ادامه حدیث
صدوق قدس سره در كتاب مزبور مى گويد: «تا اينجا روايت ابى القاسم بن منيع، از اسماعيل بن محمد بن جعفر بن محمد بود و از اين پس تا آخر، روايت عبدالرحمن است».
امام حسن عليه السلام مى فرمايد: «مدتى اين مطالب را از حسين عليه السلام كتمان مى كردم، پس از آنكه برايش نقل كردم، ديدم در اين قسمت بر من سبقت جسته است. از وى پرسيدم:
تو از كه شنيدى؟ گفت: من از پدرم على عليه السلام از وضع داخلى و خارجى رسول خدا صلى الله عليه و آله و همچنين از چگونگى مجلس، و از شكل و شمايل آن حضرت پرسيدم. پس چيزى از آن فروگذار نكرد و همه را برايم بيان فرمود.
حسين عليه السلام گفت: از پدرم از وضع داخلى رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال كردم، فرمود:
به منزل رفتنش به اختيار خود بود. و چون به منزل تشريف مى برد، اوقات خويش را به سه بخش قسمت مى كرد: قسمتى را براى عبادت خدا و قسمتى براى اهل بيت خود و جزئى را به خود اختصاص مى داد. و آن جزئى را كه مربوط به خودش بود، به صادركردن دستورهاى لازم به خواص اصحاب و تكليف نمودن آنان براى رسيدگى به كارهاى عمومى مردم صرف مى كرد و از آن قسمت چيزى را به كارهاى شخصى خود اختصاص نمى داد.
از جمله روش آنجناب اين بود كه اهل فضل را هميشه مى پذيرفت و هركس را به مقدار فضيلتى كه در دين داشت، احترام مى كرد. بعضى را يك حاجت و بعضى را دو حاجت و بعضى را بيشتر. رسول خدا صلى الله عليه و آله به احتياجات آنان رسيدگى مى كرد و ايشان را سرگرم اصلاح نواقصشان مى كرد و از ايشان درباره امت پرسش نموده، مطالب لازم را بيان مى كرد و مى فرمود: بايد حاضران به غايبان برسانند. حاجت كسانى را كه به من دسترسى ندارند، به من ابلاغ كنيد و بدانيد كه هركس حاجت اشخاص ناتوان را نزد سلطان برد، خدا قدمهاى او را در روز قيامت ثابت و استوار سازد. در مجلس آن جناب غير اين گونه مطالب ذكر نمى شد و از كسى غير آن را نمى پذيرفت. آنان براى درك فيض و طلب علم شرفياب حضورش مى شدند و بى اينكه چيزى بچشند، متفرق نمى شدند و چون برمى گشتند، رهنمايانى بودند.
و از پدرم اميرمؤمنان عليه السلام از سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله در خارج از منزل پرسيدم، فرمود:
رسول خدا صلى الله عليه و آله زبان خود را از سخنان غير لازم بازمى داشت و با مردم انس مى گرفت و آنان را از خود دور نمى كرد، بزرگ هر قومى را گرامى مى داشت و او را بر قومش حاكم مى نمود، هميشه از مردم برحذر بود، و خود را مى پاييد، بدون آنكه صورت از آنان بپيچد و بدخلقى كند. از اصحاب خود تفقد مى نمود و از مردم، حال مردم را مى پرسيد. هر كار نيكى را تحسين و تقويت مىكرد و هر كار زشتى را تقبيح كرده، كوچك مىشمرد. در همه امور ميانهرو بود، گاهى تفريط و گاهى افراط نمى كرد. از كار مردم غفلت نمى نمود تا مبادا آنان منحرف شوند. درباره حق كوتاهى نداشت و از آن هم تجاوز نمى كرد. اطرافيان آن حضرت نيكان مردم بودند و برترين آنان نزدش، كسانى بودند كه مردم را بيشتر نصيحت كنند و بزرگترينشان كسانى بودند كه درباره برادران دينى بيشتر مواسات و خيرخواهى داشته باشد.
حسين عليه السلام گفت: از پدرم از وضع جلسه رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم، فرمود:
در هيچ مجلسى نمى نشست و برنمى خاست مگر به ياد خدا. و در مجالس، جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى كرد. مخصوصاً از اين كار نهى مى فرمود و وقتى به جمعيتى مى پيوست، هرجا كه خالى بود، مى نشست و به اصحاب خود نيز دستور مى داد كه چنان كنند. و حق هر يك از اهل مجلس را ادا مى كرد و كسى از آنان احساس نمى كرد كه ديگرى پيش آن حضرت، محترمتر از خود است. آن حضرت با هر كس كه مى نشست، به قدرى صبر مى كرد تا خود آن شخص برخيزد. هر كس حاجتى از او مى طلبيد، يا به حاجت خود مى رسيد و يا با بيان شيرينِ آن حضرت قانع مى شد.
خُويش به قدرى نرم بود كه مردم او را براى خود چون پدرى مهربان مى دانستند و همه نزد او از حق مساوى برخوردار بودند. مجلس، مجلسِ حلم، حيا، صداقت و امانت بود و در آن آوازها بلند نمى شد و حرمت مردم هتك نمى شد. اگر از كسى لغزشى سرمیزد، جاى ديگر گفته نمى شد. اهل مجلس همه با هم عادلانه رفتار مى كردند و رفتارشان با يكديگر، چون دوستىِ پرهيزگاران بود و به هم تواضع مى نمودند؛ بزرگسالان را احترام مى كردند و به كوچكترها مهربان بودند، محتاجان را بر خود مقدم مى داشتند و غريبان را نگهدارى مى كردند.
سپس پرسيدم: روش رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره همنشينان خود چطور بود؟ فرمود:
دائماً خوشرو، خوشخوى و نرم بود. خشن و درشتخو و سبكسر و فحاش و عيبجو نبود، كسى را زياد مدح نمى كرد و از چيزى كه به آن رغبت و ميل نداشت، غفلت مى ورزيد؛ به طورى كه مردم از او، نه مأيوس مى شدند و نه نااميد. همانا خود را از سه چيز دور مى داشت: جدال، پرحرفى و گفتن مطالب بى فايده. و نسبت به مردم نيز از سه چيز پرهيز مى كرد، هرگز كسى را سرزنش نمى كرد و از او عيب نمى گرفت، لغزش و عيبهاى مردم را جست وجو نمى كرد و سخن نمى گفت، مگر در جايى كه اميد ثواب در آن مىداشت. هنگام تكلم چنان حاضران را به خود جذب مىكرد كه از احدى صداى نفس كشيدن شنيده نمى شد، و چون ساكت مى گشت، آنان سخن مى گفتند. در حضور آن جناب روى مطلبى نزاع نمى كردند، اگر كسى با ايشان صحبت مى كرد، همه ساكت مى شدند تا سخنش پايان يابد و تكلمشان در محضر آن جناب، به نوبت بود. اهل مجلس از چيزى كه به خنده مى افتادند، وى نيز مىخنديد و از آنچه تعجب مى كردند، تعجب مى كرد. بر اسائه ادب شخص غريب در پرسش و گفتار صبر مى كرد، تا جايى كه اصحاب در صدد جلب شخص مزاحم برمى آمدند. مى گفت وقتى صاحبان حاجت را ديديد آنان را كمك و معاونت كنيد. هرگز ثناى كسى را نمى پذيرفت، مگر اينكه ثنايش به عنوان تشكر از آن حضرت باشد. و كلام احدى را نمى بريد، مگر آنكه از حد مشروع تجاوز كند كه در آن صورت با نهى و يا برخاستن، كلام او را قطع مى نمود.
امام حسين عليه السلام فرمود: سپس، از سكوت رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم. پدرم فرمود:
سكوت آن جناب بر چهار چيز بود: حلم، حذر، تقدير و تفكر. سكوتش در تقدير و اندازه گيرى براى آن بود كه همه مردم را به يك چشم ببيند و به گفتار همه به يك نحو گوش دهد. اما سكوتش در تفكر، آن بود كه در چيزهاى باقى و فناپذير فكر مى كرد. سكوتش در حلم، صبر و بردبارى بود كه داشت. بهطورى كه خشمناك نمى شد و از چيزى متنفر نمى گشت. سكوتش در حذر، در چهار مورد بود؛ به كارهاى نيك چنگ مىزد، تا ديگران به آن حضرت اقتدا كنند، از كارهاى زشت دورى مى كرد تا مردم از آن پرهيز نمايند، در انتخاب رأى صحيح براى اصلاح كارهاى امت، جديت مى نمود و به آنچه خير دنيا و آخرت در آن بود، قيام مى كرد.
منبع : علامه محمد حسین طباطبایی ، سنن النبي، ص: 61 به بعد ؛ استاد مرتضی مطهری در مجموعه آثار ج16، ص: 85 کتاب سیری در سیره نبوی ؛ به بخش هایی از این روایت شریف اشاره نموده اند .