در
بازدید : 265878      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
Expand خانوادهخانواده
دوران تحصـیـل
Expand اساتید اساتید
مبارزات و فعالیت های سیاسی
دوستان و یاران
رهبری و شهید مطهری
Expand ویژگی ها ی برجسته اخلاقی ویژگی ها ی برجسته اخلاقی
خاطرات رهبری
Expand خاطرات یاران خاطرات یاران
Expand رهبری از منظر بزرگان رهبری از منظر بزرگان
Expand دیدگاه ها  دیدگاه ها
Expand جملات برگزیده جملات برگزیده
تالیفات و فعالیت های علمی
سوالاتی در رابطه با آیت الله خامنه ای
معرفی سایت ها و نرم افزارهای مربوط
 

 

بخش اول

سخن در اینكه آیا احكام ذمیان درباره صائبان جاری است یا خیر؟ نیاز به كاوشی افزون در ادله و نیز كندوكاوی اساسی در شناخت موضوع دارد زیرا تردید در حكم فقهی «صابئان »، از ناشناختگی وضعیت ایشان و مجهول بودن حقیقت آیین و باورهایشان نشات می گیرد. از این رو، بایسته می نماید كه در آغاز، سخنانی از بزرگان در مورد ایشان یاد شود.

 

دیدگاه فقیهان

1. شیخ مفید گوید: «و قد اختلف فقهاء العامه فی الصابئین و من ضارعهم فی الكفر سوی من ذكرناه من الثلاثة الاصناف، فقال مالك بن انس و الاوزاعی: كل دین بعد دین الاسلام سوی الیهودیه و النصرانیه فهو مجوسیة و حكم اهله حكم المجوس.» فقیهان اهل سنت در مورد صابئان و همانندان ایشان در كفر، هم اندیش نیستند - البته در غیر سه گروه مسیحیان، یهودیان و زردشتیان - مالك بن انس و اوزاعی گویند: هر آیین بجز آیین مسلمانی - و غیر از یهودیگری و نصرانیگری - مجوسی بشمار آید و پیروان آن در حكم مجوسی هستند. شیخ مفید، در همسانی این گروهها با مجوسیان، به یادكرد دیگر سخنان فقیهان اهل سنت می پردازد و سپس اظهار می دارد: «فاما نحن فلانتجاوز بایجاب الجزیه الی غیر من عددناه لسنة رسول الله(ص) فیهم و التوقیف الوارد عنه فی احكامهم.» ما در وجوب جزیه، از گروههای یاد شده [مسیحیان، یهودیان، زردشتیان] پا فراتر نمی نهیم زیرا سنت پیامبر(ص) در گرفتن جزیه، فقط در مورد ایشان است و ما در احكام فقهی كه از پیامبر درباره آنان وارد شده، به توقیف: [پاسداشت مرز موضوعات] فرمان داریم. سپس شیخ مفید، سخن فقیهان یاد شده را در همسانی حكم فقهی صابئان با مجوسیان، بعید می شمرد و چنین می گوید: «فلو خلینا و القیاس لكانت المانویه و المزدقیه و الدیصانیه عندی بالمجوسیه اولی من الصابئین لانهم یذهبون فی اصولهم مذاهب تقارب المجوسیه و تكاد تختلط بها.»

 

اگر ما به «قیاس » هم وانهاده شویم، در دیدگاه من مانویان، مزدكیان و دیصائیان به مجوسیان نزدیكترند تا صابئان. زیرا در باورهای بنیادین، گروههای نخست به مجوسیان نزدیكترند و چه بسا درهم می آمیزند. شیخ مفید، در ادامه نوشتار، از برخی كیشهای مهجور یاد می كند و نزدیكی آن را با مسیحیت و یا باورهای مشركان عرب باز می گوید و سپس می نویسد: «فاما الصابئون فمنفردون بمذاهبهم ممن عددناه لان جمهورهم یوحد الصانع فی الازل و منهم من یجعل معه هیولی فی القدم، صنع منها العالم فكانت عندهم الاصل و یعتقدون فی الفلك و ما فیه الحیاة و النطق و انه المدبر لما فی هذا العالم و الدال علیه و عظموا الكواكب و عبدوها من دون الله عز و جل و سماها بعضهم ملائكه و جعلها بعضهم آلهة و بنوالها بیوتا للعبادات و هولاء علی طریق القیاس الی مشركی العرب و عباد الاوثان اقرب من المجوس لانهم وجهوا عبادتهم الی غیرالله سبحانه فی التحقیق و علی القصد و الضمیر و سموا من عداه من خلقه باسمائه جل عما یقول المبطلون.» اما صابئین در آیین خود، از شمار مذاهب یاد شده متمایزند زیرا بیشتر ایشان به توحید ازلی آفریدگار جهان معتقدند. اما برخی از آنان، «هیولی » [= ماده نخستین] را چونان خداوند، قدیم می دانند و جهان را پدید آمده از آن می شمرند و در نزد ایشان، هیولی مبدا نخست جهان است. ایشان معتقدند كه فلك و موجودات آن، از حیات و توانایی نطق برخوردارند و اینكه فلك، تدبیر و راهنمایی گیتی را بر عهده دارد. هم چنین ایشان، ستارگان را بزرگ می دارند و آن را پرستش می كنند. برخی از آنان، ستارگان را فرشتگان و برخی خدایگان می دانند و برای آنان، معابدی بنا می نهند. از این رو، صابئان به مشركان عرب و پرستشگران بت، نزدیكترند تا به مجوسیان زیرا ایشان غیر خداوند را پرستش می كنند. هم در درون و هم در رفتار برون و آفریده خداوند را به نامها و صفات ویژه او می ستایند و براستی خداوند از آنچه یاوه گویان می گویند، فراتر است.

 

شیخ مفید، در این بررسی شیوه ی یك فقیه متكلم را پیمود و سخن مخالفان ناهم اندیشان را در اینكه «صابئی » از ذمیان است، به نقد سپرد و آن را با خدشه در همگونی مقیس [= صابئی] و مقیس علیه [= مجوسی] باطل ساخت. سخن ایشان، بسیار نیك و استوار است، اما بدان شرط كه باورهایی را كه به «صابئان » نسبت داد، براستی عقاید پذیرفته ایشان باشد و همان بنیاد آیین و كیش آنان را سازمان بخشد. در این زمینه در ادامه گفتار سخن خواهیم گفت.

 

2. شیخ طوسی، در «الخلاف » گوید: «الصابئه لایؤخذ منهم الجزیه و لایقرون علی دینهم و به قال ابوسعید الاصطخری و قال باقی الفقها: انه یؤخذ منهم الجزیه، دلیلنا اجماع الفرقه و اخبارهم و ایضا: قوله تعالی: فاقتلوا المشركین و «فاذا لقیتم الذین كفروا» و لم یامر باخذ الجزیه منهم و ایضا قوله تعالی: «قاتلوا الذین لایؤمنون » فشرط فی اخذ الجزیه ان یكونوا من اهل الكتاب و هؤلاء لیسوا من اهل الكتاب.» از صابئان، جزیه گرفته نمی شود و آنان در آیین خویش، آزاد وانهاده نمی شوند. [از فقیهان اهل سنت] ابوسعید اصطخری، با این دیدگاه همرای است. اما دیگر فقیهان آنان گویند: از ایشان جزیه گرفته می شود. دلیل ما، اجماع امامیان و روایات ایشان است. هم چنین خداوند گوید: مشركان را بكشید... و نیز گوید: بهنگام برخورد با كافران... در این آیات، به جزیه فرمان نداده است. هم چنین خداوند فرمود: با كسانی كه ایمان ندارند، كارزار كنید. .. بنا بر این، خداوند در جزیه، قید «اهل كتاب » را قرارداد و صابئان در شمار اهل كتاب نیستند. استدلال شیخ طوسی به دو آیه نخست و سپس افزودن این نكته كه خداوند به گرفتن جزیه از ایشان فرمان نداد، بنیادسازی قاعده ای فراگیر در برخورد با كافران است و خلاصه آن چنین است: رهاورد دو آیه این است كه با كافران باید جنگید مگر آنانكه به اخذ جزیه از آنان، فرمان داده شده باشد و درباره صابئان، چنان دستوری نیامده است.

 

و اما استناد ایشان به آیه ی جزیه، بر دو مقدمه استوار است:

 

نكته ی نخست:

 از آیه استفاده می شود كه از غیر اهل كتاب نمی توان جزیه گرفت. این مقدمه را از آیه، هر چند به انضمام روایت عبدالكریم هاشمی، می توان استفاده كرد.

 

نكته دوم:

 صابئان در شمار «اهل كتاب » نیستند یا دست كم این نكته، ثابت نیست. در مورد نكته اخیر، در ادامه ی سخن، دیدگاه خویش را خواهیم گفت. 3. طیربسی، در تفسیر آیه ی «ان الذین آمنوا... و الصابئین » پس از یاد كرد سخنان فقیهان و لغت شناسان درباره معنای «صابئین » و باورهای ایشان گوید: «و الفقهاء باجمعهم یجیزون اخذ الجزیة منهم و عندنا لایجوز ذلك لانهم لیسوا باهل كتاب.» تمامی فقیهان اهل سنت، گرفتن جزیه از ایشان را روا می دانند. اما فقیهان امامیه، جائز نمی شمرند زیرا صابئان در شمار اهل كتاب نیستند. استدلال طبرسی، همگون با گفتار شیخ طوسی در «الخلاف » است [كه پیشتر یاد شد]. 4. علی بن ابراهیم، در تفسیر خویش در آیه ی: «ان الذین آمنوا والذین هادوا....»گوید: «الصابئون قوم لامجوس و لایهود و لانصاری و لامسلمون و هم یعبدون الكواكب والنجوم.» صائبان، گروهی هستند كه نه مجوسی و نه یهودی و نه نصرانی و نه مسلمان هستند ایشان، ستاره پرستند. 5. صاحب جواهر، پس از یادكرد دیدگاه «ابن جنید» در اینكه از «صابئان » جزیه می توان گرفت، می گوید: «و لاباس به ان كانوا من احدی الفرق الثلاث.» اگر ایشان در زمره ی یكی از گروههای سه گانه [= مسیحیان، یهودیان، مجوسیان] باشند، این دیدگاه پذیرفتنی است. صاحب جواهر، در ادامه ی سخن به یادكرد سخنانی می پردازد كه صابئان را در شمار فرقه های یادشده قرار داده اند. هر چند در آن گفته ها ناهمسازیهائی وجود دارد. سپس، اظهار داشته اند: «و حینئذ یتجه قبول الجزیه منهم.» بنا بر این، پذیرش جزیه از صابئان شایسته می نماید. پس از آن، سخنان كسانی را یادآور شده اند كه صابئان را به پرستش ستارگان و... متهم ساخته اند و سپس افزوده اند: «و علیه یتجه عدم قبولها منهم.» بنا بر این سخنان، نپذیرفتن جزیه از ایشان موجه می نماید. اما ظاهر سخن ابن جنید، كه در كتاب «المختلف » علامه حلی یاد شده است; آن است كه صابئان را در پذیرش جزیه، گروهی مستقل از گروههای سه گانه یادشده قرار داده و نه زیر مجموعه ی ایشان، و اصولا همین، بایستی مراد سخن كسانی باشد كه پذیرش جزیه از صابئین را باور دارند، وگرنه در پذیرش جزیه از كیشهای سه گانه، مخالفت وناهم اندیشی میان دو فقیه، رخ نداده است!

 

جمع بندی دیدگاهها

1. در این مساله، فقیهان ما اجماع ندارند زیرا اول آن كه ابن جنید با دیدگاههای یاد شده، مخالف است و در تحقق اجماع، رای او دخالت دارد و ثانیا: فتوای دانشوران در نگرفتن جزیه از صابئان، برخاسته از موضوع شناسی ایشان درباره صابئین است - این كه آنان، در زمره اهل كتاب نیستند و در كلام شیخ مفید، قمی، طبرسی تا صاحب جواهر با این برداشت آشنا شدید - و چنین موردی، با «اجماع حجت » كه از حكم الهی درباره موضوع مشخص و معلوم حكایت می كند، فاصله ای بس دراز دارد. 2. موضوع این مساله، از سوی فقیهان پیشین تحریر و تنقیح نشده است نه از راه تفحص و پیگیری حالات منتسبان به این فرقه و شنیدن باورهایشان، و یا فهمیدن دیدگاههایشان از طریق كتابها و نوشته های خود آنان; و نه از راه مقایسه آنچه كه درباره ایشان گفته اند، به گونه ای كه اعتماد در شناخت این فرقه پدید آید. فرقه ای كه نام آن سه بار در قرآن مجید یاد شده است. بلی! گاه در برخی از نوشته های «ملل و نحل »، پرتوی بر گوشه ای از باورها، و بخشی از تاریخ آنان، افكنده شده است. هر چند این اندازه، در شناخت موضوع له برای مصونیت كافران یاد شده و نیز گرفتن و یا نگرفتن جزیه از آنان، كفایت نمی كند. شاید رویگردانی فقیهان از شناخت كامل موضوع، بدان جهت بوده است كه آنان با حكم فقهی «صابئین » چندان درگیر نبوده اند. بویژه آنكه فقیهان بزرگوار ما، از داوری میان مردمان و حكومت به دور بوده اند و به گرفتن جزیه از كافر و یا جنگ با كافران مبتلا نبوده اند، نه در صحنه عمل و نه در جایگاه فتوا و ابراز احكام.

 

تحقیق مساله

پس از شناخت نبود اجماع قابل اعتماد در بحث، بایستی به تنقیح پرسش پرداخت. از یكسو بایستی ادله ی لفظی را كاوش كرد - چه عمومات و چه اطلاقات - شاید بتوان از آن قاعده ای استنباط كرد كه فراگیر مورد سخن باشد و یا در فرض نبود دلیل اجتهادی، مقتضای اصول عملی را در آن جست و جو كرد. از سوی دیگر: تحقیق پرسش نیازمند كاوشی افزون برای شناخت موضوع و پرتوافكنی بر زاویه های پنهان آن است. بنا بر این، بحث در دو سویه است: الف) سویه ی نخست آن، چهار پرسش كبروی را در بردارد: 1. مراد از كتاب در احكام جزیه چیست؟ آیا كتابهای آسمانی ویژه ای مراد است؟ و یا هر كتاب آسمانی كه شریعت آور بوده است؟ یا هر كتاب آسمانی - چه شریعت آور و چه غیر آن -؟ 2. اگر در كتابی بودن صابئین، تردید باشد، آیا می توان آنان را در زمره كسانی دانست كه شبهه كتابی بودن را دارند و احكام ایشان را در مورد آنان، جاری دانست؟ 3. اگر در توحید و شرك ایشان تردید باشد، آیا می توان به دعاوی خودشان در این مورد، تمسك جست؟ و آیا سخن آنان در مورد خود و باورهایشان، برای دیگران حجت است؟ 4. اگر تردید در مورد ایشان برطرف نشد، قاعده چه اقتضایی را دارد؟ آیا در این مورد اصل لفظی و یا عملی هست كه بتوان به آن استناد جست؟

 

××× ب) سویه ی دوم، در بردارنده پرسشهای صغروی هست و پرتوفكن بر جهات گوناگون موضوع است. این پرسشها، عبارتند از: 1. آیا دلیلی بر كتابی بودن صابئان وجود دارد؟ 2. آیا آنان، از فرقه های آیینهای سه گانه اند؟ (یهودیان، نصرانیان، مجوسیان) 3. آیا باورهای منتسب به آنان، گمان الهی بودن آیین ایشان را بر می بندد؟ 4. آیا نام ایشان [واژه ی صابئان] به گونه ای است كه با آسمانی بودن آیین شان، ناهمساز است؟

 

مراد از كتابی در آیه جزیه

مشهور آنست كه مراد از «الكتاب » در آیات قرآن، و از جمله در آیه جزیه، تورات و انجیل است.

صاحب جواهر گوید: «ان المنساق من الكتاب فی القرآن العظیم هو التوراة و الانجیل.» از واژه ی «الكتاب » در قرآن مجید، تورات و انجیل تبادر می كند. سپس، از علامه حلی در «المنتهی » ادعای اجماع را یاد می كند كه الف و لام در «الكتاب » در آیه جزیه، برای عهد است و اشاره به تورات و انجیل.

 

نقد و بررسی:

 

 ما پیشتر به گونه ای تفصیلی ناروایی این سخن را اثبات كردیم و خلاصه ی آن چنین است: هر چند عنوان «اهل الكتاب » در قرآن كریم، بعید نیست كه مراد از آن یهود و نصاری باشند - و چه بسا كاوش و تامل هم چنان نتیجه دهد - اما عنوان «الكتاب » در آیات قرآنی. اگر در چنان همایش و تركیب قرار نگیرد و قرینه ای تعیین كننده هم در كار نباشد، نه تورات و انجیل و نه كتاب دیگر از كتابهای پیامبران پیشین را نمی رساند. بلكه هر چه را از ملكوت بر پیامبری از پیامبران الهی وحی شده باشد، مراد از آن خواهد بود. بدون آنكه ویژه و یا اشاره به كتاب خاص باشد. این نكته، چیزی است كه كاوش و تامل در آیات گوناگون، گواه آن است. بنا بر این، «الكتاب » در آیه ی جزیه، فراگیرتر از تورات و انجیل است و گواهی بر تقیید به آن دو، وجود ندارد بلكه شاید بتوان گفت كه محدود به آن دو نیست زیرا به اجماع امت اسلامی و نیز روایاتیكه مجوس را دارای كتاب معرفی می كند، واژه ی «الكتاب »، كتاب مجوسیان را هم فرا می گیرد. هم چنین روشن می شود كه دلیلی بر تقیید «الكتاب » به كتابهای آسمانی كه دین جدید ابلاغ كرده اند، نداریم زیرا كتاب مجوسیان در زمره ادیان شریعت آور، و پیامبر ایشان در شمار پیامبران اولوالعزم، نبود. بنا بر این، اطلاق «الكتاب » هر كتاب آسمانی را در بر خواهد گرفت. توضیح افزونتر: مراد از «الكتاب » در یادكرد پیامبران و ادیان الهی، همان مرز جداساز فكری، اعتقادی و عملی میان ایمان و كفر است. كتاب الهی همانست كه انسانها و تجمعات انسانی را از اسارت آیینهای بشری و خودساخته مانند پرستش بتان و خدایگان خیالی، آزاد می كند و آنان را به سوی آیین الهی فرا می خواند. بنا بر این، كتاب همان صحیفه خداوندی است كه شناخت خداوند و حقایقی را كه كتابهای آسمانی عهده دار توضیح و تبیین آن شده اند، در بر دارد. معارفی كه نقطه ی مقابل الحاد، شرك و بت پرستی است. و این نكته، محتوایی عمومی در تمامی كتابهای آسمانی است.

 

خداوند فرمود: «ومنهم امیون لایعلمون الكتاب...» «و قل للذین اوتوا الكتاب والامیین ءاسلتم...» در این آیات، «الكتاب » در مقابل «امی بودن » قرار داده شده است كه همان پرستش بت باشد. و خداوند فرمود: «ما یود الذین كفروا من اهل الكتاب ولا المشركین...» در این آیه، «الكتاب » در مقابل شرك قرار گرفته است. و خداوند فرمود: «كان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین. ..» در این آیه، خداوند «كتاب » را مشخصه ی نبوت و مرجع دین باوران در اختلافاتشان، دانسته است و روشن می نماید كه این ویژگی، توصیفی فراگیر برای كتابهای الهی است.

 

نتیجه:

 

 آیه اخیر و دیگر آیات، نشانگر آنست كه «كتاب » در اصطلاح شناسی قرآنی، چیزی است كه خداوند بر پیامبرانش فرو می فرستد تا مردم را به هدایت رهنمون سازد و در اختلافات ایشان، داوری كند و آنان را از تاریكیهای كفر، شرك و الحاد برهاند. از این رو، چرا «الكتاب » در آیه ی جزیه به همین معنا نباشد؟ چه دلیلی بر آنست كه «الكتاب » در آیه ی جزیه در معنای اخص [مسیحیان، یهودیان و مجوسیان] به كار رفته است؟ شاهد بر تعمیم معنای «الكتاب » در آیه ی جزیه، روایت واسطی است: «قال: سئل ابوعبدالله «علیه السلام » عن المجوس اكان لهم نبی؟ فقال: نعم، اما بلغك كتاب رسول الله(ص) الی اهل مكه: اسلموا والا نابذتكم بحرب. فكتبوا الی النبی(ص): خذ منا الجزیه و دعنا علی عبادة الاوثان، فكتب الیهم النبی(ص) انی لست آخذ الجزیه الا من اهل الكتاب. فكتبوا الیه یریدون تكذیبه: زعمت انك لاتاخذ الجزیه الا من اهل الكتاب ثم اخذت الجزیه من مجوس هجر، فكتب الیهم رسول الله(ص): ان المجوس كان لهم نبی فقتلوه و كتاب احرقوه، اتاهم نبیهم بكتابهم فی اثنی عشر الف جلد ثور.» از امام صادق(ع) پرسش شد كه آیا مجوسیان، پیامبر داشتند؟ فرمود: بلی. آیا این رخداد، به شما نرسیده است كه پیامبر(ص) به مكیان نامه نگاشت: «اسلام آورید و گرنه اعلان جهاد خواهم داد.» آنان پاسخ دادند: از ما جزیه گیر و ما را در پرستش بتان واگذار. پیامبر، نامه ای دیگر نگاشت كه: من از غیر اهل كتاب، جزیه نمی گیرم. مكیان، برای دروغ وانمودن سخن وی، نوشتند: گفته ای كه از غیر اهل كتاب جزیه نمی گیری. با آنكه از مجوسیان هجر جزیه گرفته ای؟! پیامبر(ص) در پاسخ نوشت: مجوسیان، پیامبری داشتند كه او را كشتند و كتاب او را آتش زدند. پیامبرشان، در 12 هزار پوست گاو نر، كتاب آسمانی اش را برای ایشان آورد.

 

بنا بر این، با توجه به استعمال «الكتاب » در حدیث در مورد كتاب مجوسیان، و نیز به كار رفتن «اهل كتاب » در مورد خود ایشان، هیچ زمینه ای برای مختص دانستن «الكتاب » و «اهل الكتاب » به تورات و انجیل و پیروان آن دو، باقی نمی گذارد. مشابه روایت یاد شده، مرسله صدوق از پیامبر(ص) و روایت اصبغ بن نباته از امام علی(ع) است. و با توجه به پذیرش مضمون آن از سوی فقیهان شیعه - بویژه در مورد مجوس - ضعف سندی این روایات، مضر نخواهد بود. علاوه آنكه روایات شایان اعتماد، وجود دارد كه در آن صراحتا گفته شده است كه مجوسیان در شمار اهل كتابند. از آن جمله، معتبره سماعه است: «عن ابی عبدالله(ع) قال: بعث النبی(ص) خالد بن الولید الی البحرین (الی ان قال) فكتب الیه رسول الله(ص): ان دیتهم مثل دیة الیهود و النصاری و قال: انهم اهل الكتاب.» امام صادق(ع) فرمود: پیامبر(ص)، خالد بن ولید را به بحرین فرستاد [تا آن جا كه فرمود] پیامبر(ص) به او نوشت: دیه ی ایشان همانند دیه یهودیان و مسیحیان است. و فرمود: آنان، اهل كتاب هستند.

 

و از آن جمله روایات موثقه زراره است: «سالته عن المجوس ما حدهم؟ فقال: هم من اهل الكتاب و مجراهم مجری الیهود و النصاری فی الحدود و الدیات.» از او پرسیدم: حد مجوس چگونه است؟ فرمود: ایشان در شمار اهل كتابند و در حدود و دیات همانند یهودیان و مسیحیان، با ایشان برخورد می شود. در این روایت، اضمار [و مشخص ننمودن پاسخگوی پرسش] به اعتبار مفاد روایت خدشه ای وارد نمی سازد زیرا پرسشگر شخصیتی چون زراره است [كه از جز امام(ع) در احكام شرعی نقل نمی كند]. با توجه به این روایات، نادرستی این گمان آشكار می شود كه كاربرد «الكتاب » بدون قرینه، منصرف به تورات و انجیل است زیرا وقتی كه از مجوس، به اهل كتاب تعبیر شده است، چگونه برای این ادعا، زمینه ای باز می ماند؟!

 

اشكال:

 

 روایات دیگر درباره ی مجوسیان آمده است: «سنوا بهم سنة اهل الكتاب » [= با ایشان همانند اهل كتاب برخورد كنید] و مراد از اهل كتاب در این روایات، یهودیان و مسیحیان است و این مطلب، اشعار به آن دارد كه كاربرد اهل كتاب در مورد یهودیان و مسیحیان، در عرف گفت و شنود آن روزگار، رواج داشته است.

 

پاسخ:

 

 ظاهرا این كاربرد، به واسطه كثرت یهودیان و مسیحیان در جزیرة العرب - در مقایسه با دیگران - بوده است. و این سخن، چه ربطی به محدود ساختن عنوان «اهل الكتاب » به آن دو گروه دارد؟ چه رسید به آنكه ادعای اختصاص عنوان «الكتاب » به تورات و انجیل صورت پذیرد!!

 

نتیجه:

 

 از سخنان گذشته می توان چنان برداشت داشت كه «الكتاب » در اصطلاح شناسی قرآن و حدیث و نیز در عرف متشرعان صدر اسلام، تا زمان امامان معصوم(ع)، در هر گونه كتاب آسمانی، به كار رفته است. و دلیلی بر آنكه در آیه ی جزیه، آن را به تورات و انجیل یا غیر آن دو محدود سازیم، وجود ندارد. بنا بر این، مراد از «كتاب » كه پیروان آن محكوم به جزیه هستند، هرگونه كتاب آسمانی است. شاهد بر این سخن، تعلیل پیامبر(ص) در روایت واسطی است - كه پیشتر از آن یاد شد - ایشان در فلسفه جزیه برای مجوس فرمودند: چون آنان پیامبر و كتاب آسمانی داشتند. از این سخن، استفاده می شود كه در هر گروه كه كتاب آسمانی داشته باشند، این حكم عمومیت خواهد داشت. زیرا روشن است كه كتاب مجوس غیر از كتاب تورات و انجیل بوده است و كتاب شریعت آور و دربردارنده دین جدید هم نبوده است، بنا بر این، حكم جزیه در مورد هر كتاب آسمانی از هر پیامبری از پیامبران الهی، جریان خواهد داشت. آری! چه بسا از كلام پیشین شیخ مفید، این نكته بر می آید كه «سنت »، گرفتن جزیه را به سه گروه مذهبی (یهودیان، مسیحیان و مجوسیان) محدود می سازد. اگر این مطلب ابت شود. اطلاق آیه ی جزیه و نیز روایت واسطی، به این دلیل مقید خواهد شد. شیخ مفید، در سخن پیشین فرمودند: «و اما نحن فلانتجاوز بایجاب الجزیه الی غیر من عددناه لسنة رسول الله(ص) فیهم و التوقیف الوارد فی احكامهم.» ما در وجوب جزیه، از گروههای یاد شده پا فراتر نمی نهیم زیرا سنت پیامبر(ص) در گرفتن جزیه فقط در مورد ایشان است و ما در احكام فقهی كه از پیامبر درباره ایشان وارد شده، به توقیف [= پاسداشت مرز موضوعات]، فرمان داریم.

 

نقد و بررسی:

 

 مراد ایشان از سنت، برای ما آشكار نیست زیرا در سنت گفتاری پیامبر(ص)، سخنی كه جزیه را به غیر گروههای یاد شده محدود كند، وجود ندارد و ما روایتی كه چنین مضمونی را در برگیرد، نیافتیم. حتی از كسانی كه در زمانی نزدیك به عهد شیخ مفید می زیستند، چون گردآورندگان مجموعه های حدیثی و جز ایشان. بلكه به روایاتی بر می خوریم كه از آن استفاده ی تعمیم جزیه به تمامی كافران بر می آید - كه در ادامه ی این سخن، آن را ملاحظه خواهید كرد -.

 

و اما اگر مراد ایشان سنت رفتاری پیامبر(ص) باشد، بدان معنا كه ایشان بر صابئان جزیه قرار نداد - بایستی گفت كه: 1. این ادعا، ثابت نیست زیرا عدم یادكرد، گواه بر عدم وقوع نخواهد بود. 2. به فرض پذیرش [عدم جزیه بر صابئان از سوی پیامبر]، شاید دعوی یاد شده بدان جهت باشد كه صابئان در زمره ی ساكنان حوزه ی فتوحات اسلامی در عصر پیامبر(ص) نبودند. زیرا ایشان در منطقه «میسان » و «حرنان » می زیستند و هر دو منطقه، پس از رحلت پیامبر(ص) فتح شد. و شاید عوامل دیگر در كار بود. بنا بر این، سنت عملی پیامبر(ص)، نمی تواند این دعوی را به اثبات رساند كه از صابئان نمی توان جزیه گرفت.

نتیجه ی سخن در نكته ی نخست:

 

واژه ی «الكتاب » در «باب جزیه » در دو كتاب [تورات و انجیل] و یا كتابهای شریعت آور محدود نیست. از این رو، در فرض ینكه جامعه ای از كتاب یحیی، یا داود و یا ادریس، پیروی كنند، اینان در زمره ی اهل كتاب هستند. خونشان محفوظ است. در آیین شان آزاد وانهاده می شوند و از آنان جزیه گرفته می شود.

 

منبع ::مجله فقه اهل بیت فارسی، شماره 8، مقام معظم رهبری؛

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است