در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه پیام، شماره 88، حمید نگارش استادیار پژوهشکده تحقیقات اسلامی ؛


اندیشه های شهید مطهری باید مبنای دستیابی به نو آوری های علمی در عصره معارف دین مورد توجه قرار گیرد باید مبنا و روش ایشان در مصاف با افکار وارداتی مورد استفاده قرار گیرد.

مقام معظم رهبری

چکیده

روشمند بودن تفکر استاد مطهری را باید یکی از مهم ترین رازهای موفقیت علمی او دانست. تبیین ویژگی های روشمندی تفکر استاد، هم گوشه ای از رمز و راز موفقیت ایشان را بیان می کند و هم راه پیروی محققان و دانش پژوهان را از ایشان، هموارتر می نماید. این مقال می کوشد بعضی امز مهم ترین عناصر روشی در کلام پژوهی استاد را بیان نماید. بررسی موضوعات ذیل، محور عمدۀ این تحقیق می باشد:

موضوع محور یا مسئله محور بودن استاد در مطالعات کلامی، استفاده استاد از مبانی و موازین علمی و مبتنی بودن مسئله شناسی ایشان بر نظام جامع نگر، تاکید بر ضرورتهای دینی و اجتماعی در تشخیص مسائل کلامی، جایگاه آسیب شناسی در روش کلام پژوهی استاد، و سرانجام مهم ترین درس روش شناسی کلام استاد.

کلید واژه ها: روش شناسی، کلام، استاد مطهری، راز موفقیت.

مقدمه

در برهه هایی از تاریخ و هر از چند گاهی شخصیت هایی پیدا می شوند که در یک رشته یا حوزۀ علمی شهرۀ آفاق شده و زبانزد خاص و عام می گردند. این دانشمندان تنها در حوزۀ تخصص خود وارد میدان شده و به مصاف با سوالات رفته، در مناظرات علمی شرکت می کنند. در این میان فرزانگان و فرهیختگان دیگری هستند که با توجه به شایستگی ها و ظرفیت های وجودی خود، و نیز توانایی های خدادادی، در حوزه های گوناگون می گردند. در میان این شخصیت های بزرگ در آسمان فقاهت، کلام، تفسیر، رجال، فلسفه، منطق، تاریخ و ...نام استاد شهید مطهری از درخشش ویژه ای برخوردار می باشد، به گونه ای که امروز متفکران و خردورزان ما به نام این متکلم بزرگ در میان خود مباهات می کنند. آنها نیک می دانند عصر شکوفایی اسلام در طول تاریخ همواره وامدار حرکت این انسان های بزرگ بوده است.

استاد مطهری توانست با بصیرت دینی و شناخت عمیقی که از اسلام و مکاتب دیگر داشت ضمن تشریح آموزه های دینی، دفاع از آنها را در دستور کار خود قرار دهد. دغدغه آن یگانه دوران دفاع از دین بود؛ لذا با ژرف اندیشی و وسعت دید خود به عنوان دیده بانی بزرگ ضمن شناسایی شبهات و جواب آنها، اسلام را به دور از هر گونه پیرایش و آرایش به نسل مشتاق نشان داد. او که خود یک متکلّم بزرگ بود معتقد بود کار یک متکلم جمع آوری، فهم و تبیین گزاره های دینی و مذهبی و دفاع از آنها می باشد. او معتقد بود که کلام مانند فلسفه موضوع واحدی ندارد؛ زیرا موضوع مشخص داشتن برای علومی است که کلام همانند فلسفه موضوع واحدی ندارد؛ زیرا موضوع مشخص داشتن برای علومی است که مسائل آن علوم وحدت ذاتی دارند؛ اما علومی که مسائل آن وحدت اعبتاری دارند نمی توانند موضوع واحدی داشته باشند. بنابراین نظریه، علم کلام مجموعه مطالبی است که برای دفاع از حریم دین و اثبات دین و رد دیدگاه های مخالفان و معاندان به کار گرفته می شود. این مجموعه مطالب را از هر جا و از هر علمی می توان فراهم ساخت و بدین سان متکلم می تواند بر عرصه مسائل جامعه شناسی، روان شناختی، اخلاق، حقوق و مانند آن پای نهد و از آن لحاظ که با دین و دیانت پیوند می خورد بدانها نظر کند و اگر در این مسائل علیه دین نتایجی بر آمده است با روش و ابزار ویژه خویش آنها را بر رسد. استاد مطهری با این نگرش برای پاسخ گویی به شبهات به همه حوزه های مربوطه وارد می شد و ضمن اشراف کامل به آن حوزه ها پاسخ های قانع کنده را در اختیار مشتاقان قرار می داد. بی تردید توجه به روش های تفکر استاد در حوزه کلام می تواند راهگشای خوبی برای عملکرد محققان و دانش پژوهان باشد.

مسئله محوری

نگاهی اجمالی به آثار استاد مطهری نشان می دهد که ایشان در غالب آثار خود مسئله محور بودند. آشنایی با شرایط زمانی خود، و بهره برداری از علوم مختلف و برخورداری از استعداد قوی و خردورزی، مسئله یابی را برای ایشان آسان تر نموده بود.

وی در مقدمه کتاب عدل الهی می نویسد:

این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته مقاله یا کتاب نوشته ام تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را مورد هدف قرار داده ام حل مشکلات و پاسخ گویی به سوالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است.[1]

در مورد مسئله علل انحطاط مسلمین می نویسد:

این جانب درست به یاد ندارد که از چه وقت با مسئله علل انحطاط مسلمین آشنا شده است، ولی می تواند به طور یقین ادعا کند که متجاوز از بیست سال است که این مسئله نظر او را جلب کرده و کم و بیش در اطراف آن فکر می کرده و یا نوشته های دیگران را در این زمینه می خوانده است.[2]

توجه بیست ساله به یک مسئله ای همچون علل انحطاط مسلمین، نشان از مسئله یابی آگاهانه و محققانه ایشان است او به خوبی دریافته بود که پاسخ دقیق به مسائل آنگاه محقق خواهد شد که زوایای مسئله مورد نظر، کاملا شناسایی شده باشد. به عنوان مثال ایشان در پاسخ به این مسئله که آیا انسان، در آن واحد می تواند هم علم و هم دین داشته باشد، ضمن طرح ضرورت نیاز انسان به علم و دین بعد از بررسی همه جانبه، جدایی این دو مقوله را باعث بر هم خوردن تعادل اجتماعی عنوان می کند.

برای بشریت هیچ چیز گران تر و مشئوم تر از جدایی دین و دانش نیست. این جدایی تعادل اجتماعی بشری را از بین می برد. زمانی مردم گرایش های دینی خود را جدا از علم جستجو می کردند. این بیماری عمدۀ دنیای قدیم بود همچنان که بیماری عمدۀ دنیای جدید این است که عده ای در جستجوی علم منهای دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختی هایی که بشر امروز را تهدید می کند نا امنی از این است که علم را جدا از ایمان می خواهد. همای رحمت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقا پی ببرد که به هر دو اصل مقدس نیاز دارد بالی از دانش وبالی از ایمان.[3]

جامع نگری

به دلیل گستردگی و تنوع رشته های علوم امروز، آشنایی با تمام معراف و دانش های بشری امری مشکل به نظر می رسد، ولی در حوزۀ علوم انسانی عموما و علوم اسلامی خصوصا اگر شخص دارای تسلط در علوم مختلف باشد، در تجزیه و تحلیل مطالب دستی بازتر خواهد داشت و در دریافت و استنباط از میزان وسیع تری برخوردار خواهد بود. مرحوم استاد مطهری از این خصوصیت برخوردار بود او هم فیلسوف بود، هم متکلم، هم عارف بود و هم مفسر، هم محدّث بود و هم فقیه. وقتی تفیر می گفت قرآن را دریافته؛ آنگاه که دربارۀ حافظ سخن می گوید، انسان از تسلط او بر مبانی عرفان اسلامی تعجب می کند. آنگاه که پاورقی به روش رئالیسم می زند تسلط او بر فلسفه قدیم و جدید زبانزد خاص و عام می گردد و بالاخره آنگاه که به عنون یک نویسنده می نویسد قدرت قلم، انشای زیبا و روان، شیوایی و دقت و عمق ظرافت دیدش، چیرگی و توانایی نویسندگی او را نمایان می سازد.

باری آنچه در رویه استاد مطهری بود، انسجام و هماهنگی اجزاء اندیشه او با یکدیگر بود با این نگاه است که فلسفه، کلام، تفسیر، اقتصاد، فقه و سایر علوم دیگر با یکدیگر از هماهنگی خاصی برخوردار می شود و اسلام را به عنوان یک دین جامع که حلال مشکلات همه اعصار است می پذیرد و از عقل به عنوان حجت باطنی استمداد جسته تا در پرتو وحی به حقایق الهی برسد.[4] علاوه بر این جهت برخورداری از شخصیت علمی جامع الاطراف ابتدا می کوشید به دست آورد که آن مسئله به کدام علم و دانش متعلق است و مسائل تخصصی آن علم را بر عهدۀ متخصصان آن دانش می سپرد. به عنوان مثال برخی از نویسندگان در حل مسئله تعارض ظاهری علم و دین در آفرینش انسان به داوری و نفی و ابطال گزاف آمیز نظریه معارض یعنی تئوری تبدیل انواع می پردازند. استاد این هشدار روش سناختی را یاد آور می شود که بحث و تحقیق در این مسئله بر عهده علمای زیست شناسی است.[5]

نمی خواهیم مستقلا وارد بحث تکامل جانداران بشویم و مرتکب همان اشتباهی بشویم که دیگران شده... به هر حال بحث و تحقیق در این مسئله بر عهده علمای زیست شناسی است.

بنابراین رهیافت یک متکلمی همچون استاد مطهری روی آورد زیست شناسی نمی باشد؛ بلکه مسئله متکلم، تطبیق پذیری این نظریه با اصول فلسفی و کلامی خود می باشد. استاد در آغاز کتاب انسان و سرنوشت، تعلق مسئله به گسترۀ خاص از علوم را با علوم را با عنوان ردیف مسئله مورد توجه قرار می دهد و می نویسد:

مسائل علمی و فلسفی هر کدام ردیف خاصی دارند که از طریق موضوعات آن ها و یا از طریق هدف و نتیجه ای که از یاد گرفتن آن ها حاصل می شود تعیین می گردد. علت این که مسایل فلسفی در ردیف خاصی و مسایل ریاضی در ردیف دیگر و مسایل طبیعی در ردیف جداگانه قرار می گیرد وابستگی و ارتباط خاصی است که میان موضوعات هر دسته هم ردیف قرار دارد و یا لا اقل به واسطه هدف نظری و یا عملی مشترکی است که یاد گرفتن هر دسته از آن ها برای یاد گیرنده تامین می کند.[6]

بیان استاد در بردارندۀ نکات فراوانی است که به بعضی از آنها اشاره می شود. نکته اول در بیان استاد، ردیف، قریب به اصطلاح گونه در ترتیب و تعلق مسائل در روش شناسی است.

در این صورت مراد این است که از طریق تعلق مسئله به دانش خاص می توان به گونه شناسی آن نایل آ»د. نکته دیگر آن است که با چه ملاکی می توان گفت این مسئله خاص به کدام علم متعلق است؟ پاسخ ارسطویی به این سوال، موضوع علم است. استاد این پاسخ را بازسازی و تعمیم می دهد و با استفاده از روش مرحوم آخود خراسانی در «کفایة» معتقد است غایت و هدف در تشخیص گونه شناسی مسئله پرتو می افکند. بر این مبنا در مواجهه با مسایل باید پرسید هدف از حل مسئله چه می باشد؟ آیا اغراض کلامی دخالت دارد یا اغراض زیست شناختی و مانند آن. پرسش از هدف در واقع چرتوی برای فهم بهتر ساختار مسئله و ساختار مسئله نشانگر تعلق آن به علم خاص است. نکته سوم این که مسئله واحد می تواند حیثیات مختلف داشته باشد و برمبنای هر یک از آن ها به دانش معینی تعلق یابد.[7]

به بیانی دیگر، از منظر استاد مطهری همانند حکما تمایز علوم به موضوعات است و حتی ایشان وحدت مسائل علم کلام را وحدت اعتباری می داند و دربارۀ علم کلام به روش و غرض آن بیشتر نظر می کند تا در موضوع آن. لذا علم کلام مجموعه مطالبی در دفاع از حریم دین و اثبات آن در دیدگاه مخالفان است. استاد معتقد است وظیفه علم اخلاق، حقوق، فقه و ... تنها بیان دیدگاه های اخلاقی، حقوقی و فقهی است ولی دفاع از آنها در برابر شبهات به عهدۀ علم کلام می باشد به گونه ای که یک متکلم می تواند در مسائل جامعه شناسی، حقوق و... وارد شود و تنها از آن جهت که به دین ارتباط پیدا می کند رفع شبهه کند. تالیف کتاب هایی همانند مسئله حجاب، نظام حقوق زن در اسلام خدمات متقابل ایران و اسلام و ... در همین راستا معنی پیدا می کند.

جهت گیری مطالعاتی

ملاک مهم مرحوم مطهری در گزینش مسایل و جهت گیری مطالعات کلامی، ضرورت های دینی و اجتماعی است. دانستن این که مسئله عصر چه می باشد و ریشه و گوهرش کدام است، کار آسان و ساده ای نبود ولی مرحوم مطهری هوشمندی و تیز بینی دیدن مسائل را داشت و از برخورد با آنها نمی هراسید و از آنها استقبال می کرد. استاد در این دیدن با قدقت خود ضرورت های جامعه را یک اصل در بررسی های خود قرار داده بود و سخت به آن پای بند بود. این امر ناشی از شخصیت چند وجهی استاد بوده و به جهت آگاهی به زمان در شکال مسایل مهم اجتماعی کاملا موفق بود.

او بدرستی شرایط زمان خود را درک کرده بود و بسان یک دیده بان جبهه اعتقادی ضرورت ها را کاملا شناسایی می کرد، و در مرحله بعد برای پاسخ به آنها اقدام می نمود. او با هوشمندی تمام در صدد روشنگری بر می آمد و می کوشید تا زمینه درست اندیشی را در میان اصحاب علم و مردم  سامان بخشد. یک دیده بان نظامی، منطقه نفوذ دشمن، نقاط آسیب پذیر و مانند آن را زیر نظر می گیرد و راه را بر هر گونه نفوذ می بندد. در جبهه اعتقادی هم باید همین گونه باشد اگر دامن معرفت دینی به تحریف و برداشت های غلط آلوده شود، کار آمدی دین در معرض خطر قرار می گیرد. در تاریخ پر افتخار اسلام چهره های بزرگی هم چون علامه امینی ها، جمال الدین اسد آبادی ها و مطهری ها از جمله این مرزبان ها می باشند؛ لذا وقتی زمینه های تحریف و انحرافات فکری در جامعه را شناسایی می کرد، در صدد پاسخ گویی بر می آمد. به همین جهت می توان گفت که کتاب های ایشان نوعا بر اساس ضرورت های اجتماعی و دینی نوشته می شد. وقتی متوجه شد که نظریه ای تحقیر آمیز و تحریف شده و به نام اسلام نسبت به زن مطرح شده است، دست به کار شد و به دفاع از حقوق و جایگاه زنان در اسلام پرداخت. او در این رابطه می نویسد:

در اسالم نظریه تحقیر آمیزی نسبت به زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد و این که زن عنصر گناه است و از وجود زن شر  و وسوسه بر می خیزد و یا این که زن شیطان کوچک است خلاف متون دینی ماست.[8]

آری استاد مطهری حضور اجتماعی داشت. تعهد ها وتکلیف ها را خوب می شناخت و در  پی انجام دادن تکلیف بود و از سختی و دشتواری آنها نمی هراسید. احساس مسئولیت او را وا می داشت تا مانند یک برجبان مراقب به همه سوی جامعه نظر بیفکند و نابسامانیهای فرهنگی و اجتماعی جامعه را تا آن جا که در آن روزگار در امکان او بود به سامان آورد. او از نوشتن حواشی بر کتاب «روش رئالیسم» و نوشتن مقاله «کتابسوزی در ایران و صر» و رساله «مسئله حجاب» گرفته تا دفاع از تحریف مقاصد عرفانی در شعر فارسی یا مقاله نویسی برای مجله زن روز آن روز تا پاسخ گویی به فیلم خائنانه و مرموز و مبتنی بر کذب و تزویر «محلل»، در همه جا و همه جا از روی اعتقاد و مسئولیت و درک وظیفه و اقدام به وظیفه قلم می زد و کار می کرد و حضور داشت. مگر نه این است که عالم دینی راستین و آگاه، مرزبان روحی جامعه و پاسدار اعتقادات جامعه است؟ و مگر برای مرزبان مسئول فرق می کند که تانکی مجهز حمله کند یا بچه ای تیری بیندازد؟ در هر مورد وظیفه دفاع است انسانی که می نشیند و مطالب علمی را بررسی می کند بر حسب قاعده نباید ملتفت شود فیلمی ضد اسلامی، ضد اخلاقی، دروغ و مرموز به نام محلل به دست تهیه کننده ای... ساخته شه و به نمایش درآمده است تا پاسخ دهد. امام مطهری بیدار بود. متوجه بود. مسئول بود زندگی و مردم را می دید و می شناخت. از بیرون حزوه که مقصد اصلی حفظ آن است، نیز آگاه بود؛ و نه تنها درس خارج خوانده بود که خارج درس هم خوانده بود و این بیداری و دیده بانی و دیده وری او را به خروش وا می داشت و به اقدام.[9]

آسیب شناسی

مهم ترین درس روش شناختی که از آثار استاد مطهری می توان اخذ کرد، آسیب شناسی مسایل کلامی است. آسیب پذیری مسئله صور گوناگونی دارد؛ گاهی فرد به دلیل اغراض پنهان مسئله را به صورت نادرست مطرح می کند تا موجب مغالطه و خطای دیگران شود. از نظر استاد ماتریالیست ها این چنین اند.[10] آن ها سعی می کنند مسایل را به صورت مبهم و نادرست به گونه ای طرح کنند که مسئله پنهانی، پاسخ خود را القا کند بدون آن که پاسخ مورد بررسی قرار گیرد. اما در غالب موارد مسئله، ناهشیارانه آسیب پذیر می گردد. مواضع آسیب پذیری را باید شناخت و روش کشف و رفع آن را دانست. یکی از مواضع آسیب پذیری مسئله نادرست بودن آن است . استاد با تحلیل از پژوهش های فلسفی الحاد آمیز در غرب را تبیین می کند. منشا خطای اشخاصی چون راسل در پرسش از علت وجود خدا همین آسیب پذیری مسئله یاد شده است.

سؤال از این که چرا علت نخستین، علت نخستین شد که در فلسفه غرب یک سوال بلا جواب تلقی شده است؛ سوالی است بی معنی (زیرا) علت نخسیت، موجودیتش عین حقیقت و عین دانش است و هم علت نخستین بودنش عین ذاتش است و در هر دو حیثیت بی نیاز از علت است.

آنگاه برای تقریب به ذهن، مثالی می آورد و می نویسد:

این پرسش درست مثل این است که بگوییم چرا عدد یک یک شد و عدد دو نشد؟[11]

روش استاد در این آسیب شناسی استفاده از آزمون معنا داری است. در مواجهه با مسائل کلامی باید پرسید: آیا این مسئله معنای محصلی دارد؟

یکی دیگر از رایج ترین موارد آسیب پذیری مسئله، خطای ایهام منع جمع در مسئله است در مطالعات کلامی رواج این خطا بیش تر و دامنه تخریب آن افزون تر است. مسایل کلامی هم چون دنیا یا آخرت کدام هدف انبیاء؟ علم یا دین، دین یا توسعه، دین یا آزادی، به لحاظ ساختار در معرض چنین آسیبی قرار دارند. استاد مطهری برای کشف این آسیب از آزمون «آیا این دو امر واقعا ناسازگارند؟» استفاده می کند. استاد در تحلیل مسئله جبر و اختیار، سوال خدا فاعل افعال ماست یا خود ما؟ را بر خطای ایهام منع جمع استوار می داند و می نویسد:

میان خالق و مخلوق تقسم کار غلط است همه چیز در عین این که فعل و فاعل و سبب نزدیک خود است. فعل خداوند هم هست.[12]

نزاع تاریخی اشاعره و معتزله را نیز مبتنی بر مسئله غلط طرح شدۀ عدل یا توحید می نامد[13] و سر غلط بودن آن را ایهام منع جمع اعلام می کند.[14]

مرحوم استاد مطهری معتقد بود طرز تفکر مسلمانان در عصر حاضر درباره اسلام آسیب دیده است و ریشه های این آسیب را در سوابق و گذشته تاریخ مسلمانان جستجو می کرد و معتقد بود که چه بسا ریشه های این آسیب از زمان های دور باشد.[15]

ایشان در این رابطه به مفهوم توکل اشاره کرده می فرماید:

توکل یک مفهوم اخلاقی تربیتی اسلامی است. یعنی اسلام می خواهد مردم مسلمان متوکل بر خدا باشند. اگر توکل را در قرآن مطالعه کنید می بینید که مفهوم توکل یک مفهوم زنده و حماسی است. یعنی هر جا که قرآن می خواهد بشر را وادار به عمل کند و ترس ها را از انسان بگیرد می گوید نترس و توکل به خدا کن... ولی این مفهوم در میان تفکر امروز مسلمین یک مفهوم مرده است. وقتی می خواهیم ساکن بشویم و جنبش نداشته باشیم وقتی می خواهیم وظیفه را از خودمان دور کنیم و آن را پشت سر بیندازیم آن وقت به توکل می چسبیم.[16]

یکی دیگر از مفاهمیم مورد آسیب از دید ایشان مفهوم زهد است این که امروز عده ای برداشت منفی می کنند و تصور می کنند زهد یعنی گوشه عزلت اختیار نمودن، به خیال این که از این راه زودتر به اخرت برسد بسیار غلط می باشد. این تصور مرده ای از زهد می باشد.

آن کس که زاهد است برای این است که می خواهد ایثار کند آن کس که زهد می ورزد برای این است که می خواهد همدردی کرده باشد. آن کس که زهد می ورزد برای این است که می خواهد، روح انسانیتش آزاد باشد و بتواند با خدای خودش مناجات کند. آیا چنین زهدی انسان را زنده تر می کند یا مرده تر. البته زنده تر می کند زهد علی (ع) بر همین اساس ها بود.

علی (ع) زاهد بود و به حکم این که زاهد بود شجاع بود او زاهدی بود که در عین این که زاهد بود رهبر اجتماع خودش بود.[17]

ایشان راه حل این آسیب را ضمن توجه به ریشه های تاریخی، تجدید نظر در اصلاح بینش ها ذکر کرده می نویسد:

ما باید طرز تفکر و طرز بینش خودمان را دربارۀ اسلام اصلاح کنیم. آن عینکی که ما به چشم زده ایم و با آن اسلام را می بینیم عینک نادرستی است پس عینک و زاویه خودمان را اصلاح کنیم.[18]

دغدغه اثر بخشی

برخوردای از انگیزه درونی و اخلاص باعث شد تا استاد در انتخاب مسایل و موضوعات برای پژوهش و سخنرانی، برخورداری منفعلانه نداشته باشد؛ و صرفا نیازهای عینی و معضلات آیندۀ جامعه اسلامی را فعالانه و با ابتکار و خلاقیت مورد پژوهش قرار دهد.

انگیزۀ وی در آفرینش داستان راستا بر همین امر استوار است و پرداختن به مسایل کلامی به ویژه مسایل نوین کلامی را این نگرش خبر می دهد. در مقدمه عدل الهی با نقد کارنامه انتشارات مذهبی در ترازوی کار آمدی به دغدغه اثر بخشی خود در پرداختن به ضروری ترین و مهم ترین مسایل و رعایت اصل الاهم فالاهم اشاره می کند و می فرماید:

همچنان که در برخی از نوشته هایم یاد آور شده ام، انتشارات مذهبی ما از نظر نظم وضع نامطلوبی دارد. بگذریم از آثار و نوشته هایی که اساسا مضر است، آثار و نوشته های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نمی باشد یعنی بر اساس محاسبه احتیاجات و درجه بندی ضرورت ها صورت نگرفته است.[19]

استاد نکته مهمی را یاد آور شده اند و آن این که دغدغه اثر بخشی سبب می شود محقق بدون ارزیابی پیشین و برآورد قبلی به پژوهش نپردازد. ارزیابی پیشین که به تعبیر ایشان فنون مختلفی دارد، مهم ترین شرط بهره وری تحقیق می باشد.

این بنده هرگز مدعی نیست موضوعاتی که خودش انتخاب کرده است لازم ترین موضوعات بوده است. تنها چیزی که ادعا دارد این است که بر حسب تشخیص خودش از این اصل تجاوز نکرده که تا حدی که برایش مقدور است در مسایل اسلامی عقده گشایی کند... و در این جهت الاهم فالاهم را لااقل به تشخیص خود رعایت کرده است.[20]

تفکر فلسفی و عقلی

به جرأت می توان اظهار نمود که مرحوم استاد مطهری قبل از آنکه یک متکلم، فقیه یا مفسر باشد یک فیلسوف بود و در تفکر وی پیش از همه دانش ها روش فلسفی وی درخشش ویژه ای داشت. به عبارت دیگر در هر علمی که وارد می شد، زیر بنای فلسفی داشت و از همین دید به عنوان اصل مسلم غیر قابل تردید که ریشه همه علوم است به مسائل می پرداخت. او از فلسفه و روش تفکر فلسفی بشدت دفاع می کرد و نقادی نسبت به فلسفه را ناشی از عدم درک مفاهیم فلسفی می دانست. او بر این سخن اصرار می ورزید که بسیاری از موضوعات در حوزۀ کلام و مانند آن حقیقت روح، اثبات واجب الوجود ربط حادث با قدیم از راه فلسفه آسانتر اثبات می گردد. متد فلسفی وی فلسفه متعالیه ملا صدرا بود که آن را به طور مستوفی از محضر امام آ»وخته بود و از ملا صدرا و فلسفه وی دفاع می کرد. آخرین استاد فلسفه وی مرحوم علامه طباطبایی بود که از شخصیت علمی، فلسفی و عرفانی آن بزرگوار درسها فرا گرفته بود. استاد مطهری به همان اندازه که در فلسفه اسلامی اشراف داشت با کمک اهل فن و با استفاده از منابع عربی و فارسی در فلسفه مادی و مکتب مادی اطلاعات فراوانی کسب کرد و در رد آن ققلم زد. نوشته های وی و استادش علامه طباطبایی در مقابله با ماتریالیسم دیالکتیک در ایران و شاید در جهان اسلام در بالاترین سطح علمی قرار دارد. در این آثار گرانسنگ، استاد مطهری بر مبنای فلسفه اسلامی به جنگ فلسفه مادی رفته و کوشیده است اصول فلسفه مادی را با چیرگی تمام زیر سئوال ببرد. ایشان در این رابطه می نویسد:

این میل را همیشه در خود احساس می کردم که با منطق و اندیشه مادیین از نزدیک آشنا گردم و آراء و عقائد آنها را در کتب خودشان بخوانم... کتاب های دکتر آرانی را هر چه می یافتم به دقت می خواندم و یادداشت بر می داشتم و به کتب مختلف مراجعه می کردم. بعضی از کتب ارانی را آنقدر خوانده بودم که جمله ها در ذهنم نقش بسته بود. در سال 29 یا 30 بود که کتاب اصول مقدماتی فلسفه ژرژ پولیستر استاد دانشکده پاریس به دستم رسید؛ برای این که مطالب کتاب در حافظه ام بماند همه مطالب را خلاصه کردم و نوشتم... در همان سال که هنوز در قم بودم برای من مسلم و قطعی شد که فلسفه مادی واقعا فلسفه نیست و هر فردی که عمیقا فلسفه الهی را درک کند و بفهمد تمام تفکرات و اندیشه های مادی را نقش بر آب می بیند و تا امروز که 26 سال از آن تاریخ می گذرد در همه این مدت ازمطالعه این دو فلسفه فراغ نبوده ام و روز به روز آن عقیده ام تأیید شده که فلسفه مادی فلسفه کسی است که فلسفه نمی داند. از همان اوایل که به مطالعه این دو فلسفه پرداختم سعیم این بود که وجوه اختلاف این دو فلسفه را عمیقا و دقیقا درک کنم. آنچه فهمیدم این بود که نقطه اصلی اختلاف نظر، دائرۀ وجود و واقعیت است. مادی واقعیت و وجود را در انحصار آنچه مادی است، یعنی در انحصار آنچه جسم و جسمانی است (می داند) در انحصار آنچه محدود و نسبی است می داند و به واقعیتی وراء این واقعیت قائل نمی باشد امام الهی واقعیت و وجود را در انحصار این امور نمی داند. این امور را بخشی از واقعیت می شمارد نه تمام واقعیت. الهی بر خلاف مادی به واقعیات غیر مادی و نامحسوس و ثابت و جاودانه ایمان دارد.[21]

نتیجه گیری

استاد مطهری در پاسخ گویی به مسایل کلامی در مقایسه با معاصران خود بالاترین موفقیت ها را کسب کرد. شخصیتی بود که آثارش بدون استثنا مورد تایید امام خمینی (ره) قرار گرفت. متفکری بود که رهبر انقلاب او را دیده بان جبهه اعتقادی خواند. و این ها همه حکایت از کار آمدی روش شناختی استاد در تفکر کلامی او دارد. وی در مواجهه با معضلات کلامی سعی کرد مشکلات کلامی را با فنون گوناگون به مسایل تبدیل کند و پس از صورت بندی دقیق مسئله در جست و جوی نظریه ای استوار بر مبانی، به پاسخ بیندیشد ایشان در مواجهه با آراء از انصاف علمی و سعه صدر قابل تحسین بر خوردار بود. اعراض از تسلیم جاهلانه و افکار مغرضانه وروی آوردن به نقادی مسبوق به فهم دیگاه ها، پرهیز از عصر گرایی روش شناختی و اقبال به دانش های گوناگون از عوامل مهم روشمندی موفق استاد در تفکر کلامی است.

پی نوشتها:



[1] . مجموعه آثار، ج 1، استاد مطهری، ص 38، نشر صدرا، 1368.

[2] . مجموعه آثار، ج 1، ص 346، نشر صدرا.

[3] . امدادهای غیبی، ص 98، مرتضی مطهری، نشر صدرا.

[4] . ر. ک: رمز موفقیت استاد مطهری، حمید نگارش، ولی عصر(ع)، ص 178.

[5] . مجموعه آثار، ج 1، ص 345.

[6] . مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج 13، ص 64، 1374.

[7] . ر. ک: استاد مطهری و کلام جدید، احد فرامرز قراملکی، نشر پژوهشگاه، فرهنگ و اندیشه اسلامی، سال 83، ص 105.

[8] . نظام حقوق زن در اسلام، ص 116.

[9] . ر.م. حوزه، شماره اول سال 16، مقالۀ آفاق فکری برونحوزه ای شهید مطهری، محمد رضا حکیمی.

[10] . مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج 1 ، ص 443.

[11] . مجموعه آثار، ج 1 ، ص 511.

[12] . مجموعه آثار، ج 1، ص 418.

[13] . همان، ص 50 – 48.

[14] . استاد مطهری و کلام جدید، احد فرامرز قراملکی، ص 102.

[15] . حق و باطل، مرتضی مطهری، ص 94 ، نشر صدرا، آذر 76.

[16] . حق و باطل، مرتضی مطهری، ص 124.

[17] . حق و باطل، ص 174.

[18] . همان، ص 136.

[19] . مجموعه آثار، ج 1 ، ص 38.

[20] . مجموعه آثار ، ج 1 ، ص 39.

[21] . علل گرایش به مادیگری، استاد مطهری، ص 11 – 9، نشر صدرا، بی تا.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است