فضیلت ها و موهبت ها او راعوض نکند، رفتار او را با رعیت تغییر ندهد، بلکه باید نعمت ها و موهبت های خدا بر او، او را بیشتر به بندگان خدا نزدیک و مهربان تر گرداند.

در بخشنامه های علی (ع) حساسیت عجیبی نسبت به عدالت و مهربانی به مردم و محترم شمردن شخصیت مردم و حقوق مردم مشاهده می شود که راستی عجیب و نمونه است.

در نهج البلاغه سفارشنامه ای (وصیتی) نقل شده که عنوان آن «لمن یستعمله علی الصدقات» است، یعنی برای کسانی است که مأموریت جمع آوری زکات را داشته اند. عنوان حکایت می کند که اختصاصی نیست، صورت عمومی داشته است، خواه به صورت نوشته ای بوده است که در اختیار آن ها گذاشته می شده است و خواه سفارش لفظی بوده که همواره تکرار می شده است. سید رضی آن را در ردیف نامه ها آورده است و می گوید ما این قسمت را در اینجا می آوریم تا دانسته شود علی (ع) حق و عدالت را چگونه به پا می داشت و چگونه در بزرگ و کوچک کارها آن ها را منظور می داشت. دستورها این است:

 «به راه بیفت بر اساس تقوای خدای یگانه. مسلمانی را ارعاب نکنی؛ طوری رفتار نکن که از تو کراهت داشته باشد؛ بیشتر از حقی که به مال او تعلق گرفته است از او مگیر. وقتی که بر قبیله ای که بر

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 516

سر آبی فرود آمده اند وارد شدی، تو هم در کنار آن آب فرود آی بدون آنکه به خانه های مردم داخل شوی. با تمام آرامش و وقار، نه به صورت یک مهاجم، بر آن ها وارد شو و سلام کن، درود بفرست بر آن ها، سپس بگو: بندگان خدا! مرا ولی خدا و خلیفه او فرستاده است که حق خدا را از اموال شما بگیرم، آیا حق الهی در اموال شما هست یا نه؟ اگر گفتند: نه، بار دیگر مراجعه نکن، سخنشان را بپذیر و قول آن ها را محترم بشمار. اگر فردی جواب مثبت داد او را همراهی کن بدون آنکه او را بترسانی و یا تهدید کنی؛ هر چه زر و سیم داد بگیر، اگر گوسفند یا شتر دارد که باید زکات آن ها را بدهد، بدون اجازه صاحبش داخل شتران یا گوسفندان مشو که بیشتر آن ها از اوست. وقتی که داخل گله شتر یا رمه گوسفندی شدی، به عنف و شدت و متجبرانه داخل مشو. «1»»

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 517

گزین گویه ها

1- دولت و حکومت در حقیقت یعنی مظهر قدرت جامعه در برابر هجوم خارجی و مظهر عدالت و امنیت داخلی و مظهر قانون برای داخل و مظهر تصمیمهای اجتماعی در روابط با خارجی.

2- جمهوری اسلامی یعنی حکومتی که شکل آن انتخاب حاکم است از طرف عامه مردم برای مدت موقت و نه شکل موروثی و محتوای آن، اسلامی است یعنی براساس معیارها وموازین اسلامی است.

3- حکومت اسلامی و جنبه اسلامی بودن حکومت به حاکمیت عملی یک طبقه ارتباط ندارد به حاکمیت یک ایدئولوژی ارتباط دارد، ایدئولوژیی که اکثریت قاطع مردم در گذشته ابراز کرده اند که به این ایدئولوژی مؤمن ومعتقدند وگرایش دارند وخواهان آن اند و می خواهند در کادر آن حرکت کنند و نه یک ایدئولوژی دیگر.

4- حق حاکمیت مردم به معنی این است که مردم حق قانونگذاری دارند.

5- هیچ وقت اصول دموکراسی ایجاب نمی کند که هیچ مکتبی بر یک جامعه حاکم نباشد.

6- وقتی که مردم آن ایدئولوژی را پذیرفته اند قهراً برای ایدئولوگ هم نقشی قائل هستند یعنی اوست که نظارت می کند بر این که این ایدئولوژی درست اجرا می شود یا نه، آیا این شخص که می خواهد رئیس دولت بشود وبه عنوان مجری قانون در کادر اصول این ایدئولوژی حرکت کند صلاحیت چنین کاری را از نظر آن ایدئولوژی دارد یا نه؟ ولایت فقیه ولایت ایدئولوژیک است واساساً خود فقیه را مردم انتخاب می کنند.

7- جمهوری اسلامی که گفتیم، آزادی و حقوق فرد و دموکراسی هم در بطن آن هست.

8- اصلًا آزادی به آن معنایی که فلسفه های اجتماعی غرب معتقدند با آزادی به آن معنا که در اسلام هست و قهراً دموکراسی که یک مفهوم اجتماعی بر مبنای آزادی فرد است تفاوت هایی دارد.

9- از نظر فلسفه غرب، اصل و منشأ آزادی، در میلها و خواسته ها و اراده های انسانها است و آزادی را فقط آزادی دیگران یعنی میلهای دیگران و برخورد با اراده دیگران محدود می کند، چیز دیگر نمی تواند خواست و اراده و میل انسان را محدود کند. آزادی به این معنا در حقیقت حیوانیت رها شده است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 518

10- آزادی در دیدگاه اسلام بر این اصل مبتنی است که انسان به حکم آن که در سرشت خود دو قطبی آفریده شده است یعنی در ذات خود یک موجود متضاد است که به تعبیر قدما مرکّب از عقل و نفس یا جان و تن است، نمی شود این دو قسمت (قسمت بالای ساختمان وجودی انسان و قسمت سافل وجود انسان) رها باشند. رهایی هر یک تا حدی مساوی است با محدود بودن دیگری.

11- برخی می پندارند همین قدر که شعاری عمومی و انسانی شد و گرایشی به اصطلاح به اومانیسم داشت کافی است در معنویت و حال آنکه معنویت و انسانیت صرفاً یک امر منفی نیست، متساوی بودن انسانها یک امر مثبت است متشکل از اندیشه و اخلاق و عمل. تجربه نشان داده که شعارهای اومانیستی تا کجا توخالی از آب درآمده است.

12- معیار و ملاک در طبقاتی و منتقی شدن نظام «جمهوری»، صرف مقید شدن آن به قیدهای مختلف اسلامی، کمونیستی و ... نیست بلکه معیار سنجش، محتوایی است که ذات هر یک از قیدها در بردارد به این صورت که محتوایشان آیا اقتضاء طبقاتی شدن جامعه را دارد یا نه؟

13- جمهوری اسلامی با توجه به محتوای انسانی اسلام هرگز جمهوری را طبقاتی نمی کند.

14- جامعه اسلامی یعنی جامعه توحیدی و جامعه توحیدی یعنی جامعه ای بر اساس جهان بینی توحیدی که جهان ماهیت از اویی و به سوی اویی دارد و دارای ایدئولوژی توحیدی است که از آن به توحید عملی یاد می شود، یعنی رسیدن انسان به یگانگی اخلاقی و یگانگی اجتماعی.

15- جمله «تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم» توحید نظری را و جمله «ان لا نعبد الّاالله» توحید عملی فردی را و جمله «و لا یتخذ بعضنا بعضاً» أ توحید عملی اجتماعی را که مساوی است با آزادی و دموکراسی بیان می کند.

16- در زمینه تعیین متعلق حق مالکیت دیدگاه ها و موارد متعددی موجود و متصور که به این ترتیب، تعیین شده اند: 1- حق طبیعی که متعلق به نژادی خاصی است (حق موروثی)، 2- حق الهی و منتسب بودن به خداوند و اولیاء منصوب وی. 3- حق طبقه برگزیده و متخصص (نظریه افلاطون). 4- حق عموم مردم (دموکراسی). 5- حق الهی- مردم (وضع قانون کلی، به شکل الهی و تعیین حاکم، به شکل مردمی).

17- حکومت یا فردی است یا گروهی و یا عمومی. پس حاکم یا فرد است یا گروه و یا جمع یعنی عامه. حکومت فردی، یا سلطنتی (البته مطلقه) و موروثی است و یا جمهوری و غیر موروثی. حکومت

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 519

گروهی لزوماً غیر موروثی است و حکومت عامه یا به صورت سلطنت مشروطه است و یا به صورت جمهوری مشروطه، مثل غالب کشورهای جمهوری که مجلس نیابت دارند.

18- از جمله ویژگی های سیاست دینی که متمایز کننده آن از سیاست های غیر دینی است وجود و برجستگی مواردی؛ چون، رعایت اصول اخلاقی؛ نظیر، عدالت و نجات مظلومان و ...، عدم انعطاف در مسائل اصولی، ارتباط عاطفی رهبر با مردم، ثبات رهبر، دموکرات بودن رهبر و ... می باشد چنانکه ا ین موارد درحکومت پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) به طور برجسته ای، عینیت داشتند.

19- طبع هدف دینی این است که مردم را به رعایت اصول اخلاقی در مقابل منافع شخصی مؤمن و معتقد کند، در مردم تعهد اخلاقی ایجاد کند. اما اگر بنا شود در خود سیاست دینی تعهد اخلاقی وجود نداشته باشد و از هر وسیله ای بخواهد استفاده کند نقض غرض می شود. در سیاستهای دنیایی آنقدرها تعهد اخلاقی ضرورت ندارد، یعنی عدم رعایت اصول اخلاقی با هدف آنها مناقض نیست، اما در سیاست دینی عدم رعایت تعهد اخلاقی مناقض است با طبیعت هدف دینی.

20- برای یک جامعه عدالت لازم است در دو مرحله: هم در مرحله قانون و تشریع و هم در مرحله اجرا.

21- رسول اکرم (ص) در عین این که در اصول شخصی و فردی و غیر اصولی، نرم و لین بود، در مسائل اصولی هیچ گونه انعطاف نمی پذیرفت.

22- از جمله مواد سیره رسول اکرم این بود که با اینکه زمینه استبداد برایش فراهم بود، دمکرات بود. رسول اکرم با مقامات معنوی و نفوذ بلامنازع که داشت، مشورت می کرد و در حقیقت به این وسیله گذشته از استفاده از آرای اصحاب به آنها شخصیت می داد و آنها را معتقد می کرد که شریک در امر هستند و از استبداد پرهیز می کرد و بالاتر این که از انتقاد ناراحت نمی شد.

23- سیاست دینی عبارت است از پاسداری معنویات و رعایت عدل به معنی واقعی.

24- یکی از علل شکست مذهب و پیدایش افکار و عقاید ضد خدا در اروپا نارسایی مفاهیم دینی از نظر حقوق سیاسی بود؛ نوعی ارتباط تصنعی میان اعتقاد به خدا و سلب حقوق سیاسی از مردم و تثبیت حکومتهای استبدادی از یک طرف و میان بی خدایی و دارای حقوق سیاسی شدن و حکومت دموکراسی داشتن از طرف دیگر برقرار شده بود.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 520

25- از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسئوولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول می سازد و افراد را ذی حق می کند و استیفای حقوق را یک وظیفه لازم شرعی معرفی می کند.

26- حق، متبادل است، هر کس از آن بهره مند شد مسئوولیتی در مقابل خواهد داشت.

27- قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان «امین» و «نگهبان» اجتماع می شناسد؛ حکومت عادلانه را نوعی امانت که به او سپرده شده است و باید ادا نماید تلقی می کند. برداشت ائمه دین و بالخصوص شخص امیرالمؤمنین علی (ع) عیناً همان چیزی است که از قرآن کریم استنباط می شود.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 521

منابع اصلی

1- مطهری، مرتضی، آینده انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

2- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 1، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

3- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 9، انتشارات صدرا، تهران، 1383.

4- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 10، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 522

منابع تکمیلی

الف- کتاب ها

1- اندیشه سیاسی شهید مطهری، نجف لک زایی، بوستان کتاب، 1381.

ب- مقالات

1- مردم سالاری دینی در اندیشه استاد مطهری، علی تاجدینی، بینش سبز، شماره 8، تیر 1381.

2- شهید مطهری و دموکراسی، به انگیزه شهادت استاد شهید مرتضی مطهری، محمد حسین کبیر، روزنامه صبح امروزاردیبهشت 1378، ص 6.

3- حاکمیت مردم، اندیشه های اجتماعی شهید مطهری، حمیدرضا جلایی پور، روزنامه بیان، اردیبهشت 79.

4- اسلام و جمهوریت، مرتضی وصالی، ناصر ح، روزنامه ابرار (30 و 29 دی 1378)، ص 6.

5- از نظر استاد مطهری، اسلامیت به هیچ وجه به جمهوریت منافات ندارد. گفتگو با دکتر مجتبی مطهری، روزنامه قدس، 12 اردیبهشت 1381.

6- مردمسالاری: مفهومی مطلق یا نسبی؟ مبانی مشروعیت و مقبولیت نظام اسلامی از نگاه شهید مطهری، شما، شماره 309، سال ششم، اردیبهشت 1382.

7- دین و ملیت، آسیب شناسی یک نقد [بررسی آرای مطهری ]، عصر ما. شماره 146، 22 دی 1378.

8- دیدگاه شهید مطهری درباره حقوق سیاسی، اجتماعی شهروندان، آزادی و مردمسالاری، روزنامه همشهری، 26 و 27 و 28 مهر 1379.

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم مردم سالاری دین بخش اول

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است